ش. آهنگر

“محفل هرات” وارد جنگ مسلحانه می شود

قسمت چهاردهم

بعد ازاین كه جبهه وارد منطقه می شود می تواند دوسه میل تفنگ تك تیر دیگری را نیز به دست آورد. دراولین روزی كه جبهه به خاطر نزدیك شدن به مواضع دشمن حركت می نماید، دریكی ازقریه جات منطقه، جبهه ای از”جمعیت” در محاصرۀ دولت است كه جبهۀ ما بلادریغ به كمكش می شتابد، چندین گروپ چریكی دیگر هم درآن قریه جهت مقابله با دشمن گرد هم آمده اند. بدین صورت جبهۀ ما برای اولین مرتبه دریك جنگ نسبتاً وسیعی درپهلوی دیگر جبهات موجود درمنطقه، درگیرمی شود. قابل تذكراست كه هنوز هم دو رفیق ما درجبهه تفنگ به دست ندارند. ” ولید” به “نیزک” وظیفه می دهد که در پناه گاه ما بماند و خودش با بلند گوئی که به دست دارد و شمشیری که یکی ازآشنایان محلی برایش تحفه داده، به كمر، وارد میدان جنگ می شود، این افسانه سازی نیست، واقعیت است. درین جنگ رفیق بلند گوی به دست ما، ازطریق بلند گوی، سنگر به سنگر نفیر و شیپور خشماگین انقلابی سرمی دهد. گاهگاهی باخواندن شعر رزمی جنگآوران را درپیكارشان تهیج می نماید وگاه بابیان حماسه های خونین جنگ نیاكان با انگلیس، نیرومندی چریك ها را چند چندان می سازد. گهی باسخنان انقلابی روحیۀ دشمن را تضعیف می نماید وگاه درست جای یك فرمانده نظامی می نشیند و با دستوریورش، هجوم‌، پیشروی ازین سمت وآن گوشه، درصفوف دشمن تزلزل و سردرگمی را ایجاد می كند كه چریکها با قوت قلب برآن ها حمله می برند. دراین جنگ كه ازصبح تاشب ادامه پیدامی كند و به “جنگ تلاب”(نام قریه) شهرت فراوان یافته است، جبهۀ ما باهمه ناتوانی نظامی ای كه از نظر تسلیحات دارد، با استفاده از سلاح دیگران سهم فعال تر و پیشتازتری نسبت به گروپ های دیگرادا می نماید. جنگ به پیروزی چریک ها وشكست وعقب نشینی دشمن وبدست آوردن مقدارزیادی سلاح ومهمات خاتمه می یابد. ازاین به بعد همۀ ما مسلح شدیم.

این جنگ دستآوردهای خوبی برای جبهۀ ما به بارآورد. یكی این كه جبهه ازلحاظ نظامی وجود خویش را درمنطقه تثبیت نمود و به سلاح ومهمات دست یافت ومسلح شد، دیگری این كه ازبُعد سیاسی، سهم تبلیغی رفیق ما درین جنگ، اولاً دردرون جبهه، مجاهدین را متوجه این چنین نقش مؤثر روشنفكرانقلابی می نماید كه درنتیجه رفیق ما شخصیت انقلابی روشنفکر مبارز را دردرون جبهه تثبیت می كند، و ثانیاً ازآنجائی كه مردم منطقه برای نخستین بار درجریان جنگ، صدای رسا و نوی، كه پر ازخشم است وكینه  نسبت به دشمن ومملو ازمهراست ومحبت نسبت به مردم، می شنوند. بازتاب این امرآن چنان گسترده است كه فردای آن روزهمه مردم محل می خواهند شخصی را كه دیروز با بلندگو بردشمن فریاد می كشید، ازنزدیك به بینند. ثالثاً تك افراد اخوانی مکتبیی كه دراین جبهات بودند، وجود روشنفكران انقلابی را برای اولین باراحساس می كنند كه بردوش شان سنگینی می كند.

رفقا ولید(نشسته دروسط) و نیزک(نفر دوم سمت راست) پس از جنگ “تلاب” در جبهۀ غرب سرک هرات

 

با این حال از تبارزاحساسات خرده بورژوامآبانهً رفیق درمیدان، كه خطرجانی اش خیلی زیاد محتمل بود، وانعكاسات وسیعی را درجهت تشهیرنامش به دنبال دارد، باید به عنوان كمبود یاد آورشویم.

جبهۀ نوپای، ولی فعلاً شناخته شدۀ ما، بعد ازین می پردازد به گشت وگذار درمناطق پیرامون، به قریه جات وقصبات متعدد رفت وآمد می كند؛ كه درین جریان با جبهات مختلف دید وبازدید نموده، با ایشان روابطی برقرار می نماید، و روی مسائل چگونگی موقعیت ومواضع دشمن ازنظرسیاسی ـ نظامی، چگونگی وضع چریکها، چگونگی ادامۀ جنگ، چگونگی تغییرشكل جنگ درتکاملش ازیله جاربه جنگ با برنامه. . . وبسا مسائل دیگر ازبعد نظامی، وهمچنان درابعادسیاسی، بخصوص نقش كمیته ها درجنگ به عنوان نهادهای پشت جبهه، وسیعاً تبادل نظر می نمایند. كه البته رفقای ما دراین زمینه مسئولیت و رسالت خویش را ایفا می كنند. این بحث ها و گفتگوها آن قدرتاثیرات خوب و مثبت بجای می گذارد كه بعضی ازین جبهات و گروپ های چریكی آمادگی خویش را جهت پذیرفتن عضویت درگروپ ما برای جبهه اعلان می دارند. كه این امر خشم پنهانی اخوانی ها را سبب می شود. نفوذ وشهرت بزن بهادری قوماندان محلی جبهۀ ما را نیز باید به عنوان علت دیگر جذب شدن جبهات به شمار آورد.

ازجانبی دیگر، رفتار وعملكرد جبهه، دررابطه بامردم، تحت تاثیر رفقای ما،  نسبت به جبهات دیگر به مراتب انسانی تربوده كه مردم خود فرقی بین این جبهه وجبهات دیگر قایل بودند. چه اذیت و آزاری را كه مردم ازجبهات متعدد دیگر تحمل می كردند، این جبهه همچو فشاری را برآن ها روا نمی داشت، كه این باعث نفوذ هرچه بیشتر وشهرت روز افزون جبهه می گردید.

عده ای ازاخوانی های “جعمیت اسلامی” كه دربین بعضی ازجبهات بودند، چون جبهات به نام خویش را نمی توانستند آنچنان كه باید رهنمائی نموده و برخوردهای نادرست لومپنی افراطی وحتی غیرانسانی عده ای ازمجاهدین خود با مردم را جلوگیری وكنترول كنند، و ازجانبی رشد سریع جبهۀ ما، كه عامل این رشد را همه می دانستند وجود عناصرآگاه درتركیب آنست، برای شان غیرقابل تحمل بود و روز تا روز ایشان را به انزوا می كشانید، به دست وپا افتادند وبه فكر چاره جوئی شدند.

روزی در یكی ازمساجد كه جبهۀ ما و یكی دو جبهه از “جمعیت اسلامی” حضوردارند، با حضور جمع زیادی ازمردم، یكی از اخوانی های جمعیت به موعظه برمی خیزد. وی درجریان گفتارش به اصطلاح به مجاهدین هوشدار می دهد كه گویا دربین صفوف شان عناصر”شعله ای و مائوئیست” نفوذ كرده اند، كه باید ازنفوذ این چنین افرادی جلوگیری نمود. برای مردم ومجاهدین منطقه شنیدن اصطلاحات “شعله ای ومائوئیست” و . . . جالب نمی افتد. درهمین مسجد، و درهمین لحظه، “ولید” با سخنرانی اش از ضرورت وحدت تمام ملت در جنگ ضد تجاوز و زیان های تفرقه افگنی صحبت می کند که مورد پسند حاضرین قرارمی گیرد. ازاین جاست كه برخورد خصمانۀ اخوانی ها دربرابر حضور روشنفكرانقلابی درجبهات جنگ ضد تجاوز، حتی درمساجد که سنگر مطمئن شان بوده، احساس می شود. بعضی ازاخوانی های مكتبی با این وضع تحمل نمی آورند، جبهات را ترك می گویند. باید به یاد داشت كه جبهه و رفقای ما دراین مدت، برای تقویت و حفظ مقاومت ضد تجاوزی، برعلاوۀ این كه همیشه درپی برقراری روابط حسنه ونیك با مجاهدین جبهات “جمعیت” وهمچنان اخوانی های این جبهات بودند، درلحظات حساس به كمك و یاری ایشان نیز شتافته اند. رفقای ما با این اعمال و با استفاده ازچتر پوششی خویش توطئه های اخوان را خنثی می نمودند.

دو رفیق، با تشكیلات شهرهرات نیز رابطه می گیرند ویكی ازین دو رفیق(نیزک) كه امكان رفت و آمد به شهر و روستا برایش میسراست، این رابطه را برقرارمی نماید. به تشکیلات هرات گزارش داده می شود که اینک ما نه تنها به “بازکردن جای پا درجبهات” موفق شدیم، بلکه جبهۀ تحت رهبری خود ساخته ایم، حال می توانید با اطمینان نیرو بفرستید.   

وضع جبهه به همین صورت ادامه دارد و رشد رو به پیش آن شتابنده تر می شود و روزتاروز برتعداد افراد و قدرت نظامی اش افزوده می گردد.

بدین ترتیب سهم هرچه فعال تر رفقای ما درامورسیاسی وامور نظامی جبهه و نقش بس مؤثرشان درپیشبرد همۀ امور مربوط به جبهه و بیرون جبهه، روز تا روز فاصله بین مردم و روشنفكرانقلابی را كوتاه تر می نماید و زمینۀ پذیرش روشنفكرانقلابی درجبهات، هر روز بیشر از گذشته مساعد می شود. و بدینصورت راهی را كه می خواستیم بازشود، گشوده می گردد.

رفقا درجبهه، با استفاده از پوشش، زمینه های تطبیقی مشی خود را بیشتر درمی یابند و با پشتكاری جدی تر به ادامه كاری می پردازند. ونیز قابل تذكراست كه اخوان این راه یابی روشنفكر انقلابی را به جبهات به عنوان زنگ خطری به خود می داند و به تب وتلاش می افتد، كه باید علتش را انحصارطلبی ومواضع نادرستش، وانگیزه را درتبارزات وسیع سیاسی رفقا درجبهه وهمچنان شركت مؤثر رفقا در “جمعیت علمای حركت انقلاب” جست وجو كرد.

درهمین جریان است كه یكی دیگر از رفقای تشكیلاتی(سکندر) بایكی از روحانیون كمیته، که یک روحانی ملی و هواخواه ما است، وچند نفردیگر كه اعضای كمیته اند، به جبهه می آیند. آمدن روحانی موصوف به جبهه، باعث تحكیم وشهرت بیشترجبهه می شود. و كار رفقا هم با آمدن رفیق شان وزن بیشتری می یابد.

رفقا ولید(دروسط) وسکندر(طرف چپ) در جبهه، نفرطرف راست یکی ازمتحدان ما

روحانی با نفوذ و مبارز متحدما، بازو بند فرماندهی را به دست ولید می بندد. چندی بعد روسها به جرم این همراهی صادقانه اش با روشنفکر انقلابی، طی نبرد سختی او را به شهادت رساندند.

به تعقیب آن سه رفیق دیگر از تشکیلات ما درایران (به مسئوولیت محمد آخند زاده) به جبهه فرستاده می شوند كه یكی از ایشان(انجنیرکریم) نزد آن سه رفیق اول الذکر در جبهه می ماند. دو رفیق دیگر را تشكیل شهر، به سمت شرق، كه به تازه گی هستۀ جبهه(شجا) گذاشته شده است، می فرستد تا درآنجا اجرای وظیفه نمایند. حال درین جبهه، درغرب سرک، چهار رفیق تشكیلاتی قراردارند كه سه رفیق(ولید، انجنیرکریم وسکندر) عملاً دررأس جبهه تنظیم امور سیاسی ـ نظامی جبهه را به عهده دارند و رفیق چهارمی (نیزک) مسئول ارتباط گیری شهر و روستا است.

كمی بعد، یكی ازسه رفیق (رفیق ولید که مؤسس جبهه است) جهت تامین امكانات و پیشبرد امور به ایران فرستاده می شود كه درعین حال كمیتۀ “جمعیت علمای حركت انقلاب” نیز به وجودش احتیاج دارد وبدین ترتیب رفیق موصوف به ایران باز می گردد.

با آمدن “ولید” به ایران و با سازماندهی او، تشكیل خارج ازكشور(درایران) مؤفق می شود، حدود بیست ویك میل تفنگ، یك میل نارنجك انداز ومقداری مهمات از مجاری نیروهای چپ ایران تهیه نماید، كه بلا درنگ توسط خود رفیق “ولید” به جبهه منتقل شده وبه رفقا سپرده می شود و نیز به ایشان توضیح می شود كه این سلاح را خودما تهیه نموده ایم  ولزوماً “كمیتۀ جمعیت علما” را شریك خود ساختیم. این مسئله تاثیرات خوبی را بر روحیۀ اعضای توده ای جبهه دررابطه باما می گذارد. ولید حسب وظیفه واپس به ایران برمی گردد.

چندی بعد قوماندان جبهه و روحانی كمیته، خواهان آمدن به ایران می شوند وبه خاطر این كه بر تعداد اعضای جبهه افزوده شده، آن را به دو گروپ تقسیم می نمایند. گروپ روستائی كه مسؤلیتش به یكی ازاقوام قوماندان سپرده می شود و گروپ شهری كه مسؤلیتش به عهدۀ رفقای ما است و مقرش در روستا است. گروپ روستائی نیز زیرنظراین گروپ فعالیت می نماید. جبهه بااین تركیب خویش (روشنفكرانقلابی ومردم) تقریباً رنگ وشكل یك جبهۀ انقلابی آزادیبخش توده ای را اختیار می كند، هویتش را تثبیت می نماید وشهرتش به فلك می رود. 

فعالیت های سیاسی – نظامی گروپ شهری جبهه روز تاروز گسترده ترمی شود وضربات مهم عملیات چریكی اش عرصه را بر دولت تنگ می نماید. همچنان انعكاسات وسیع فعالیت های جبهه درمنطقه وخارج، خارچشم اخوانی ها می شود. دولت عملیات پی درپی خویش را برای سركوب جبهه شروع می كند كه با مقاومت جبهه شكست می خورد. بالاخره دولت دریكی ازمحاصره های خود ازبیشترین نیروی ممكنه اش برای نابودی جبهه استفاده می نماید كه این بار نیز همچون گذشته بامقاومت دلیرانۀ جبهه روبرومی شود.  درین مقاومت برای اولین مرتبه جبهه شهیدی ازچریك های محلی بجا می گذارد. بعد ازین، جبهه دریك حملۀ چریكی حدود ۱۳ تن سرباز مسلح را، به كمك یكی از جبهات همجوار، به تسلیم شدن به خود وا می دارد، كه درنتیجۀ به دست آوردن این سلاح، بر نیروی نظامی جبهه افزوده می گردد. بعد ازاین حادثۀ اخیر، هردو گروپ جبهه به فیصله می رسند كه جهت استراحت و رفع خستگی، برای مدتی به ایران بیآیند (حوت ۱۳۵۸ ش).

آمدن جبهه به ایران و ترك کامل منطقه عمل نادرستی بود. چه، ازیك جانب در داخل منطقه، اخوان دركمین نشسته، بالَش را فارغ دید ومنطقه را دراختیارخود، كه بلافاصله برای تقویت جبهات خویش دست به كارمی شود و سیلی ازسلاح را سرازیر منطقه می نماید وعده ای بی شماری را مسلح نموده و جبهات نوی را تاسیس می كند. پس ازآن درخارج، كمیتۀ حركت انقلاب نیزاز تبلیغات اخوانی ها ترسیده و دررفتن رفقای ما به جبهه اشكال تراشی می نماید، وسعی می كند تارفتن ایشان را به تعویق اندازد؛ كه می توان علتش را توطئه ها و تبلیغاتی كه اخوان، مستقیم وغیر مستقیم علیه جبهه وعلیه رفقائی كه دركمیتۀ حركت انقلاب، تنظیم امور جبهه را برعهده داشتند، راه انداخته بود و تهدید مقامات ایرانی دراین زمینه برشمرد.

اشتباه ترك منطقه و آمدن رفقا به ایران را می توان به علت تجربهً كم داشتن ازمسایل نظامی، فشارمحاصره وعملیات پیهم دولت، تمایل همه اعضای جبهه برای آمدن به ایران، عدم شناخت کامل رفقا ازدشمن دركمین نشسته (اخوانی ها) وهمچنان خوش بینی زیاد از حد ما به كمیته، دانست، كه همه دست به هم داده به عمر جبهه پایان بخشیدند.

ادامه دارد