ارسالی ض. نوابی

مولوی محمد سرور واصف بنیانگذار مشروطیت در افغانستان

از بنیان گذار مشروطیت در افغانستان سخن می گویی، از بزرگ مردی كه مرگ را خندان پذیرا شد و بر قتلگاه خویش استوار ایستاد و از مشروطه سخن گفت.

مبارز جسوری كه در مقابل دهانهٔ توپی كه لحظهٔ بعد او را به هوا پراند، كاغذ پاره یی را برداشت و درآن توبه نامه، نه؛ كه بیان نامهٔ مشروطیت و محكومیت امیر حبیب الله را در آخرت، املا كرد.

مردی كه پیشوای تجدد خواهی و اصولی است كه امروز دموكراسی نام گرفته است. آزاده یی كه عبدالهادی داوی در باره اش گفته است:

محب قوم و فدایی دین جزاء الله       كه ماند سنت مشروطه را قوام و اساس

این مرد عالم، ادیب و مبارز اصلاح نظام و جامعه، مولوی محمد سرور خان واصف است. محمد سرور خان واصف، فرزند مولوی احمدجان است كه «تاجر» تخلص می كرد. تاجر از مردان علم و ادارۀ عصر امیر عبدالرحمن و مولف كتاب “اساس القضات” (136 قاعدۀ راهنما برای قاضیان) و “قواعد دولتی” (63 فقره در تنظیم ادارهٔ دولت) است.

محمد سرور خان، نخستین آموزش های دینی و ادبی را از پدر فراگرفت. مدتی در مسجد مدرسه شاهی واقع چوب فروشی درس خواند. در جمعیت العلمای امیر حبیب الله كه بنام «جمعیت تالیف فتاوی سراج الاحكام»، زیر نظر دو تن از علمای كشور فعال بود، به حیث مفتی پذیرفته شد كه در آنجا درس هم می خواند.

در سال 1905 در مكتب حبیبیه كه در 1903 تأسیس شده بود، بحیث معلم كار را آغاز كرد. در همین سال منشی «انجمن سراج الاخبار» تعیین گردید. و در سال 1909 به حكم امیر حبیب الله خان به توپ پرانده شد.

مولوی محمد سرور واصف و مشروطیت

برخی ها به این باور اند كه بعد از تاسیس مكتب حبیبیه و آمدن استادان هندی چون داكتر عبدالغنی، افكار تجدد و ترقی خواهی در افغانستان شیوع یافت. درحالی كه واقعیت، آن گونه كه استاد عبدالحی حبیبی، از قول میرقاسم خان تذكر داده است، به گونهٔ دیگر است. حبیبی می نویسد: “مولوی محمد سرورخان قندهاری الكوزیی متخلص به واصف… قبل از تأسیس مكتب حبیبیه و پیش از آنكه داكتر عبدالغنی به افغانستان بیاید، صاحب مفكوره های مترقی بوده، در حلقه های دوستان نزدیك خود، در زمینه مشروطیت شبها به بحث می پرداخت.(1) از همین جاست كه دانشمندی او را پیش آهنگ مشروطه خواهان افغانستان می خواند.(2)

روی همین مفكوره، وآگاهی بود كه در سال 1905 مولوی محمدسرور با شماری از معلمان مكتب حبیبیه و معلمان مدرسه شاهی، پیشنهاد تأسیس انجمنی از دانشمندان افغانی را نمودند، تا جریده یی را بنام سراج الاخبار افغانستان در كابل نشر نمایند.

انجمن تحت ریاست مولوی عبدالرووف خاكی، ایجاد شد كه مولوی محمد سرور درآن انجمن محرر یا منشی بود.

واصف، شمار دیگری از دانشمندان را به مكتب حبیبیه دعوت كرد، با همكاری آنها و روشنفكران بیرون از آن حلقه، نهضت مشروطه خواهان را اساس گذاشت. پیرامون ساختار این نهضت دانشمندی چنین می نویسد:

“تعداد جوانان مشروطه خواه تقریباً به دو سه صد نفر می رسید كه در جرگه های كوچك جداگانه منقسم بودند و در هر جرگه یك دسته رفقایی كه همدیگر را خوب می شناختند، دور هم جمع می شدند و از بین خود یك منشی و یك رئیس انتخاب می كردند. این جرگه های كوچك با یكدیگر ارتباطی نداشتند. اما رئیس عمومی همه جرگه ها، مولوی محمدسرور خان واصف بود.”(3)

از قول میرقاسم خان، میرغلام محمد غبار می نویسد: «مرحوم واصف اولین قافله سالاری بود كه كاروان مشروطه خواهی را با قیمت حیات خود به راه انداخت.(4) وقتی عضوی را تازه می پذیرفتند. قرآن شریف را در میان می گذاشتند كه در بالای آن شمشیر و قلم گذاشته شده بود و تازه وارد را به آن سوگند می دادند.

قرآن و شمشیر وقلم بعنوان سمبول این جمعیت، بیان تعهد ایشان به اسلام، كسب استقلال و تعمیم معارف بود. این جمعیت را جان نثاران ملت نیز نامیده اند.(5) مرامنامه این جمعیت در این ده اصل خلاصه می شد: اطاعت به اصول اسلام، سعی در راه مشروطه، سعی در راه درستی معاشرت، وحدت ملی، صلح و آشتی، تعمیم معارف، تاسیس پارلمان، تحصیل استقلال، عدالت اجتماعی، بسط مبانی مدنی.(6)

در سال 1909م/ 1327 قمری، مشروطه خواهان، نامه یی به امیر حبیب الله نوشتند و خواستند، اساس مشروطه را در كشور استوار سازد.»

میر محمد صدیق فرهنگ می نویسد: جمعیت زمانی به امیر نامه نوشت كه به احتمال، گزارش و فهرست اعضای جمعیت توسط دو نفر (ملا منهاج الدین شنواری و برگد عظیمی) به امیر رسیده بود، و آنها برای اینكه خود را از اتهام نجات دهند و هم نظر خود را به امیر برسانند، به عجله نامه را نوشتند.

اما روی دو علت نمی شود این ادعا را پذیرفت: اول اینكه جمعیت، خواهان اصلاحات صلح آمیز بود که  شاه نیز بااین روند موافق بود و نوآوری های چون ایجاد مكتب، طبع كتاب و نشر سراج الاخبار و مطبعه عصری داشت. بناءً بجاست كه روشنفكران از او پیاده شدن اصول مشروطه را نیز به دلخواه خود، خواسته باشند. دیگراین كه، آن جمعیت محدود هیچگاه توان حركت دیگری را نداشت و باید چنین عمل می كرد.

به هر حال نامه را غلام محمد میمنگی در جلال آباد به امیر حبیب الله رساند. امیر برافروخته شد و بدون محاكمه به قتل و حبس مشروطه خواهان پرداخت.

مولوی محمدسرور واصف در شیرپور به زندان انداخته شد که دو روز بعد به توپ پرانده شد. می گویند: وقتی او را در مقابل توپ قرار دادند، كاغذ پاره یی را برداشت و برآن این نكات را نوشت:

“در حالی كه به آمنت بالله و ملائكته… ایمان كامل داشتم، به حكم امیر كشته شدم.

روزی كه شود اذالسماء انفطرت
وندر پی آن اذالنجوم النكدرت
من دامن تو بگیرم اندر عرصات
گویم: صنما بای ذنب قتلت؟

توصیه من به اخلاف این است:
ترك مال و ترك جان وترك سر
در رهٔ مشروطه اول منزل است

—–

محمد سرور واصف و آثار او

میرمحمد قاسم كه دوست و هم روزگار، واصف است می گوید: واصف استادی بود كه مدرسه حبیبیه نظیرش باز به چشم ندیده، هم عالم بود، هم ادیب و شاعر و هم از روشنفكران بارز وجسور. او مرد خیلی ظریف و خوش طبع بشمار می رفت و از اشعار و قصاید استادان سلف زبان دری، هزاران بیت در حفظ داشت. از لندی های شوخ وظرافت آمیز پشتو نیز بسیاری به حافظه سپرده بود كه در مجالس با رفقای خود زمزمه می كرد.

واصف نویسنده بود، شاعر بود، و مترجم بزرگ.

كتاب تاریخ ادرسیان و حمودیان و موحدین (افریقای شمالی) را از عربی به فارسی ترجمه كرد كه نسخه خطی آن در آرشیف ملی موجود است.

از سروده های شعری او یك قصیده بلند در دست است كه در نخستین شمارۀ سراج الاخبار افغانستان در 1906 نشر گردید و شاید همان شعر،‌ سبب قطع تداوم آن نشریه گردید. ابیاتی را از آن قصیده به عنوان نمونهٔ كلام می آوریم:

بحمدالله كه از آثار رحمت های یزدانی
خدیو دادگر شد، مربنای عدل را بانی

لوای دین به عهدش آسمان سا گشت در عالم
كه از رفعت زند صد طعنه را بر چرخ كیوانی

به جوش غیرت دین پختگی می بایدت حاصل
كه تازین عالم خاکی كمیت عزم بجهانی

هدایت بخشد ایزد هركه را، در راه دین كوشد
ثبوتی دارد این معنی به استدلال قرآنی

خداوندا به ذات پاك واوصاف جمیل خود
به قرب حضرت شاه رسل آن شمع ایمانی

یكی برحال این پژمردگان از فیض خود رحمی
كه بس در مانده ایم از سورت اغوای نفسانی

منبع ویکی پیدیا

پی نوشت ها:
1- جنبش مشروطیت در افغانستان، عبدالحی حبیبی، كابل 1362، ص13
2- حماسه های از قهرمانان سیاست و فرهنگ، پوهاند محمدكاظم آهنگ، كابل 1382، ص39
3- حبیبی، همان، ص15
4- افغانستان در مسیر تاریخ،‌ غبار، ص718
5-6- ظهور مشروطیت و قربانیان استبداد در افغانستان، سید مسعود پوهنیار، پشاور، 1385 ص113و114