ارسالی برهان عظیمی
ما خواهان چه جامعهای هستیم؟
نکاتی درباره جهتگیری استراتژیک در برخورد به فعالین حقوق بشر در ایران
خانم نسرین ستوده و فعالین حقوق بشر راهکارشان چیست، خواهان چه جامعهای هستند و چرا از طرف نهادهای امپریالیستی برای آزادیشان تبلیغ میشود؟
ما خواهان چه جامعهای هستیم و چرا بیش از گذشته باید بر آن پافشاری کنیم و برایش بجنگیم؟
خانم ماندلای ایران(نسرین ستوده)* که از زندان به مرخصی آمده است طی نامهای به رئیس سازمان زندانها، از آنها خواسته است که “نسبت به تعطیلی زندان قرچک به دلیل شرایط غیراستاندارد و غیرانسانی این زندان، اقدام و زندانی در شأن زنان ایران در منطقهای مناسب احداث کنند.”
واقعاً آیا این فکر مزخرفی نیست؟ زندان بد، زندان خوب! زندان خوبی که در شأن زنان باشد! عجبا!
چه توقع بیجایی از سران حکومت ضد بشری و جانی جمهوری اسلامی دارد. مثل این است که از قصاب و جانی بخواهیم که طویله بهتری برای گوسفندان بسازد و علف و آب بهتری در اختیارشان بگذارد و آنها را در آبوهوای بهتری نگه دارد! عجب ایده مزخرفی… که واقعیت عینی و سوختوساز این نظام ضد بشری را نمیبیند. سوای جنسیت، اساساً زندان در شأن بشریت نیست، حال چه بخواهد زن و یا مرد باشد! نظام جمهوری اسلامی حق زندان کردن هیچ فرد دگراندیشی را ندارد. جمهوری اسلامی بهعنوان یک نظام دین سالار مستبد غلط میکند فردی را به خاطر مخالفت با نظامش و ولی وقیحش تحت عنوان “مفسد فیالارض”، “محاربه با خدا” دستگیر و در زندان نگه دارد و اعدام کند. خانم ماندلا به فکرش خطور نمیکند که درباره سرنوشت بشریتی تحت ستمی که سرش را بالا کرده و لب به سخن گشوده است، و بانی همه این ظلم و رنج غیرضروری را شناسایی کرده است، صحبت کند و نه از ۱درصدیهای حاکم مستبد بر جامعهای که بدون نابرابری تحت اخلاقیات و قوانین منسوخ اسلامی نمیتواند دوام بیاورد و دیکتاتوری و زندان و شکنجه باید بر آن تسلط داشته باشد و گویا این تقدیر و خواست الهی است که از ازل وجود داشته و باید ادامه یابد!
رفرم یا انقلاب!
خانم فعالِ حقوق بشری زندانی دیگری (نرگس محمدی) نیز به مرخصی آمده است و در مصاحبهای از سران ضد بشری جمهوری جنایت توقع دارد که “انتقال زندانی باید با هماهنگی و موافقت زندانی باشد”…. این رفرمیستها اصلاً به فکرشان خطور نمیکند(و توقع بیجایی است اگر از آنها چنین انتظاری داشت) که این با کارکرد و سوختوساز نظام جمهوری اسلامی بهعنوان یک ماشین شکنجه و اعدام کشتار در تضاد است و هرگز چنین نمیکند… اینها خواهان رفرم سیستم و نظام زندان و شکنجه در چارچوب همین نظاماند! خواهان ادامه عمر ننگین و ترمیم این نظاماند.
نظام منسوخ بنیادگرای مذهبی جمهوری اسلامی باید سرنگون، همه زندانیان سیاسی آزاد و زندانهایش باید برچیده شود …
رفرم یا انقلاب؟
هرچند باید از به مرخصی رفتن این بخش از زندانیان خوشحال بود اما در تحلیل نهایی جمهوری اسلامی میداند به کدام بخش از زندانیان سیاسی مرخصی دهد و کدامین را تحتفشار و شکنجه روزافزون بیشتری تا سرحد نابودی قرار دهد، آنها را در آستانه بهار ۱۴۰۰ به تبعید بفرستد تا جایی که سپیده قلیان را که با افشاگریهایش درباره شکنجه روحی و جسمی خود و دیگر فعالین دانشجویی و کارگری از طرف شکنجه گران زندان ضربه کاری بهنظام زندان و شکنجه خامنهای زد را در هنگام تبعید به زندان بوشهر با دستبند و پابند در میدان مرکزی شهر گرداندند. جمهوری اسلامی بهعنوان یک جریان قرونوسطایی منسوخ تاریخی فکر میکند در آستانه بهار که هنگام تولد نوین طبیعت و کنش انسان با آن در شرایط دائماً تغییر یابندهی است میتواند مقاومت زندانیان سیاسی را با تبعید خورد و خمیر میکند و از آنها امکان رشد و تحول انقلابی را بگیرد اما زهی بیشرمی… زندانیان سیاسی چپ، رادیکالتر و راسختر در مبارزه برای سرنگونی این نظام ضد بشری میشوند. این درست است که در تاریخ جنبش کمونیستی جهانی در انقلابات قبل و مشخصاً در انقلاب ۵۷ شکست خوردیم ولی این بدین معنا نیست که پا پس کشیدیم و منفعل شدیم، دقیقاً برعکس باتجربه بیشتر، بُرا تر شدیم و سختتر و مصممتر برای انقلاب و تداومش فعالانه تلاش میکنیم: ما اکنون با کوله باری از تجربه و درس گیری از دستاوردهای سترگ و همچنین اشتباهات گذشته(در برخی مواقع اشتباهات بسیار جدی) با رویکرد علمی برای سرنگونی نظام سرمایهداری در ایران و نمایندهاش جمهوری اسلامی در حال حرکتیم. مسیر انقلاب یک خط مستقیم نیست، پیمودنش سخت و پرپیچوخم است، اما رسیدن به ساحل ظفرمند(ایجاد جامعه سوسیالیستی نوین در این برای رسیدن به هدف نهایی کمونیسم در جهان) ممکن است، به شرطی که ستاره سرخ قطبنمای ما متدولوژی و رویکرد علمی علم کمونیسم نوین(سنتز نوین کمونیسم) باشد.
وقتی به عمیقترین لایه این پدیده که چرا دیدگاه و طرفداری خانم ستوده از دمکراسی سرمایهداری-امپریالیستی بهعنوان حافظ مالکیت خصوصی(مالکیت بر ابزار تولید) و استثمار نیروی کار پرولتاریای جهان(سرقت ارزش اضافی از طریق استثمار توسط سرمایهداران از کار مزدی پرولتاریا برای انباشت بیشتر سرمایه) از سوی نهادهای امپریالیستی بسیار زود تشخیص داده شد و از آن حمایت میشود، کلیه راز نهفته در اعطای کلیه جوایز و نشانهای افتخارآمیز بورژوازی رمزگشایی میشود. ایشان ابتدا در سال ۱۳۸۸(۲۰۰۸) برنده جایزه حقوق بشر «سازمان حقوق بشر بینالملل» شد، و بلافاصله نخستین جایزه کمیته بینالمللی حقوق بشر ایتالیا در سال ۱۳۸۸ (۲۰۰۸) به او اعطا گردید و در ادامه جایزه آزادی نگارش باربارا گلداسمیت از طرف انجمن قلم آمریکا (پن ( در سال ۱۳۹۰ (۲۰۱۱) به او داده شد. مفهوم و ماهیت دمکراسی در کشورهای پرقدرت امپریالیسم سرمایهداری ازجمله در “بزرگترین”، “موفقیتآمیزترین دمکراسی جهان”، “درخشانترین” و “بهترین نوعش” ایالات متحد آمریکا وجود سیستم سرمایهداری امپریالیسمی و “ساختارهای سیاسی برای اجرای آن سرمایهداری امپریالیسم است. “آنچه کشورهای امپریالیسم و بهویژه ایالاتمتحده آمریکا در سراسر جهان گسترش میدهند نه دمکراسی بلکه امپریالیسم و ساختارهای سیاسی برای تحمیل آن امپریالیسم است.”(نقل از کتاب مبانی، آواکیان) درواقع سرمایه یک سیستم اقتصادی مبتنی بر مالکیت خصوصی بر ابزار تولید است که ارزش اضافی ایجاد میکند. سرمایه هم یک رابطه اجتماعی است و هم فرایندی که ماهیت آن غلبه بر نیروی کار توسط سرمایهدار، بسط منافع خصمانه طبقاتی، یک رابطه اجتماعی و فرایندی است که نیروی محرکه درونی آن تولید مداوم و گسترش خویش(سرمایه) است. باب آواکیان در کتاب فراشکافتها (۱) به مسئله مهمی در همین زمینه اشاره میکند و میگوید: «مارکس در نوشته نظریههای ارزش اضافی به محدودیت اساسی اقتصاددانان سیاسی بورژوازی اشاره میکند و میگوید: “آنها روابط اقتصادی سرمایهداری و جامعهای که بر اساس آن اقتصاد سرمایهداری قرار دارد را بهعنوان تنها شکل “طبیعی” اقتصاد و بالاترین و نقطه نهایی تکامل اجتماعی بشر، میپندارند. یا به گفته خود مارکس: “این شکل مشخص، خاص و تاریخی کار اجتماعی، همانطور که در تولید سرمایهداری پدیدار میشود، توسط این اقتصاددانان بهعنوان شکل متداول(معمول و مرسوم) و ابدی، بهعنوان چیزی که توسط طبیعت مقرر شده است و این روابط تولیدی بهعنوان مطلقاً ضروری(نه تاریخاً)، روابط طبیعی و معقول از کار اجتماعی، اعلام میشود.» [تأکید در متن اصلی] ، مارکس توضیح میدهد،”افکار آنها کاملاً در محدودهی تولید سرمایهداری اسیر” است.
این نقطه کوررنگی بنیادین و شکست همه نظریهپردازان بورژوایی، تئوریها و تفاسیر مربوط به وجود بشریت و تکامل تاریخیاش-و همچنین امکانات مقابل پای بشریت-و کلیه پروژهها و طرحهای اصلاحطلبانهای است که مطابق با این جهانبینی بورژوایی، حرکت میکنند.»
و با ورود سرمایهداری کلاسیک دوران رقابت آزاد به آخرین و بالاترین مرحلهاش امپریالیسم و جهانیشدن سرمایهداری ارزش اضافی در یک شبکه گستردهای از کارگاههای بهرهکشی در سراسر جهان مولد سرمایه از طریق مافوق استثمار نیروی کار برای سرمایهداران مختلف است. آواکیان آنرا چنین سنتز میکند: “این نیز بهطور کامل با طفیلیگری سرمایهداری امپریالیسم معاصر، بهویژه در ایالاتمتحده آمریکا، مرتبط است: یعنی این واقعیت که سرمایهداریِ جهانیشدن بهطورِ فزاینده بر میزان بسیار بالایی برای تولید و حفظ میزان سود بر یک شبکه گستردهای از کارگاههای بهرهکشی[1]، بهویژه در جهان سوم آمریکای لاتین، آفریقا، آسیا و خاورمیانه تکیه میکند. درحالیکه فعالیت سرمایهداری در کشورهای «کشور اصلی» سرمایهداری-امپریالیستی بهطور فزایندهای درزمینهٔ سرمایهگذاری و گمانهزنی مالی و «سطح بالای» (نه تولید مواد اولیه ضروری برای) تکنولوژی پیشرفته، و همچنین بخش خدمات و حوزه تجاری (ازجمله نقش رو به رشد بازاریابی آنلاین)، میباشد. همانطور که لنین آن را بیان کرد، این “مهروموم طفیلیگری”(زندگی انگلی-م) را بر تمام جوامع مانند ایالاتمتحده آمریکا زده است. و نهتنها تئوریها و مشاهدات کسانی که دوباره تصور میکنند روابط تولیدی بورژوازی، روابط طبیعی، نهایی و ابدی کار اجتماعی است را در بر میگیرد، بلکه این همچنین تجلی فکری آن روابط بورژوایی است که امروزه با آنها درجه بالایی از طفیلیگری کشوری مانند ایالاتمتحده آمریکا مشخص شده است. همهی آنها نشاندهنده آن چیزی است که مارکس بهعنوان عدم توانایی فراتر از افق تنگ حق بورژوازی را دیدن مشخص نمود، حقی که سرحدش توسط روابط تولیدی بورژوایی و روابط اجتماعی مربوطه محدود گشته، تعیین شده است.
و این اغلب بیانگر نوعی “دموکراسی” ساحرانه(سحرآمیز-م) است که درعینحال همزمان بهصورت تفکیکناپذیر به سرمایهداری مرتبط است باوجوداین بهنوعی که گویا محتوای اجتماعی و طبقاتی ندارد-یک دموکراسی متافیزیکی “ناب” است- که درواقع(همانطور که من بهطور کامل بعداً صحبت خواهم کرد) دموکراسی که از آن سخن گفته میشود و به این طریق در مقام مافوق برتر قرار داده میشود، نوعی دیکتاتوری طبقاتی است که روابط تولید سرمایهداری و رویهمرفته نظام(سیستم) استثمار و ستم کل سرمایهداری را تسهیل و به اجرا در میآورد.» (۱)
در اینجا اشاره به این نکته که آواکیان بر آن تأکید برجستهای میکند ضروری است: “همانطور که مارکس اشاره کرد، یکی از ویژگیهای متمایز اصلاحطلبان، ازجمله “سوسیالیستهای” اصلاحطلب(رفرمیست)، اینستکه که هنگامیکه آنها اقتصاد را بهعنوان منبع نابرابری و سایر بیماریهای اجتماعی شناسایی میکنند، تمایل دارند مشکل را در حوزه توزیع(ثروت) قرار دهند، درحالیکه منبع اساسی ظلم و ستم و نابرابری که مشخصه یک جامعه استثمارگر سرمایهداری را مشخص میکند، در حوزه تولید و بهطور مشخص روابط تولیدی قرار دارد.” (۱) (تأکید از نویسنده این متن است)
از نقل آواکیان در ارتباط با بحث مشخصمان این حقیقت نمایان میشود که بدون متحول کردن روابط تولیدی و خارج شدن از سلطه و یوغ نظام سرمایهداری امپریالیسم جهانی یعنی قطع کلیه زنجیرهای متصل به زنجیره استثمار و ستم سرمایهداری امپریالیسم جهانی از طریق انقلاب رهاییبخش و بوجود آوردن یک جامعه سوسیالیستی که بر پایه منافع اساسی اکثریت ستمکشان و استثمارشوندگان (طبقه پرولتاریا) ایران و جهان بنیان شود نمیتوان به برابری، عدالت اجتماعی و رهایی واقعی دستیافت، نمیتوان تمایزات طبقاتی و کلیه روابط تولیدی که این تمایزات طبقاتی بر آن استوار است را محو و نابود کرد، نمیتوان کلیه روابط اجتماعی که منطبق بر این روابط تولیدی است را ریشهکن کرد و کلیه ایدههایی که از این روابط اجتماعی حاصل میشود را انقلابی نمود. و زمانی که اصلاحطلبان بیانیه بیرون داده و راهکار ارائه میدهند که طبق آن به “اصلاحناپذیری” نظام جمهوری اسلامی ایران اشاره کرده و خواستار برگزاری همهپرسی تحت نظارت سازمان ملل متحد برای “گذار مسالمتآمیز” از حکومت فعلی “به یک دموکراسی سکولار پارلمانی” میشوند، نشاندهنده این است که آنها (نخبگان اصلاحطلب نوکیسه) با خاک ریختن بر چشم ستمکشان فرودست ایران خواهان دامن زدن به یک انقلاب مخملی از بالا برای بازتولید روابط تولیدی سرمایهداری(دمکراسی بورژوازی یا دقیقتر اعمال دیکتاتوری طبقه سرمایهداری) و بهرغم ادامه همه آن روابطی که اشاره شد که باید محو و ریشهکن شوند هستند، و اصلاحطلبان به خاطر آنکه منافع سرمایهداری نمایندگی میکنند چیزی مگر بازتولید سرمایهداری و همه آن روابط اجتماعی منطبق بر آن روابط تولیدی ستمگرانه و استثمارگرانه را نمیتوانند به ارمغان آورند؛ و بند ناف روابط تولیدی جامعه و فرجام مردم فرودست ایران همچنان به امان یوغ و بندگی به قدرتهای بزرگ امپریالیسم جهانی سپرده میشود. با در نظر داشتن همه این نکاتی که به آن اشاره شد: در مورد نقش، دیدگاه و راهکار ضدانقلابی اصلاحطلبان و بوجود آوردن جامعه سرمایهداری که برایش مبارزه میکنند باوجود به زندان رفتنشان(که باید شدیداً از طرف کمونیستهای انقلابی همانگونه که قبلاً اشاره شد محکوم شود) کوچکترین تردید و توهمی نباید داشت.
و حالا «بسیاری خواهند گفت: هنگامیکه همه حقدارند رهبران سیاسی را با شرکت در انتخابات انتخاب کنند، پس چگونه سیستم سیاسی در کشوری دموکراتیک مانند ایالاتمتحده میتواند”در خدمت حفظ حاکمیت بورژوازی بر پرولتاریا” باشد؟ پاسخ این است که انتخابات در چنین جامعهای، و “روند دموکراتیک” بهطورکلی، ساختگی و ریاکاری است- و بیش از یک ریاکاری است- پوششی برای و درواقع وسیلهای است که از طریق آن سلطه بر استثمارشوندگان و ستمدیدگان توسط طبقه استثمارگر و ستمگر حاکم انجام میشود.» (باب آواکیان” دموکراسی: آیا ما نمیتوانیم از این بهتر عمل کنیم؟” ، ص ۶۸)
و بیشتر آنکه:
«لاف زدن و گزافهگویی درباره آزادی بیان در “کشورهای دموکراتیک” در تقابل نیست بلکه توسط اعمال واقعی دیکتاتوری توسط بورژوازی احاطهشده و در آن محدودشده است. این به دو دلیل اساسی است- زیرا طبقه حاکم ابزارهای شکلگیری افکار عمومی در انحصار دارد و ازآنجاکه انحصار نیروی مسلح در اختیار دارد آن را در موقعیتی قرار میدهد که هرگونه ابراز عقیده و همچنین هر عملی را که یک چالش جدی برای نظم مستقر است را به همان شدتی که لازم است سرکوب کند. آنچه مارکس و انگلس در مانیفست کمونیست نوشتند در شرایط امروز بیش از هر زمان دیگری صادق است: “افکار حاکم در هر عصر، پیوسته همان افکار طبقه حاکم بوده است.”» (باب آواکیان: “دموکراسی: آیا ما نمیتوانیم از این بهتر عمل کنیم؟”، ص ۷۱)
بنا بر این رمزگشاییهای تاریخی تنها گزینه مقابل پرولتاریا این است که نظام ضد بشری و مستبد مذهبی جمهوری اسلامی باید سرنگون شود، کلیه زندانیان سیاسی فوراً باید آزاد و زندانها و کلیه اجزاء ماشین سرکوبش برچیده و تارومار شود، روابط تولیدی سرمایهداری باید از طریق یک انقلاب واقعی کمونیستی برای ایجاد جامعه نوین سوسیالیستی ریشهکن شود و کلیه زنجیرهای متصل به زنجیره استثمار و ستم سرمایهداری امپریالیسم جهانی باید قطع شود. انقلاب سوسیالیستی که هدف نهاییاش بوجود آوردن یک جهان کمونیستی در جهان باشد. و این شدنی نیست مگر آنکه طبقه ما یعنی پرولتاریا دیکتاتوری خود را علیه طبقه بورژوازی که ساقط شده است و منتظر فرصت است که سوسیالیسم را سرنگون سازد و به قدرت دست یابد، اعمال کند.
رفیق آواکیان در مورد خصلت این دیکتاتوری میگوید:
“خصلت اصلی و اصول اساسی آن، ساختارها، نهادها و فرآیندهای سیاسی[دیکتاتوری پرولتاریا] باید منافع اساسی پرولتاریا را بیان کند و به آنها خدمت کند، پرولتاریا طبقهای است که استثمارش موتور انباشت ثروت سرمایهداری و عملکرد جامعه سرمایهداری و رهایی آن از چنان وضعیت استثماری فقط با انقلاب کمونیستی حاصل میشود و هدف آن از محو کلیه روابط استثمار و ستم و دستیابی به رهایی بشریت بهعنوان یک کلیت است. مطابق با این، نهادهای حاکم و روندهای این دولت سوسیالیستی، در همه سطوح، باید وسیله نقلیهای برای پیشرفت(ترفیع-م) انقلاب کمونیستی باشند؛ و بهعنوان یک بعد کلیدی از این، آنها(ساختارها، نهادها و فرآیندهای سیاسی-م) باید وسایلی را برای کسانی که در جامعه کهنه مورد استثمار و ستم واقعشدهاند فراهم کنند- و بهطور مؤثر از اعمال قدرت سیاسی و اداره جامعه و همچنین از حوزههای روشنفکری و کار با ایدهها بهطورکلی بیرون رانده شدند، آنچنان فراهم نمایند که آنها- برای شرکت روزافزون در این حوزهها، باهدف دگرگونی مداوم جامعه در جهت کمونیسم شرکت کنند.” (۱)
رفقا و دوستان عزیز
این نقد به رفرمیستها یک لج و لجبازی بچهگانه و یا روشنفکرانه کوته فکرانه و دگم نیست!
بلکه یک مبارزه تئوریک و ایدئولوژیک در مبارزه و تعیین و تیز کردن مختصات راهکار برای سرنگونی نظام سرمایهداری تحت حاکمیت سران مستبد مذهبی و دزد سالار جمهوری اسلامی است. این مبارزه بین دیدگاهها و خطوط مختلف سیاسی و اینکه هرکدام چه برنامهای برای بوجود آوردن جامعه آینده دارند میباشد. نباید با این مبارزه حیاتی که آینده ما بهعنوان نمایندگان ستمکشترین و فرودستترین طبقه پرولتاریا را رقم میزند کمبها داد.
اگر حرکات آنها را زیر نظر نگیریم و نقطه نظرات و فراخوانهای آنها را نقد نکنیم، پس چهکارهایم؟ آیا خواهان انقلاب و ساختن یک جامعه سوسیالیستی نوین برای نیل به هدف نهایی کمونیسم هستیم یا نه و فقط آنرا ویترینهای اینترنتی به نمایش میگذاریم؟ آیا پرهیز در برخورد به این مورد و سکوت در برابر آن در تحلیل نهایی به مفهوم تقویت لیبرالیسم و سازش و دنبالهروی با آن نقطه نظرات و راهکارهای اصلاحطلبانه نیست؟ آیا گفتن اینکه من با اصلاحطلبان و برنامهشان برای بوجود آوردن جامعه آینده مخالفم کافی است؟
رفقا و دوستان بگذارید به حالت تحریکآمیزی برای فرا رفتن از اصلاحطلبان بار دیگر تاکید مجدد کنم: نسرین و الباقی رفرمیستها میخواهند که قصاب به آنها آبوعلف خوب و طویله خوبی بدهد و اگر جمهوری اسلامی قصاب چنین کند، خوب و بهترین است!! اگر زندان خوبی برای زنان خوب بسازد و حتماً زنان بد را در زندان بد نگه دارد، خوب است. اینها همانطور که قبلاً گفته شد خواهان تکمیل و بهروز کردن ماشین زندان، شکنجه و کشتار جمهوری اسلامی ضد بشری هستند. با دگرگون کردن روابط تولید سرمایهداری مخالفاند. آیا با این راهکارشان موافقید؟ اگرنه، چرا؟ چه باید کرد که اینها را عقب نشاند و رهبری فرودستان را که فغانشان از ستم و سرکوب و فقر روزافزون و تحقیر و رنج و درد غیرضروری حتی به گوش آنان که خود را به کری زدهاند هم رسیده است به دنبال راهحلاند اما نمیدانند چیست و بدتر میتوانند بهطور خودجوش به زیر پروبال اصلاحطلبان روان شوند، به دست گرفت؟
رفقا، تمام خودزنیهای و بیانیههای اصلاحطلبان برای بوجود آوردن جامعهای که منطبق بر منافع طبقاتیشان باشد. اینها در این مبارزه جدی هستند ! شما چطور؟
پس چرا نباید بیرودربایستی به آنها تاخت، رویکردشان را افشا کرد و به تودهها و مردم تحت ستمی که به دنبال راهحل برای سرنگونی این نظام جانی هستند گوشزد کرد که اینها چه هستند و در پی چه و چه نوع جامعهای هستند و چرا میخواهند این نظام زندان و شکنجه و اعدام را با رفرم(اصلاحات) کاملتر و کارآمدتر و بهروز کنند؟ اینها حتی باوجوداینکه در حرف و ظاهراً میگویند خواهان گذار “مسالمتآمیز به یک دموکراسی سکولار پارلمانی” هستند اما مذهب را از قانون اساسیشان حذف نمیکنند چون از دید نیروهای پرقدرت جهان مذهب شیعه اسلامی برایشان حکم نوشدارو را برای تحمیق تودههای تحت ستم و استثمار دارد و هنوز گزینه مطلوبی برای نظام سرمایه داری-امپریالیسم جهانی است که از به اتکا به آن بتواند به غارت چپاول و تحکیم زنجیرهای استثمار و ستم خود(“دمکراسی”!) ادامه دهد! نخیر، ما کمونیستهای انقلابی نهتنها نباید ساکت بمانیم بلکه ضروری است تا آخریننفس با اینها مبارزه کرده و دیدگاهشان را افشا کنیم. چرا؟ چرایی آنرا در ادامه توضیح میدهیم.
ابتدا اینکه نسرین ستودهها رفرمیستند، اصلاح طلبند، اما بخشی از این نظام و دولتش نیستند، دستشان از قدرت سیاسی قطع شده است، در سرکوب تودهها نقشی ندارند و با آن مخالفت معینی دارند و درواقع تضادهای مشخصی با آن دارند درعینحال که تضاد خصمانه با جمهوری اسلامی ندارند؛ برای همین قشری بینابینی، بیثبات و مرددند، که بین پرولتاریا و بورژوازی در نوساناند، اما تمایل بیشتری به سمت منافع بورژوازی دارند، و وقتیکه از طرف بورژوازی حاکم حساب بانکیشان بسته و محدود میشود، حرکتشان بهظاهر رادیکالیزه میشود! منافع خردهبورژوازی ملی-مذهبی مرفه را نمایندگی میکنند و تا نوک دماغشان را میبینند و منافع فرودستترین طبقه یعنی پرولتاریا برایشان پشیزی ارزش ندارد و تنها به فکر منافع طبقه خود هستند و میخواهند این نظام را در چارچوب خودش بهاصطلاح اصلاح (رفرم) و ترمیم کنند… یکبار دیگر برای روشن شدن پایگاه طبقاتی این قشر تأکید میشود: اینها دارند منافع طبقاتی خودشان را در نظر میگیرند و تضاد خصمانه با جمهوری اسلامی ندارند، در همین نظام به مالومنالی رسیدهاند و بهرغم فقر و بدبختی اکثریت مردم ایران (۹۹درصدیها) از طرف جمهوری اسلامی به این بخش امتیازات مالی داده شده است. و مشکلشان با این نظام این است که برخی از آزادیها را به رسمیت بشناسد، “از پاشیدن اسید بر صورت زنان مسلمان که حجاب را هم رعایت میکنند جلوگیری شود” و برخی قوانین اقتصادی ازجمله خصوصیسازی را محدود و دولتی کند و دستمزد و حقوق کارگران را تا حدی بهموقع بدهد و کارخانهها را ایمنتر سازد و نظام خود را اصلاح کند تا اینها بتوانند فربهتر شوند! اینها در بهترین حالت همنشینان خاتمی و روحانی و پیمان هستند و بس!
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
برای برخی از سوسیال رفرمیستها(که پس از مرگ مائو و احیای سرمایهداری در چین) دیگر اعتقادی به انقلاب و کمونیسم ندارند، و معتقدند که عصر انقلابات پرولتاریایی(کمونیستی) تمام شده است، کفش پاره (“زور زدنهای خانم ستوده”) در بیابان نعمتی است! اما این راهکار کمونیستهای انقلابی نیست و نخواهد بود! تائید این رویکردهای خانم ماندلای ایران و نرگس و نظیر اینها اصلاً مطابق با رویکرد علمی کمونیستی نیست و در مقابل، رفقای نسل جوان کمونیست را باید تشویق کرد که جهتگیری و افکار کمونیستی را با رویکرد علمی فرابگیرند و اتخاذ کنند و به رادیکالترین و ممکنترین و رهاییبخشترین ایدئولوژی تاریخ یعنی کمونیسم بپیوندند.
نسلی که در انقلاب ۵۷ شرکت داشت به یاد دارد. که چه اتفاق ناگواری به علت اشتباه خودمان افتاد؟ در آن انقلاب که بعد به ضدانقلاب تبدیل شد یکبار در مورد خمینی سکوت کردیم و به دنبال او روان شدیم . آیا آن کافی نیست و نباید از آن اشتباه درس گرفت!؟ در انقلاب ۵۷ گفتیم خمینی دارد زورش را میزند! خمینی تشکیلات در مسجد دارد و ما نداریم!!! فعلا سرنگونی شاه مهم است، رهبری خمینی دارد اینکار را میکند، و بعدا که شاه رفت انقلاب را در دستور مان قرار میدهیم! هنوز از آن سکوت و همگرایی با خمینی و دارو دسته مرتجعش کمر راست نکردیم.
نباید دو بار از یک سوراخ گزیده بشویم. نسرین ستوده* ماندلای ایران نیست و هر کس و هر گروه و حزبی و محفلی تحت هر توجیهی اینرا بگوید باز دارد همان راهکار و دنبالهروی فرصتطلبانه و رویزیونیستی را میکند که در مورد خمینی و دارو دستهاش کرد.
فراموش نکنیم که خانم نسرین ستوده تاریخ اعدامهای این نظام ضد بشری و کشتار تابستان ۶۷ را که هزاران تن از اعضا گروههای کمونیستی و غیر کمونیستی در فاصله یک ماه اعدام کرد، را میداند، اما در مورد آن سکوت میکند. این کشتار خط قرمز این نظام ضد بشری است اما او از این خط قرمز نظام عبور نمیکند! درعینحال خانم نسرین ستوده را کمیته حقوق بشر سازمان ملل و کلیه نهادهای امپریالیستی جهان، عفو بینالمللی و حتی برخی از انجمنهای وکلای جهان دارند بهعنوان “قهرمان حقوق بشر و دمکراسی در ایران” تبلیغ میکنند درحالیکه در مقابل وجود داشتن و بودن زندانیان سیاسی چپ و کمونیست و اقلیتهای ملی و مذهبی در همان زندانهای ایران سکوت معنیدار میکنند؛ همانطور که در مورد کشتار تابستان ۱۳۶۷ و قتلهای زنجیری سکوت کردند. این تبلیغات نهادهای امپریالیستی جهان باید زنگ خطری برای ما باشد چون آنها بدون دلیل و بدون شناخت از دیدگاه و جهتگیریهای چنین افرادی آنها را تبلیغ نمیکند.
این نهادهای موازی با قدرهای امپریالیستی همین کار را در مورد خانم آنگ سان سوچی سیاستمدار، دیپلمات، نویسنده و مدافع حقوق بشر میانمار کردند به او جایزه صلح نوبل سال ۱۹۹۱ ، جایزه لژیون دونور، جایزه ساخاروف، نشان افتخار آزادی رئیسجمهوری، جایزه بینالمللی سیمون بولیوار (از دولت ونزوئلا)، جایزه جواهر لعل نهرو را بهمنظور تفاهم بینالمللی از دولت هند (۱۹۹۲) و جایزه اولاف پالمه را دادند؛ او را ارتقاء دادند و سرانجام او توانست در سال ۱۹۹۱ با کسب آراء اکثریت مردم نخستوزیر میانمار شود و در کشتار نسلکشی اقلیت مذهبی مسلمانان روهنگیان میانمار در ۲۰۱۶ بهعنوان رهبر میانمار نقش داشت. همان کاری که این نهادهای امپریالیستی و رهبران کشورهای پرقدرت امپریالیستی ازجمله صدای آمریکا و بیبیسی درباره خمینی کردند و او را بهعنوان رهبر انقلاب ۵۷ جا زدند، چون میدانستند که او کیست و چیست و از چه پتانسیل ارتجاعی مخربی برای سرکوب مخالفین و دگراندیشان و فعالین کارگری، زنان، نویسندگان و شاعران و فعالین محیطزیست و دگرباشان برخوردار است و منافع امپریالیستها را میتواند حفظ کند… و دیدیم که خمینی و دارو دسته ارتجاعی بنیادگرای اسلامیاش بعد از به قدرت رسیدن چه جنایتهای دهشتناکی که نکردند. و این کشتار ازجمله دستگیری و شکنجه و اعدام شاعران و نویسندگان و دگرباشان جنسی(جامعه الجیبیتی) و چپهای رادیکال و کمونیستهای انقلابی ایران و نسلکشی اقلیتهای ملی و مذهبی، فعالین زن، فعالین کودکان کار و سندیکا و اتحادیههای کارگری امروز هم از طرف نظام ضد بشری جمهوری اسلامی که خمینی مؤسسش بود همچنان با شدت روزافزون ادامه دارد!
برخورد به هر آنچه حقیقت ندارد(مزخرف!) وظیفه دشواری است که کمونیستهای انقلابی در کلیه زمینهها برای دامن زدن به مرحله جدیدی از انقلابات کمونیستی و ایجاد جامعه نوین سوسیالیستی بر عهده گرفتهاند. و مرزبندی با دیدگاه اصلاحطلبانه و رفرمیسیتی که راهکارشان تقویت و تیز کردن چاقوی قصابی مرتجعین حاکم است یکی از وظایف ضروری کمونیستهای انقلابی بهویژه کمونیستهای انقلابی معتقد به سنتز نوین کمونیسم است. فرودستان تحت ستم ایران در جهنم نظام سرمایهداری ایران با فقر و تهیدستی، با شمار مرگ روزافزون به خاطر بیماری همهگیر کووید-۱۹ و سرکوب مدام در رنج و عذاب غیرضروری روز و شب میگذرانند. هیچ انسان پاکنهادی نباید آرزوی زندگی در جهنم جمهوری اسلامی را داشته باشد، و هیچ انسان پاکنهادی نباید با دیدن فقر و تهیدستی بیچیزان که اکثریت شهروندان ایران را تشکیل میدهند خواهان تکمیل و بهروز کردن(اصلاحات) و تقویت ماشین فقیر سازی، ترور و کشتار، زندان و شکنجه و جنگهای ارتجاعی نیابتی برای ادامه عمر ننگین جمهوری اسلامی باشد. هیچ انسان پاکنهادی نباید خواهان پسروی و به عقب بردن نهتنها شهروندان جامعه ایران بلکه بشریت کل جهان باشد. آینده درگرو درجا زدن و بازگشت به گذشته دهشتناک نیست بلکه درگرو به جلو رفتن و تکامل است. نیاز بشریت آیندهای است که طبق منافع اساسی اکثریت بیچیزانِ تحت ستم و استثمار و بهسوی یک جامعه سوسیالیستی نوین واقعی و درنهایت یک جهان کمونیستی باشد. این جامعه تنها از طریق یک انقلاب اجتماعی با شرکت میلیونها نفر از فرودستان میتواند ایجاد شود، نه از طریق اصلاح نظام کهن. جمهوری اسلامی قابل رفرم و اصلاح نیست و توهمات قشر مرفه ایران نسبت به اصلاح این نظام با مراجعه به تاریخ دو دهه گذشته و ضرورت مقابل جمهوری اسلامی که در یک بحران سیاسی بسیار عمیق و فروپاشی اقتصادی روزافزونش دستوپا میزند و به کام مرگ قریبالوقوع فرورفته بسیار مرگبار و دهشتناک است و یگانه گزینهای که در مقابلش قرار دارد را تیزتر کردن ابزار قتل و کشتار و چاقوی قصابی است.
تنها گزینه مطلوب در مقابل ما حرکت روبهجلو و تکامل است. ایجاد یک جامعه سوسیالیستی نوین برای رهایی بشریت تحت ستم در ایران و از طریق به وجود آوردن چنین پایگاه انقلابی کمک به انقلابات پرولتاریا و بشریت تحت ستم و استثمار در تمام جهان و درنهایت ایجاد یک جهان کمونیستی که جهتگیری اساسی و سیاستهایی بهپیش گذارد که طبق نیازهای مادی و فکر و فرهنگی مردم باشد و درعینحال چارچوب شالوده جمعی، تشریکمساعی و خصلت جامعه، ابتکار و خلاقیت عمل فردی از دامنه روزافزونی برخوردار شود. جامعهای که همه روابط اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی استثمارگرانه جامعه کهن، نابرابری و ستمگری را محو و نابود سازد و فراتر از نظام جهانی سرمایهداری-امپریالیسمی که رفاه تعداد معدودی ۱درصدیها بر بدبختی اکثریت ۹۹درصدی بنا شده است را خواهد رفت و بنیانش بر آن و تولیدوبازتولید فقر و ستم و استثمار و زندان و شکنجه و اعدام مخالفین بنا نشده باشد.
نظام ضد بشری و مستبد مذهبی جمهوری اسلامی باید سرنگون شود، کلیه زندانیان سیاسی باید فوراً آزاد و زندانها و کلیه اجزاء ماشین سرکوبش برچیده و تارومار شود.
سرنگونی جمهوری اسلامی هم مطلوب، هم ممکن و هم ضروری است.
کلیه زندانیان سیاسی آزاد باید گردند.
انقلاب و نه چیزی کمتر…
برهان عظیمی
۳ فروردین ۱۴۰۰
* توضیح ضروری: نسرین تحت نظر حبیبالله پیمان(دبیر کل جنبش مسلمانان مبارز و از توده ای های خائن سابق) از رهبران نیروهای ملی-مذهبی تعلیمیافته است. درواقع حبیبالله پیمان طرفدار سرسخت روحانیون مشروعه طلب (بنیادگرایان ارتجاعی مراجع تقلید در زمان انقلاب مشروطه که خواهان حکومت شرع و شیعه اسلامی بودند) در انقلاب مشروطه است، که شدیداً ضد کمونیست و طرفدار حکومت شرع اسلام و ولیفقیه میباشد؛ نسرین ستوده هم به طور نسبی از این دیدگاه برخوردار است. پیمان از طرفداران آیتالله کاشانی در دوران ملی شدن صنعت نفت هم هست.
در انقلاب مشروطه، جناح مشروعه طلب، انقلاب مشروطه را با سوارشدن به توهمات مذهبی مردم به بیراه کشاندند، ضدانقلاب را تقویت و ضربه کاری به آن انقلاب زدند. حبیبالله پیمان در نامهای که اوایل انقلاب در مهرماه ۱۳۵۷ به خمینی نوشت ضمن “معرفی” افراد و سازمانهای ملی-مذهبی و “لیبرال”، او را به ساختن حکومت ولایتفقیه تشویق کرد و به او پیشنهاد کرد که همه مخالفین جمهوری اسلامی را نهفقط از درون حکومت حذف و سرکوب کند بلکه مخالفین خارج حکومت را نیز شدیداً سرکوب کند. نتیجه روی کار آمدن ولایتفقیه برای همه ما مردم تحت ستم و فرودست ایران مشخص است. نسرین ستوده هم معتقد به ولایتفقیه و حکومت شرع شیعه اثناعشری است نه کمتر و نه بیشتر.
خانم نسرین ستوده ازجمله ۱۵ فعال سیاسی و مدنی بود(در کنار شیرین عبادی، نرگس محمدی، پیام اخوان، جعفر پناهی، محسن سازگارا، محمد سیفزاده، حسن شریعتمداری، حشمتالله طبرزدی، ابوالفضل قدیانی، محسن کدیور، کاظم کردوانی، محسن مخملباف، محمد ملکی و محمد نوریزاد) که در ۲۳ بهمن ۱۳۹۶ با تأکید بر “اصلاحناپذیری” نظام جمهوری اسلامی ایران خواستار برگزاری همهپرسی تحت نظارت سازمان ملل متحد برای “گذار مسالمتآمیز” از حکومت فعلی “به یک دموکراسی سکولار پارلمانی” شد.
درواقع امضاکنندگان این بیانیه صرفاً به دنبال اغفال و سوءاستفاده از مردم برای بهپای صندوق رأی آوردن آنان تحت نظارت بازوی نظام جهانی سرمایهداری امپریالیستی جهان سازمان “ملل” متحدند.
پانویسها و منابع
۱- برای خواندن کتاب “فراشکافت تاریخی توسط مارکس، و فراشکافت بیشتر با کمونیسم نوین” نوشته باب آواکیان به لینک زیر در شبکه اجتماعی تلگرام مراجعه کنید:
https://t.me/New_Communism/1969
این در مورد مشخص ایران هم صادق است:
اگر شما تلاش کنید اصلاحطلبان نظام جمهوری اسلامی را به چیزی که نیستند و هرگز نخواهند بود تبدیل کنید، درنهایت خودتان به آنچه واقعاً اصلاحطلبها مکار و حیلهگر هستند تبدیل خواهید شد.
[1] – sweatshop – یا کارگاه بهرهکشی- منظور یک کارخانه یا کارگاه، بهخصوص در صنعت پوشاک است، که در آن کارگران در ساعات بسیار طولانی و تحت شرایط نامطلوب و با دستمزد بسیار کم، کار یدی میکنند.- توضیح مترجم