رسول پویان

قلب حزین عید

عیدتان درخاک وخون افتاده باقلب حزین      کـس نمی بینم که باشـد مـردم ما را معین

بر پلاس غـم نـشسته خلـق مظـلوم وطـن      مـادران داغ بـر دل نـو عـروســـان غمین

گله و باورت جای نقـل و شــیرینی گرفت      جـشن و شـادی را کـند ماتـم بمب آتشین

طفلکان را انتحاری می کشد در عـــیدگاه      وقت بازی و تماشـاهـــای خوب و نازنین

شادمانی را نمی خواهند روح وحـشت اند      این به عادت گـشته تبدیل و نباشد آخرین

طالبان را بس که تریاک و غنایم داده اند      هـر کجا با وحـشت پیهم می گیرنـد کمین

می کشند ویرانه می سازند آتش می زنند      دولـت کابـل چـه می گـــویـد غـیر آفـریـن

با دروغ و فتنه و نیرنگ حاکـم گشته اند       کس نمی یابد در ارگ وطن یک تن امین

ملک مارا کرده افراطی چــون دوزخ ولی       انتحـاری را دهــد پاداش فـردوس بـریـن

شیخ پاکسـتان فتوا می دهـد بـر قتل عـام        می کند وارونـه عـدل و داد رب العالمین

غسل با خون خلایق میکند هرروزو شام       رهـبــر طالـب لقـب گـیـرد امیرالمـومنین

ارگ کابل یارپاکستان و طالب بوده است       زهـر می ریزد به جام صلح جای انـگبین

صلح پاکستان جنگ وخون و ویرانی بود      ایـن حقیقت را ز تاریخ سـیاسـی برگـزین

دالـر و پــونــد و ریـال تأیــیـد دارد کلـدار      از دم تأسـیس تا امـروز می باشـد رهـیـن

چهل سال ازصلح می گویندمشتاقان جنگ

گاه بـا نــام تـــرقـی گاه بـا عـنـوان دیــن