کانون فرهنگی ادبی مهتاب

‏‎قصه پرداز شب ظلمانی

شام پنجشنبه، کانون ادبی فرهنگی مهتاب محفل پر شکوه شب شعری را برگزار کرد. دراین محفل که توسط بانوی ارجمند، شکریه مشعل، گردانندگی  می شد، جمع کثیری از جوانان شاعر و ادب دوست اشتراک کرده بودند. در ابتدای محفل، سهیل سلطانیار محفل را با این شعر زیبای شاعر گرامی هوشنگ ابتهاج (سایه) آغازید.

شاخه ی هم خون جدا ماندۀ من

 ‏‎آسمان تو چه رنگ ست امروز؟

 ‏‎آفتابی ست هوا، ‏‎یا گرفته ست هنوز؟

 ‏‎من درین گوشه ‏‎که از دنیا بیرون است

 ‏‎آسمانی به سرم نیست

 ‏‎از بهاران خبرم نیست

 ‏‎آنچه می بینم ‏‎دیوار است ‏‎آه

 ‏‎این سخت سیاه ‏‎آنچنان نزدیک ست

 ‏‎که چو بر می کشم از سینه نفس، ‏‎نفسم را بر می گرداند

 ‏‎ره چنان بسته ‏‎که پرواز نگه ‏‎در همین یک قدمی می ماند

 ‏‎کورسویی ز چراغی رنجور

 ‏‎قصه پرداز شب ظلمانی ست

 ‏‎نفسم می گیرد ‏‎که هوا هم اینجا زندانی ست

 ‏‎هر چه با من اینجا ست

‏‎رنگ رخ باخته است

 ‏‎آفتابی هرگز، ‏‎گوشه ی چشمی هم ‏‎بر فراموشی این دخمه نیانداخته است

 ‏‎اندرین گوشه ی خاموش فراموش شده

 ‏‎کز دم سردش هر شمعی خاموش شده

 ‏‎یاد رنگینی در خاطر من، ‏‎گریه می انگیزد

 ‏‎ارغوانم آنجاست

 ‏‎ارغوانم تنهاست

‏‎ارغوانم دارد می گرید

 ‏‎چون دل من که چنین خون آلود

 ‏‎هر دم از دیده فرو می ریزد

 ‏‎ارغوان! ‏‎این چه رازیست که هر بار بهار

 ‏‎با عزای دل ما می آید ؟

‏‎که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است؟

 ‏‎اینچنین بر جگر سوختگان ‏‎داغ بر داغ می افزاید

 ‏‎ارغوان! پنجۀ خونین زمین

‏‎دامن صبح بگیر

 ‏‎وز سواران خرامنده ی خورشید بپرس

 ‏‎کی برین درۀ غم می گذرند ؟

 ‏‎ارغوان! ‏‎خوشه ی خون ‏‎بامدادان

که کبوترها ‏‎بر لب پنجره ی باز سحر ‏‎غلغله می آغازند

 ‏‎جان گلرنگ مرا ‏‎بر سر دست بگیر

 ‏‎به تماشا گه پرواز ببر

 ‏‎آه بشتاب ‏‎که هم پروازان ‏‎نگران غم هم پروازند

 ‏‎ارغوان! ‏‎بیرق گلگون بهار ‏‎تو بر افراشته باد!

 ‏‎شعر خون بار منی

‏‎یاد رنگین رفیقانم را ‏‎بر زبان داشته باش

 ‏‎تو بخوان نغمۀ نا خوانده ی من

ارغوان! ‏‎شاخه ی هم خون جدا ماندۀ من …

****

آقای شفیق سلطانی شعری از حضرت مولانا خوشخوانی کرد:

ساده منم، باده منم، از همه جا رانده منم …    از نفس افتاده منم، خنده ی افسرده منم …

نور منم، شور منم، بنده ی مجبور منم ….     نفخه ی آن صور منم، زنده ی در گور منم …

ساز منم، راز منم، قافیه پرداز منم ….        پشت هم انداز منم، عارف طناز منم …

گشنه منم، تشنه منم، زخمی هر دشنه منم …     بر لجن آغشته منم، سوی تو برگشته منم …

پیر منم، شیر منم، از همه دلگیر منم ….          آیه ی تطهیر منم، سوره ی تکویر منم ….

راه منم، چاه منم، در دل گل کاه منم …         گر چه گدا شاه منم، فرصت کوتاه منم ….

هوش منم، گوش منم، عاقل مدهوش منم …      یار فراموش منم، آتش خاموش منم …

هست منم، مست منم، آیینه در دست منم…     گفت مرا پست منم، لایق این شصت منم …

باد منم، شاد منم، هفتصد و هفتاد منم…        معنی اعداد منم، رابط ابعاد منم …

گریه ی یعقوب منم، طاقت ایوب منم …     ساقی مشروب منم، پیش تو مغلوب منم ….

*****

آقای اغلم این شعر پرمحتوای فروغ فرخ زاد  را خوشخوانی کردند:

عاقبت خط جاده پايان يافت

من رسيدم ز ره غبار الود

نگهم بيشتر ز من مي تاخت

بر لبانم سلام گرمي بود

شهر جوشان درون کورۀ ظهر

کوچه مي سوخت در تب خورشيد

پاي من روي سنگفرش خموش

پيش مي رفت و سخت مي لرزيد

خانه ها رنگ ديگري بودند

گرد آلوده تيره و دلگير

چهره ها  در ميان چادرها

همچو ارواح پاي در زنجير

جوي خشکيده همچو چشمي کور

خالي از آب و از نشانه ي او

مردي آوازه خوان ز راه گذشت

گوش من پر شد از ترانه ي او

گنبد آشناي مسجد پير

کاسه هاي شکسته را مي ماند

مومني بر فراز گلدسته

با نوايي حزين اذان مي خواند

مي دويدند از پي سگها

کودکان پا برهنه سنگ به دست

زني از پشت معجري خنديد

باد ناگه دريچه اي را بست

از دهان سياه هشتي ها

بوي نمناک گور مي آمد

مرد کوري عصا زنان مي رفت

آشنايي ز دور مي آمد

در آنجا گشوده گشت خموش

دستهايي مرا به خود خوانندند

اشکي از ابر چشمها باريد

دستهايي ز خود مرا راندند

روي ديوار باز پيچک پير

موج مي زد چو چشمه اي لرزان

بر تن برگهاي انبوهش

سبزي پيري و غبار زمان

نگهم جست و جو کنان پرسيد

در کدامين مکان نشانه ي اوست

ليک ديدم اتاق کوچک من

خالي از بانگ کودکانه ي اوست

از دل خاک سرد آيينه

ناگهان پيکرش چو گل روييد

موج زد ديدگان مخملي اش

آه در وهم هم مرا مي ديد

تکيه دادم به سينه ي ديوار

گفتم آهسته اين تويي کامي

ليک ديدم کز ان گذشتۀ تلخ

هيچ باقي نمانده جز نامي

عاقبت خط جاده پايان يافت

من رسيدم ز ره غبار آلود

تشنه بر چشمه ره نبرد و دريغ

شهر من گور آرزویم بود

****

این بود چکیدۀ از هوای شب شعر کانون مهتاب که به سایت وزین رزمندگان ارسال شد  تا در دسترس علاقه مندان شعر و ادب گذاشته شود.