از: ش. آهنگر       

یک سند تاریخی

یک تحلیل سیاسی- نظامی عمیق و خواندنی، و جالب و ماندنی- تقدیم به آنانی که می خواهند جنبش ما را بشناسند و بشناسانند

فـــــــــرودها و فــــــــراز ها

قسمت اول

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

                                              کجا دانــــنــــد حال ما سبکباران ساحــل ها

راه انقلاب هرگز هموار و سهل گذار نبوده و رهنوردی در آن بی رنج و مانعه نیست. جنبش مقاومت ملی ما که نخستین منزل رهائی انسان افغانی را در پیش دارد و ورودگاه انقلاب ظفرنمون رهائی بخشی است که می رود تا برتارک ننگین استعمار و ستم مهر نابودی بزند؛ و در تکاملش زمینۀ هرگونه نابرابری و تبعیض غیرانسانی اعم از ملی، نژادی، مذهبی… و طبقاتی را از جامعه بروبد، طبیعتاً مسیری پرخم و پیچ، با فرودها و فرازها و راهی دشوارگذر را می پیماید. ما نیز در زمرۀ رهنوردان این سفریم که باید از گرداب ها و هایل ها بگذریم و بر فراز امواج سهمگین ره نوردیم تا به مقصود رسیم. طی یک سال و اندی در مسیر حرکت مان عواملی پیش آمد که نتوانستیم “ندای” مان را به همراهان برسانیم، ازین جهت از چشم به راهان پوزش می طلبیم و ساحل نشینان “خرده گیر” را به رند شیرازی محول می کنیم.  و اما درین شماره می کوشیم پلی بزنیم تا ازین خالیگاه عبور کنیم تا شود همپای کاروان به راه افتیم. سطوری که می خوانید سرآن دارد تا نگرشی کوتاه بر مسیر زیگزاکی حرکت جنبش بکند تا به فراز و فرودش پی بریم، ناگفته پیداست که یک نوشتۀ کوتاه از عهدۀ کاری بدین بزرگی بر نمی آید، ولی ما درینجا این راه را علامه گذاری می کنیم و شرح هر علامه را به مقالات دیگر می سپاریم.

در ساحۀ نظامی:

جنبش مقاومت ما از عصیان ها و خیزش های همگانی به جنگ های نامنظم پارتیزانی و از آن به مرحلۀ کنونی گذار کرده است که در هر یک دستاورد ها و کاستی هائی دارد، هم اکنون عمدتاً در یک حالت “تدافعی” بسر می برد و بیشتر شیوه های جنگ “جبهه ای” و نسبتاً “جنگ های منظم” عملی می شود. اکثراً نیروهای مقاومت از گروپ های چریکی متحرک خورد و کوچک، به دسته ها و جبهات چند نفری و چند هزار نفری ساکن در مناطق پایگاهی و پناهگاه ها مستقر شده اند و جنگ های چریکی “حمله و گریز” جایش را به رویاروئی های نسبتا منظم تدافعی و “لشکرکشی” ها داده است. نمونه های عملی این استقرار و تدافع را می توان چنین مشخص ساخت:

پنچشیر: درینجا گروپ های چریکی متحرک، متمرکز شده و تشکیل پایگاه نمودند، درین پایگاه که از نظر جغرافیای فزیکی، یا ریلیف اراضی، موقعیت مناسب دارد، گردانندگان آن بنابر فهم و اهداف خود به منظور تدارک سایر شرایط پایگاهی به اقداماتی از قبیل تکاثف نیرو، حفر و اعمار سنگرها و پناهگاه ها، جمع آوری مواد لوژستیکی و مهمات و… دست زدند که هریک ازین اقدامات در جایش مزایا و نقایصی را همراه داشته است. مثلاً اگر حفر سنگرها و پناهگاه امر نیکی در دفاع و محافظت مجاهدین و اهالی است، ولی تکاثف بدون تحرک نیرو در محل واحد، به حالت دفاعی زیان هائی را با خود همراه دارد. از تحرک بیشتر عملیات چریکی که قبلًا در راه بندان ها، کمین ها، حمله به پوسته ها و مراکز دولتی، حمله به کاروان ها و… تحقق می یافت و دستاورد هائی هم داشت، کاسته است. علاوتاً تکاثف نیرو، در حالت دفاع و بدون تحرک، منجر به بروز اختلافات ذات البینی می شود و هم پرابلم تامینات را به بار می آورد. مهمتر از همه داشتن کثرت نفوس و نبود ظرفیت، خود اندیشۀ تسلط بر دیگران را تقویت می کند و هوای فرماندهی بر مناطق دیگر را در سر می پروراند که طبیعتاً، مخالفت دیگران را باخود به همراه دارد. ما نمونه های آن را در دست اندازی فرماندهی پنجشیر به اندراب، پروان، کوهدامن و پغمان شاهد بودیم که آبستن حوادث ناگوار و جنگ های داخلی شده بود، که هنوز هم این سیاست ادامه دارد. از جانب دیگر در شرایط موجود مقاومت، که پراکندگی در آن بیداد می کند، ستاد واحد و فرماندهی موجود نیست، مردم از کثرت رهبری ها بیزار اند، سیاست تبلیغاتی و جذب متحدین اصلاً وجود ندارد، پشت جبهه متزلزل است، برنامه های محاربوی منظم کوتاه مدت و دراز مدت تحرکی وجود ندارد و…

ایجاد پایگاه به عنوان مرکز اعمال قدرت گروپیک، نمی تواند از پشتوانۀ بقای استوار برخوردارباشد و هم از جانبی دشمن با استفاده از اختلافات گروه های مقاومت، راه های کمک رسانی را مسدود و چنین پایگاه ها را به تجرید کشانده و مورد ضربت شدید قرارمی دهد و این ضربت ها آن قدرها عمیق است که گاهی- گردانندگان پایگاه را تا لجنزار سقوط  “آتش بس” با دشمن، که درین شرایط نوعی تسلیم است، فرو می برد و خون پاک صدها و هزاران مجاهد سربکف به هدر می رود؛ و این تسلیم طلبی عمیق ترین گودال یا برجسته ترین فرودی است که در جنبش مقاومت نشانه گذاری می شود، با قید این که شهامت و مردانگی وطنداران پنجشیری ما از درخشش خاص برخوردار بوده و مورد تحسین خلق عام است.

بی درنگ متذکر می شویم که برخورد ما بدینگونه پایگاه سازی و عملکرد در آن، به معنی نفی پایگاه انقلابی نیست، ما ایجاد پایگاه های انقلابی را از نیازهای ستراتژیک جنبش مقاومت می دانیم، ولی پایگاه انقلابی مرکز اعمال قدرت گروپیک و زیر سیطره کشیدن سایر نیروهای مجاهد نیست؛ و از جانبی ایجاد پایگاه انقلابی به مساعدت زمینه های سیاسی، نظامی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و… نیازمند است. پایگاه، آن پشت جبهۀ فعال جنگ مقاومت است که در آن نیروی مجاهد عقبگاه مطمئن خود را می سازد، مراکز تربیتی دارد، نیروهایش را در آنجا تجدید قوا می کند، مرکز تدارکات است، مرکز تامین ارتباطات با مردم است و شاه رگ های ارتباط تغذیه با مردم که منبع اصلی تعذیۀ مقاومت اند، دارد و… از پایگاه پیوسته نیروهائی برای ضربت زدن بر دشمن، با ابتکارعمل، در حرکتند و دشمن را لحظه ئی آرام نمی گذارند و فرصتی نمی دهند که دشمن به پایگاه راه یابد، چه رسد به حملۀ همیشگی به پایگاه. در چنین پایگاهی است که هرگاه دشمن بخواهد به آن حمله کند، از ده ها موانع همآهنگ مقاومت باید عبورکند و تلفات عظیم و مصارف گزافی را متحمل شود. پایگاه تمام نیروهای هایل بین خود و دشمن را باید کوردینه کند تا عندالزوم هریک به نوبۀ خود مانعۀ چشمگیری در برابر حرکت دشمن شوند و پایگاه احضارات کامل بگیرد، نه اینکه نیروهای مستقر در مسیر حرکت دشمن به جانب پایگاه، انتظار دفع “بلای پایگاهی” را از سر خود به وسیلۀ دشمن داشته باشند و یا، با بی تفاوتی نظاره کنند و دشمن بتواند مثلاً از کابل بی درد سر خود را به پنجشیر برساند و خون پاک هزاران قهرمان پنجشیری را در دره های مردخیز آن دیار بریزد. نتیجۀ این سیاست “تدافعی” نیروهای مقاومت عمدتاً به زیان جنبش مقاومت بوده و فرودی از جنبش است که تداوم آن زیانبار خواهد بود.

محل دیگری را در نظر بگیریم، جبهۀ شرافت کوه ولایت فراه، با نیروهای چریکی متحرک دستاوردهای خوبی داشت و هرآنگاه که ابتکار عمل را در دست گرفت، دشمن را ضربه زد؛ ولی از چندی بدین سو که تکاثف نفوس در آن صورت گرفت و از تحرکش کاسته شد، فرماندهان آن در پی فرماندهی بر سایرین شدند، در حالی که ظرفیت رهبری نیروهای خود را نداشتند، و لذا با مخالفت دیگران مواجه شده و تجرید شدند. با این حال دشمن نیز با استفاده از فرصت بر آن حملات چندی را انجام داد و جبهه ضربات کشندۀ را در حال دفاع منفعل از دشمن متحمل شد و علاوتاً بی عملی ها و شکست و ریخت ها منجر به  ایجاد تضادهای ذات البینی در آن شد و با کمال تأسف مدتی است از قهرمانی هایش خبری نیست که باید با استفاده از تجارب گذشته سازماندهی متناسب شود.

جبهۀ پر آوازۀ نیمروز نیز تا آنگاه که ابتکار تعرض بر دشمن داشت، همیشه پیروز بود و چندین ولسوالی را قهرمانانه آزاد ساخت، ولی لشکر کشی ها و گرفتن ژست حکومت داری و افتادن در حالت دفاعی از تحرکش کاست و ابتکار عمل آن نیز کاسته شد و هکذا عوامل دیگر. نتیجه این که قسمتی از مناطق را از دست داد و تلفاتی را هم متحمل شد. درین اواخر دست به ابتکار عمل زده و ضرباتی بر دشمن وارد آورده است که تکامل آن را به سود مقاومت باید دانست.

در جاهای دیگر مانند پغمان، کوه صافی، کشنده، کهدامن، پکتیا و…نیز می توان مثال هائی ازین قبیل آورد که وقتی خیال تکاثف نیرو و حاکمیت گروپیک به سر زده و جغد شوم انحصار طلبی در محل لانه گرفته و سیاست “حفظ جان” پیش آمده است، ابتکار عمل ضربه زدن به دشمن سلب می شود، خصومت های ذات البینی گل می کند، نیروها از هم دیگر تجرید می شوند، دشمن در آن نفوذ می کند و ضربات مرگباری را بر پیکر جنبش وارد می آورد که هرچه زود تر باید برآن غلبه کرد.

دستاورد و فراز  این مرحله را درآگاهی مردم و مجاهدین از سیاست های متنوع می توان دانست، در هرکجا که الگوی کار خوبی به چشم خورده، مردم از آن قدر می کنند. نفرت مردم از انحصار طلبی، برادرکشی، تامین سیطرۀ ناروای این و آن، درک نسبی سیاست های فرصت طلبانۀ پهلوان پنبه های تخیلی و درک ضرورت وحدت و رهبری سالم و تمایل به گزار از این وضع، چشم اندازهای مثبتی است که آینده را روشن ترسیم می کند.

علاوتاً در قسمت هائی از جنبش، که هنوز سیاست تکاثف نیرو و”حفظ جان” یعنی تاکتیک “تدافعی محض” شکل نگرفته، حملات قهرمانانۀ بر دشمن صورت گرفته و دستاوردهای چشمگیری دارد که نمونه هایش را ما در جنگ های پارتیزانی “حمله و گریز” در خوست، با ضربت زدن به پوسته های دولتی و نابودی آن ها، در هرات با ضربت زدن به پوسته ها و گزمه ها، در کوهدامن به حمله به پوسته ها و کاروان ها، در شیندند در حمله به میدان هوائی و… دیده ایم.

و اما دشمن:

روس ها افغانستان را پولیگون آزمایش سلاح های جدید و میدان عملیات نیروهای مختلف ارتش “سرخ” و متحدین آن ساخته اند. ازآنجائی که نیروهای مجاهد در موضع دفاعی افتاده اند، روس ها برای درهم شکستن مدافعه و نفوذ درعمق آن ها از عملیات اپراتیوی منظم که درآن عمدتاً از نیروی هوائی، نیروی زرهی و موتوریزه و توپچی به همراهی کوماندو و قطعات پیاده شرکت داشته، استفاده برده اند، و کوشیده اند با وارد آوردن تلفات زیاد و تحت فشار قراردادن، بر نیروهای مجاهد غلبه کنند. تاکتیک درهم کوبیدن بازوهای تدافعی از طریق بمباردمان شدید و حملات هلیکوپترهای توپدار و همچنان اجرای آتش متمرکز احضارات توپچی را به کار می برند تا نیروهای مدافعه شق شود و نفوذ در عمق صورت گیرد، در عین حال برای نفوذ در عمق، از دیسانت های تاکتیکی استفاده می برند و نیروی کوماندوی پیاده را با استفاده از پرواز پائین هلیکوپترها در پشت جبهۀ تدافعی و یا در قلب آن پیاده می کنند و هدف این عملیات نابودی کامل نیروی مجاهد است.

نمونه هائی ازین جنگ ها را در پنجشیر، خوست، پکتیا، به ویژه درین اواخر در ژور، می توان دید. درین گونه جنگ ها تلفات هردو جانب زیاد است که مطمئنا روس ها نمی توانند آن را به مدت مدیدی دنبال کنند، با قبول این که تلفات مقاومت نیز کمر شکن است – نمونۀ تازۀ این تاکتیک، جنگ ژور است، که ابتدا روس ها مواضع مجاهدین را با آتش سنگین توپخانه از تپه های مجاور ژور، از فاصلۀ ده کیلومتری زیر آتش سنگین احضارات توپچی قراردادند، و همپای آن بمباردمان های پیاپی مواضع مجاهدین را توسط تعداد زیادی بمب افگن ها و هلیکوپترها انجام دادند، که مقصد شان  همان زیر فشار قراردادن و تلفات وارد کردن به مجاهد در تشدید تعرض نیروهای خود بوده است، تا نیروهای مجاهد را تضعیف کند و مصروف بسازد؛ در همین اثناء به دیسانت تاکتیکی نیز متوسل شده و قطعاتی را درعمق نیروهای مجاهد، بین پایگاه های شان توسط هلیکوپتر پیاده کرده و همپای آن نیروهای پیاده و زرهپوش خود را گسیل داشتند تا ضربت نابود کنندۀ وارد کنند و عملیات “محاصره و سرکوب” انجام دهند.

 آتش توپخانه، به ویژه بمباردمان ها، تلفاتی را بر مجاهدین وارد آورد، ولی از آنجا که مواضع مجاهدین کوهستانی است، آنچنان که روس ها می خواستند نتیجه نداد. و اما در رابطه با دیسانت تاکتیکی روس ها که در وسط دو نیروی مجاهد انجام شده بود، مجاهدین، منطقۀ دیسانت را از دو جانب زیر حمله قراردادند و قطعات دیسانت به طور کامل از بین برده شد، عدۀ زیادی از آن کشته شدند و عدۀ هم اسیر گردیدند. روس ها علیرغم این که یکی از مواضع مجاهدین را در تصرف آورده و تخریب نمودند، ولی تلفات شان آنقدر زیاد است که از نظر علم نظام می توان نتیجۀ این عمل تعرضی را که به قصد “محاصره و سرکوب” و امحای نیروهای مجاهد انجام شده بود، یک شکست نظامی روس ها به حساب آورد. ما تحلیل مفصلتری ازین گونه جنگ ها درآینده خواهیم داشت تا همچو تجاربی را جمع بندی کرده بتوانیم و به طور مشخص در بارۀ جنگ ژور در همین شماره مقالۀ جداگانۀ داریم.

هدف دیگری که روس ها از عملیات نظامی درین مدت به پیش برده اند، هدف “استتار سرحد” است. روس ها پیوسته کوشیده اند که مناطق سرحدی را زیر فشار بمباردمان ها و آتش ثقیله بگیرند، بعد برآن یورش برند و به اصطلاح سرحد را مستور سازند. ولی با آن که حملات شان تا ماورای مرزها هم کشیده شده است، تا کنون کمتر نتیجۀ دلخواه گرفته اند.

تاکتیک عمدۀ دیگر روس ها تاسیس جزو تام های کمین است که در مسیر حرکت مجاهدین به کار گرفته اند و هدف شان ضربه زدن و امحای کامل نیروی مجاهد درحال حرکت است. که احضارات محاربوی ندارد، راه طولانی پیموده و خسته است و… سرانجام کاملاً ضربت پذیراست. نمونه های این تاکتیک را عمدتاً در مسیر راه رفت و آمد مجاهدین از مرزها، می توان دید، مثلاً لوگر، سروبی، نیمروز و… که روس ها با تأسیس کمین ها و افراز مفرزه های دورانی توانسته اند تلفات سختی بر مجاهدین وارد آورند. خوشبختانه این تاکتیک دیرپا نبود و خیلی زود گروپ های کمین دشمن توسط مردم و چریک ها کشف و نابود گردیده و یا کمین دشمن در کمین چریک ها به اسارت در آمد.

از آنچه طی این سال گذشته نتیجه می شود اینست که روس ها از نظر نظامی به تاکتیک تعرضی دست زده اند و پلان امحای کامل و یا علی الاقل امحای نیروهای اساسی مجاهد را در سر داشتند. در تحقق این پلان، امکانات نظامی زیادی را اختصاص داده بودند، از پیشرفته ترین سلاح ها استفاده کردند و به عملیات وحشت آفرین، که در تاریخ کمتر نظیرش دیده شده توسل جستند، به ملیاردها افغانی سرمایه گزاری کردند، و با آدم ربائی ها اکمال پرسونل کردند، از قوای ذخیره در ماورای آمو استفاده بردند و… .

جای شک نیست که تلفات و خسارات سنگینی را، به خصوص از بمباردمان وحشیانه، بر ملت مجاهد ما تحمیل کردند، ولی هرگز از پلان های شان نتیجۀ پیش بینی شده به دست نیاوردند. عملیاتی نیست که تلی از اجساد گندیدۀ شان در آن بجای نمانده باشد، به صدها وسایل جنگی موتوریزه تلفات داده اند و… و هرگز به بازوی نظامی خود نتوانسته اند در محلی مستقر شوند، حتی درجنگ های ضربتی، مانند ولایت جنوب غربی، نیز قطعات موتوریزۀ شان به خاک یکسان شد و چنان ضرب شصتی از نیروهای قهرمان مجاهد آن دیار دیده اند که غرض داخل کردن دوبارۀ شان در جنگ، عناصر کثیفی مانند بریالی(برادر ببرک کارمل) و کشتنمد(صدراعظم وقت) به تشویق شان رفتند.

نگرش واقعبینانه بر جنبش مقاومت، ما را به این نتیجه رهنمون می شود که علیرغم ظرفیت شگفت انگیز قربانی پذیری، استقامت و شجاعت بی حد وحصر مردم ما، سر براهان مسلط بر گروه های مقاومت قادر نشدند در زمنیۀ نظامی  ستاد نظامی هدایتگر، برنامه ها و نقشه های جنگی پلانیزه شده، متود و یا شیوۀ سیستماتیک و علمی بکار برد همۀ ظرفیت ها علیه دشمن متجاوز و عمالش و… را تنظیم کنند و قرارمعلوم تا هنوز در فکر چنین کاری هم نیستند و نمی توانند هم باشند. لذا با کمال تاسف هنوز مقاومت قهرمانانۀ مردم ما فاقد یک سیستم علمی جنگ های آزادیبخش است. 

ادامه دارد

برگرفته از کتاب “افغانستان دیروز، امروز و فردا”- نگارش: ش. آهنگر

نشر اولیه در: شمارۀ  سیزدهم سال ششم (سرطان ۱۳۶۵ ش/ جولای ۱۹۸۶م)”ندای آزادی”

ارگان نشراتی “سازمان آزادیبخش مردم افغانستان(ساما)”