ارسالی وژمه

به اجازۀ شاعر بزرگوارش دستی بر آن زده ایم

                  فروختند

دیدی؟ چه سهل و ساده وطن را فروختند
این خــــانــــــۀ قدیم و کهن را فروختند

بستند تـــــــــا ابـــــــــد دهن اعتراض را
از لب حدیث وحرف و سخن را فروختند

سخت است باورش، چه بگویم برای تان؟
از گور هـــــر شهید کفن را فـــــروختند

هر جــــــــا درون خانۀ هر اجنبی شدند
اینگونه روسپی شده، تـــن را فروختند

نفرین به این معامله و فکر خام شان
حتی که عضو عضو بدن را فروختند

حالاچه پشت سرحد ومرزش گرفته اند
هان! خودکه کوه و دشت ودمن رافروختند

شعر از: استاد فضل احد احدی