انجینیرشیر”آهنگر”

عوامل فرار روس ها از افغانستان

 یاد داشت ویراستار: به تاریخ ۱۴جون سال ۱۹۸۸م  از طرف حزب سبزها، که درآن وقت اپوزیسیون چپ دولت آلمان به حساب می آمد، کنفرانسی تحت عنوان “از افغانستان بشنویم” در شهر “بن” دایر گردید. دراین کنفرانس از نیروها و دولت های مختلف دخیل درمسایل افغانستان دعوت شده بود. از “جبهۀ متحد ملی افغانستان” به عنوان نمایندۀ جنبش دموکراتیک وانقلابی افغانستان نیز برای شرکت دراین کنفرانس دعوت به عمل آمد. هیأت رهبری جبهه، انجنیر “آهنگر” را به عنوان سخنگوی جبهه به این کنفرانس فرستاد. نوشتۀ  زیرین قسمتی از سخنرانی انجینیر”آهنگر” در این کنفرانس است که سه دهه قبل توسط خودش نوشته شده و اینک به عنوان یک سند تاریخی، بدون هیچ تغییری، به دست نشر سپرده می شود؛ تا خوانندگان ارجمند به موضع گیری ها و طرح های آن زمان نیروهای انقلابی افغانستان و هکذا به علل وعوامل خروج روس ها از افغانستان آشنا شوند.

عوامل فرار روس ها از افغانستان

جناب رئیس، خانم ها و آقایان!

 همه می دانید كه در مورد مضمون و اهداف جنبش مقاومت افغانستان نظرات مختلف ارائه می شود و متناسب با این نظرات در کلیۀ ابعاد جنبش موضع گیری صورت می گیرد .

 عده ای بدین پندارند كه جنبش افغانستان مقاومت عده ای فئودال و مردمی عقب مانده است كه در برابر رشد و تكامل جامعه سد شده اند و نمی گذارند جامعه مسیر تكامل تاریخی اش را بپیماید. طرفدارن این فهم انحرافی در خصومت با جنبش برحق مردم افغانستان می افتند وخواسته یا نخواسته در خدمت روس و سیاست استعماری اش قرار می گیرند.

برخی دیگر مقاومت مردم ما را دفاع از منافع امریكا وغرب در منطقه می خوانند وبا این تفكر، جنبش عادلانۀ ما را زیر شلاق خصومت می كشند وبه آن مهر وابستگی می زنند.

جمعی هم برآنند كه جنبش مقاومت یك جنبش میهنی و آزادی خواهانه نبوده، بلكه فقط بر محورانگیزه های مذهبی میچرخد. این عده نیز عوامل اصلی و پایه ای جنبش را نادیده گرفته و با عمده ساختن و جابجائی انگیزه به جای عامل پایه ای، جنبش را از محتوای اصلی آن تهی و ضربت پذیر می سازند.

جمعی دیگر بر محتوای آزادیخواهانه و استقلال طلبانۀ جنبش باوردارند. ما نیز معتقدیم كه جنبش مقاومت افغانستان یك جنبش رهائی بخش ملی است كه با انگیزه های مختلف در تقابل با فشار و اختناق رژیم خلقی ـ پرچمی و برای دفع تجاوز و تسلط روس، به شكل خود بخودی توسط مردم افغانستان به وجود آمد. اهداف جنبش نیز مبتنی برهمین فلسفه (ضدتجاوز و ضداختناق وبی عدالتی)، اهدافی آزادیخواهانه وعدالت پسندانه است، كه تجسم خود را در خواست آزادی ملی، دموكراسی وعدالت اجتماعی می یابد؛ و ما نیز آن را در برنامۀ “جبهۀ متحد ملی أفغانستان” مطرح ساخته ایم .

به نظر ما سوای تشخیص این مضمون و این اهداف، هیچ طرحی و نیروئی ممثل واقعی خواسته های مردم افغانستان نیست ونمی تواند جنبش را بدون انحراف در جهت تحقق آرمان های برحق مردم رهنمون شود و از سیطرۀ تجاوز وظلم بدر آورد. فقط در محور اهداف اساسی ومضمون جامع است كه می تواند جنبشی با قاعدۀ وسیع و با شركت تمام نیروها، اقشار، ملیت ها و مذاهب وعقاید موجود در كشور،‌ علیه دشمن مشترك و متجاوز بسیج شود.

جنبش با چنین قاعدۀ وسیع و مضمون همه جانبه را دشمن نمی تواند با ارضاء و یا دفع انگیزه ها از پای در آورد؛ و الا دشمن همیشه با حیله و نیرنگ های متعدد می كوشد انگیزه ها را آن قدر عمده بسازد كه تا سرحد هدف برای جنبش بالا ببرد وبعد با ارضای آن، جنبش را به فروكش بكشاند و با شیوه های دیگر بر آن مسلط شود. اسلام نمائی های رژیم مزدور كابل یكی ازاین حیله هااست. بالعكس هرچند ضرورت عوامل اساسی جنبش بیشتر درك شود و به اهداف اساسی جهت داده شود، جنبش پایداری بیشتر می یابد و نقشه های حیله گرانۀ دشمن را خنثی می كند.

تجربه نشان داد كه طی ده سال مقاومت آزادی خواهانۀ مردم افغانستان، دشمن با تفوق مطلق نظامی اش، بنابر محدودیت هائی در ساحات دیگر، در برابر جنبش همگانی مردم به بن بست می رسد و نمی تواند مقاومت باقاعدۀ وسیع را از بین ببرد، ونه هم توانست كتله های وسیع اجتماعی، ملیتی، مذهبی وعقیدتی را، كه بر ضد تجاوز قیام كرده بودند، پشت سر خود بكشاند.

درعین حال كه روسیه در جامعۀ ما موید نداشت، در ساحۀ بین المللی نیز به عنوان متجاوز، در سطح كنفرانس ها ومحافلی چون كشورهای اسلامی، كشورهای غیرمنسلك و درملل متحد، شكست سیاسی خورد و به انزوا كشیده شد.  به نظر ما جنبش همگانی وضد تجاوزی مردم افغانستان ومقاومت سرسخت و درازمدت آن، برشرایط داخلی روسیه نیز اثر گذاشته و بحرانات آن را تشدید كرده است كه سردمداران روس می خواهند آن را در “دوباره سازی”  یا  Perestroika )   ) بپوشانند. و لذا بن بست نظامی، شكست سیاسی و انزوای بین المللی به عنوان عوامل، كه همه محصول مقاومت دلیرانۀ مردم افغانستان است، و بحرانات داخلی روسیه به عنوان یك زمینۀ تاثیر، این قدرت متجاوز را به كنفرانس ژنو كشانده تا از آن بمثابه سرپوشی بر كمبود های خود استفاده كند .

در رابطه با كنفرانس ژنو، “جبهۀ متحد ملی افغانستان” درسال ۱۹۸۲م درپیامی به كنفرانس كشورهای غیرمنسلك منعقدۀ دهلی، موضع مخالف خود را بیان داشت و پیش بینی كرد كه كنفرانس ژنو نمی تواند در افغانستان صلح بیاورد. ما در آن زمان به طور كلی دو دلیل ارائه كرده بودیم:

۱ ـ دراین كنفرانس، طرف های اصلی نبرد كه مردم افغانستان و روس ها باشند، شركت ندارند. روس ها با شركت نكردن مستقیم درآن می خواهند از یك جانب خود را بری الذمه بكشند، و ازجانب دیگر می خواهند رژیم مزدور و دست نشاندۀ خود را تحمیل كنند و آن را عملاً رسمیت بدهند. از نمایندگی مردم افغانستان هم كه در این كنفرانس خبری نبود. درآن زمان از جانب برخی ها گفته می شد كه در پیشرفت كنفرانس، این نقیصه مرفوع خواهد شد و نمایندگان مردم افغانستان با روس ها روبرو خواهند شد. آن چنان كه همه شاهدیم، تا ختم كنفرانس هم، چنین چیزی صورت نگرفت.

۲ ـ دلیل دیگری كه ما در آن زمان ارائه كردیم، این بود كه: موضوع اصلی كه باید محور بحث هرگونه مذاكره پیرامون افغانستان قرار بگیرد، مسئلۀ تجاوز روس به این ملت است كه در ابعاد مختلف باید به بحث گرفته شده و ارزیابی شود؛ و هركنفرانسی یا بحثی درین مورد، باید در رابطه به این قضیه به صدورحكمی برسد؛ ولی در كنفرانس ژنو روی این مسئلۀ محوری حتی صحبت هم نمی شود.

 تجربه نشان داد كه روس ها توانستند با حذف این مسئله از كنفرانس ژنو، آن را به یك وسیلۀ تلبیغات سیاسی و تحمیل ارادۀ خود بدل كنند، كه مایۀ تاسف است. اكنون كه این كنفرانس منجر به قراردادی شده، باید روی این  قرارداد مكث كوتاهی بكنیم :

اگر كسی به قرارداد ژنو بخواهد یك نکتۀ مثبتی قایل شود، آن، نكته ای است كه سازماندهندگان مدعی اند كه می توانند راه را برای خروج قوای روس از افغانستان همواركنند؛  ولی فوراً متذكر می شویم كه كنفرانس ژنو عامل خروج قوای روس از افغانستان نیست، بلكه به اعتقاد ما عوامل اصلی این شكست وعقب نشینی روس كه در خروج قوایش از افغانستان آغاز می شود، در ورای این قرارداد باید جست و جو گردد.

اوضاع بحران زده و نا آرام شوروی كه روز تا روز جنگ افغانستان برشدت آن می افزاید، فشارهای بین المللی و انزوای روسیه درسطح جهانی، و ازهمه مهمتر و اساسی تر، مقاومت دلیرانه و سرسختانۀ توام با رنج و قربانی دهسالۀ مردم قهرمان افغانستان، عوامل شكست روس و خروج قوایش از افغانستان هستند كه جنگ افروزان قلدر و زورگوی روس را به روبهان فراری بدل كرده اند.

قابل توجه است كه، به قول منابع خودشان، روس ها درحدود پنجاه هزار نفر عسكر و افسر روسی در جنگ افغانستان ضایعات دارند؛ كه عده ای از آن به قتل رسیده اند، عده ای زخمی وعده ای هم مفقودالاثر شده اند. با آن كه این رقم به نسبت بیش از یك ونیم ملیون نفر ضایعات افغان ها رقم محدودی است، ولی در جامعۀ شوروی این ها درعقب خود پنجاه هزار فامیل را ناآرام وبحرانی ساخته اند. ودر پیوند با آن ها هزاران خانوادۀ دیگر متاثرشده اند كه موجی از بحران را به وجود آورده است. علاوتاً روس ها، به قول خود شان، ۵۰ ملیارد دلار امریكائی در جنگ با افغانستان مصرف كرده اند، كه بحران اقتصادی شان را شدت بخشیده است. درسطح بین الملی نیز آمار و ارقام رای گیری های ملل متحد، همه ساله سیر صعودی ضدیت با تجاوز روس را داشته است.

كنفرانس ژنو را روس ها فقط سرپوشی برای پنهان كردن شكست مفتضحانۀ خود وعوامل اصلی این شكست ساخته اند، تا واقعیت اجبار خروج قوای شان را از افغانستان زیر آن بپوشانند، و متاسفانه تا حدودی، و به ویژه در برخی محافل بین المللی، به این كار مؤفق هم هستند. چه، به گمان سطحی برخی ها، گویا روس ها را كنفرانس ژنو به خروج قوای شان از افغانستان متقاعد كرده است.  به نظر ما آنانی كه در چنین پنداری اند، به خطا می روند، ولذا به نتایج غلطی می رسند كه آن ها را به موضع نادرست می اندازد.

مگر نه این است كه وقتی پاكستان روی تشكیل حكومت انتقالی مطلوب خودش در افغانستان پافشاری كرد و احتمال به تعویق انداختن امضای قرارداد ژنو می رفت، آقای گورباچف اعلان نمود كه هرگاه قرارداد ژنو امضا بشود ویا نشود، ما قوای خود را از افغانستان خارج می كنیم. این امر گویای آن است كه خروج قوای روس به كنفرانس ژنو مربوط نیست. خروج قوای روس از افغانستان عوامل جبری دیگری دارد كه بیرون از كنفرانس ژنو است. هكذا بار دیگر، وقتی امریكا روی مسئلۀ قطع كمك  به رژیم كابل پافشاری كرد وتضمین خود را از قرارداد ژنو به آن محول ساخت، این بار آقای “شواردناتزه” در واشنگتن اعلان كرد كه بدون تضمین امریكا هم قوای خود را از افغانستان بیرون می كشیم؛ پس از این اعلان بود كه امریكا پیشنهاد تقارن مثبتش را (Positive semmetry )  عنوان كرد و روس ها آن را پذیرفتند.

فشارعوامل اصلی، كه ازآن ذكر كردیم، بالای روس ها به حدی بود كه روس ها نتوانستند این سرپوش (كنفرانس ژنو) را، آن چنان كه می خواستند، بر روی آن محكم نگاه بدارند، و از این جا این اجبار برآمد كرد و با زوزۀ سركردگان امپریالیسم روس، این سرپوش پرید. ولی با آن هم هنوز كسانی به غلط گمان می كنند كه كنفرانس ژنو منجر به خروج قوای روس از افغانستان گشته است؛ درحالی كه قرارداد ژنو در بهترین حالتش، شاید بتواند مجرای خروجی برای خرس در تله افتاده، كه همه چیز را می درد و له می كند، بگشاید. سوای این یك نكته، این قرارداد كمپلكسی از ابهامات، تناقضات وحیله و نیرنگ دیپلماتیك است كه به هیچ صورتی درخدمت صلح و آزادی نمی تواند قرار بگیرد.

نخستین كمبود قرارداد ژنو این است كه یك رژیم دست نشانده و مزدور استعمار را، كه باید به عنوان جنایت كار وقاتل به محاكمه كشیده شود، به حیث یكی از طرفین این قرارداد به رسمیت می شناسد. واین همان چیزی است كه روس ها طی این مدت با برنامه روی آن كار كرده اند.

 بالعكس قرارداد ژنو از جنبش اصیل مقاومت، كه نمایندگان واقعی مردم افغانستان هستند و باررنج و تجاوز جنگ را بردوش كشیده اند، هیچ نامی هم نمی برد. غیرعادلانه تر ازاین چیست كه جمعی بخواهند روی سرنوشت ملتی كه مورد تجاوز قرارگرفته و قسمتی از هستی مادی ومعنوی آن درنتیجۀ این تجاوز به نابودی كشیده شده است، صحبت كنند وتصمیم بگیرند، ولی كوچك ترین حقی برای اظهار نظر به این ملت ندهند وحتی در فكر اشتراك و نظردهی این ملت روی سرنوشتش هم نباشند. به ازای آن رژیم مزدور و دست نشاندۀ بیگانه، كه خود وسیلۀ تباهی مردم و تجاوز اجنبی شده، به حیث حكومت قانونی و ذیصلاح برتعیین سرنوشت مردم، در آن شركت داده شود. این را باید یكی از فجایع قرن بیست خواند.

طرف دیگر این مذاكره نیز قیمی برگزیده می شود (پاكستان) كه هیچگاه مردم افغانستان چنین حقی را به او نداده اند.  با این تركیب است كه روس ها به خود حق می دهند قضیۀ افغانستان را، كه تجاوزشان مؤجد آن است، به “قضیۀ اطراف أفغانستان” مبدل كنند و دیگران را متجاوز درجه اول به افغانستان و خود را مدافع آن، جا بزنند.

 ثانیاً طرفین مذاكرۀ این توافق، در طی شش سال، به صورت مستقیم وغیرمستقیم داخل مذاكره می شوند، ولی اعلان می كنند كه همدیگر را به رسمیت نمی شناسند، واین نیز از كمیدی های دوران مااست. ازاین جهت نیز این قرارداد اعتبارش را ازدست می دهد؛ وكسی كه از آن نفع برده می تواند، روس و رژیم جنایت كار دست نشانده اش است كه به صورت عملی ( defacto ) در امضای قرارداد از طرف جانب دیگر مذاكره به رسمیت شناخته می شود؛ و این ضربتی است بر مردم افغانستان و مقاومت چندین سالۀ شان، و لكه ای است بر دامن شركت كنندگان كنفرانس ژنو.

 سوم این كه: دراین قرارداد “دزد نگهبان ساخته می شود”، بدین معنی كه امپریالیسم روس كه خود به افغانستان تجاوز كرده و درطی هشت سال تجاوزش، هشت مرتبه درملل متحد تجاوزگرشناخته شده ومحكوم گردیده است، دراین قرارداد با دیده درآئی به عنوان تضمین كننده امضا می كند، وعده ای به این خیمه شب بازی صحه می گذارند و می خواهند آن را مطابق نورم های پذیرفته شده بپذیرند؛ كه نمی تواند مایۀ تاسف و انزجارمردم مظلوم افغانستان قرارنگیرد.

 چهارم:  این كه دو ابر قدرت روس وامریكا پیش چشم و گوش ملل متحد و کلیۀ جهانیان رسمأ اعلان می كنند كه در امور داخلی افغانستان، زیر نام تقارن مثبت(Positiv Symmetry) مداخلۀ نظامی می كنند، ولی ملل متحد وجهان آن را نادیده می گیرند وهمین دوقدرت زورگوی را به حیث تضمین كنندۀ قرارداد ژنو می پذیرند. تو گوئی فقط زور حق است.

سوال این جااست كه چرا باید روس و امریكا حق داشته باشند با گسیل اسلحه به اجنتان مزدورشان، در اموركشور ما مداخله كنند؟  و چرا باید ملل متحد و دیگران از ما انتظار داشته باشند كه به چنین تجاوزی تن دردهیم و چنین قراردادی را قرارداد صلح بنامیم؟  و چرا و چرا نباید انتظار داشت كه بعد ازاین تجاوزمضاعف، مقاومت بالا بگیرد و درنتیجه، بر شدت جنگ افزوده شود؟  مسئولیت آن را نیز دركنار متجاوزین، گردانندگان قرارداد ژنو خواهند داشت.

قرارداد ژنو فیصله می كند كه پاكستان وافغانستان حق ندارند درامور داخلی همدیگر مداخله كنند؛ ولی روسیه و امریكا فقط به این شرط حاضراند كه عدم مداخلۀ این دوكشور را در امور یكدیگر تضمین كنند، كه خود حق داشته باشند درامورداخلی افغانستان مداخله نمایند.  چگونگی پیاده كردن این میكانیزم در افغانستان، خود یك معما است؛ ولی عدم اعتراض ملل متحد و سایر كشورهای جهان بر این قضیه، یك تخطی آشكار از نورم ها و قواعد پذیرفته شدۀ بین المللی است.  ازجانب دیگر این خود، تاریخ و سابقۀ خطر ناكی در مناسبات بین المللی درآینده خواهد شد و قدرت های زورگوی و جنگ طلب از آن بهره خواهند گرفت؛ و ما جهان را براین نكته هشدار می دهیم.

تحلیل و تجزیۀ ماده وار وجمله به جملۀ این قرارداد وقت و فرصت بیشتری را می طلبد كه ما آن را دراین جا در دسترس نداریم. ازجانب دیگر، اگر كسی در جانب روس و رژیم دست نشانده اش قرار نگیرد و بی طرفانه به قرارداد ژنو برخورد كند،  خیلی به سادگی در می یابد كه چیزی كه در این قرارداد درنظرگرفته نشده، حق ومنافع مردم افغانستان است؛ ولذا چیزی كه نمی تواند حاصل این قرارداد باشد موافقت مردم افغانستان و نیروهای مقاومت اصیل آن خواهد بود، و هیچ تفكرعدالت پسندی به خود حق نخواهد داد كه از مردم افغانستان بخواهد كه به قرارداد غیر اصولی و غیرعادلانۀ ژنو تن دردهد. بناءً این قرارداد منطقأ پیامدی جز تشدید جنگ نمی تواند داشته باشد.

با این حال، قرارداد ژنو سلسله مسایل متعددی را با خود به وجود می آورد: ازیك طرف رژیم دست نشاندۀ روس سیاست “مصالحۀ ملی” و مسئلۀ حكومت ائتلافی را مطرح می كند وبه آن سر وصدای زیاد راه می اندازد؛ از سوی دیگر اتحاد هفت تنظیم به دستور پاكستان، با عجله دست اندركار تشكیل حكومت انتقالی می شوند و آن را اعلان می كنند. مردم افغانستان دررابطه با هردوی این حكومات، از نظر خواهی و رای دهی بیرون مانده اند.

همه شاهدیم كه مردم افغانستان با قاطعیت بر سیاست “مصالحۀ ملی”و حكومت ائتلافی رژیم مزدور روس مُهر نفی زده اند و آن را نمی پذیرند. چه، یكی از اساسی ترین اصول سیاسیی مردم افغانستان و جنبش رهائیبخش ملی آن ریشه كن كردن استعمار درافغانستان است، واین تنها با خروج نیروهای روسی میسر نیست، بلكه ركن دیگر آن سرنگونی رژیم جنایت كار و دست نشانده ای است كه توسط روس به وجود آمده و روس در زیر پوشش این رژیم به افغانستان هجوم آورده است. معنای آشكار وجود رژیم مزدور، تداوم حاكمیت قدرت حاکمۀ استعماری درافغانستان است واین چیزی است كه به هیچ صورت مردم افغانستان آن را نمی پذیرند؛ وهیچ نیروی سیاسی قادر نخواهد بود بالای ارادۀ مردم پای بگذارد و همراه رژیم دست نشانده، حكومت ائتلافی بسازد. قبول حكومت “مصالحۀ ملی” و سیاست “آشتی ملی” رژیم دست نشاندۀ روس در افغانستان به طور واضح به مفهوم آن است كه به مداخلات غیر مستقیم ومستقیم روس در افغانستان حقانیت بخشیده شود.

ازجهت دیگر”حزب دموكراتیك خلق”باعملكردهای جنایتكارانه اش طی ده سال حاكمیت خود، جنایات بزرگ ملی را مرتكب شده و مردم افغانستان آن را مجری خیانت بزرگ ملی می شناسند و خواستار محاكمه وحسابدهی آن هستند. این حزب و اربابان روسش بیش از یك ملیون مردمان بی گناه ما را كشته اند، بیش از یك سوم نفوس كشور را آواره و بی خانمان ساخته اند، بیش از ۹۰%  اقتصاد ملی ما را نابود كرده اند و… وهزاران جنایت را مرتكب شده اند. با این همه جنایت و خیانت بزرگ، چگونه این حزب مزدور جرئت می كند دم ازآشتی ملی بزند؟ چه جوابی به مردم خواهد داد؟ و باز چگونه عده ای خود فریب می كوشند در همراهی با آن دیگران را بفریبند؟

دراین رابطه ها سخن فروان است؛ ولی بنابر كمی وقت، این موضوع را باز وتحلیل نمی كنیم واعتقاد ما براین است كه اصل عادلانه بودن صلح ایجاب می كند كه این جنایت کاران دردادگاه مردم محاكمه شوند و به مجازات برسند، و اربابان شان نیز نزد مردم افغانستان ومردم جهان حساب خود را بدهند. درغیرآن، اصل عدالت پایمال می شود وعده ای به نام صلح خواهی وصلح جوئی نباید بر عدل وعدالت پای بگذارند، و از مردم ما هم بخواهند كه به خیانت ها و جنایت هائی كه بر او تحمیل شده  تن در بدهد و بر تداوم آن هم صحه بگذارد. این گونه صلح خواهی، رُك و راست همراهی باخیانت و جنایت، سرفرود آوردن در برابر زور و پایمال كردن عدالت است كه ملت مظلوم، آزادیخواه و جنبش عادلانه و برحقی را پایمال و قربان می كند.

من امیدوار هستم كه تمام محافل علاقمند به مقاومت افغانستان، از همین حالا در جلساتی كه برای افغانستان دایر می كنند، قسمتی را عنوان “جلسۀ محاكماتی جنایات رژیم كابل و اربابانش” بدهند، تا جلسات مقدماتی محاکمۀ این جنایت كاران فراهم آید و به گرد آوری مواد و دلایل بیشتری در محكومیت جنایت كاران اقدام شود، تا درجلسۀ نهائی محاكمه، كه همان دادگاه مردم افغانستان است، تسهیلاتی فراهم آید. “جبهۀ متحد ملی أفغانستان” از همین جلسه بار دیگرعلیه این جنایت كاران اقامۀ دعوا می كند و آن ها را مجری خیانت بزرگ ملی اعلان می دارد.

درعین حال نیروهای مقاومت، سازمان های سیاسی و بالاخره مردم افغانستان نیز مطمئنأ میان جنایت كاران اصلی و هزاران تن دیگری كه اجباراً دراین جریان كشیده شده اند، باید تمایز قایل شوند وسیاست های روشنی را اعلان كنند تا آن هائی كه اغوا شده و به همكاری با رژیم كشیده شده اند، در یك پروسۀ خدمت به میهن و مردم، مورد عفو قراربگیرند؛ و ما باید شرایطی را مهیا كنیم كه آن ها بتوانند دوباره جای سالمی را درزندگی اشغال كنند. با نبود چنین سیاستی روشن، عده ای گمان می برند كه جنبش مقاومت افغانستان ومردم افغانستان فقط نفی وطرد می كنند و به سازندگی توجه ندارند، و بدتر ازآن چنین می پندارند كه ما فقط به جنگ وانتقام جوئی می اندیشیم وبه صلح و بازسازی علاقه ای نداریم. علاوتاً اشتباه كار وخائنین درجات مختلف را از هم تمیز نمی كنیم و به هیچ كس حق زندگی نمی دهیم.

ما به صراحت اعلان می كنیم كه ملت ما یك ملت صلح جو و خواستارآزادی، دموكراسی وعدالت اجتماعی است. جنگی را كه بر او تحمیل شده اجباراً به خاطر استقرارصلحی عادلانه باید تا رسیدن به آزادی كامل دنبال كند و الا جنگ افروزان قلدر روسی و وابستگان شان بنیاد صلح، آزادی، دموكراسی و عدالت اجتماعی را تخریب می كنند و برای تحمیل خواسته های ستمگرانۀ خود، جهانی را زیر تیغ می كشند. ملت ما مصمم است با سپر ساختن خود در برابر این جنگ افروزان و با ادامۀ جنگ عادلانه اش تا طرد كامل تجاوز، جلو جنگ غیرعادلانه را بگیرد. و لذا با آواز بلند می گوئیم ما صلح عادلانه ای می خواهیم كه بتواند به مردم ما آزادی، حق تعیین سرنوشت، دموكراسی وعدالت اجتماعی را مهیا سازد و به کلیۀ گروه های  اجتماعی، ملیتی، مذهبی، عقیدتی و… حق زیست شرافتمندانه بدهد. “مصالحۀ ملی” رژیم و حكومت ائتلافی آن به طور قطع خالی ازاین محتواو در نقطۀ مقابل آن است و ما با آن كاملاً مخالفیم.

اما در مورد مقاومت رسمی، باید بگوئیم كه اعلان حكومت انتقالی از جانب مداخله گران دیگر به همراهی احزاب دست نشاندۀ بومی شان، بدون در نظرداشت واقعیات سیاسی جامعه و بدون اشتراك نیروهای سیاسی متعدد و بدون هیچ گونه نظر خواهی از مردم، نیز نمی تواند مشكل را حل نماید. چنین حكومتی از صفت حكومت ملی و یا حكومت مردم برخوردار نیست و تاسرحد فعالیت محدود احزاب وابسته پائین می آید، كه مردم به حق با آن مخالفت می كنند، چون به مردم درساختن و ادارۀ آن نقشی داده نشده است. بناءً مسئلۀ نمایندگی مردم افغانستان در مرحلۀ بعد از قرارداد ژنو، اهمیت اساسی كسب می كند.

به اعتقاد ما، پیش از آن كه به مدل ها و اشكال این نمایندگی بپردازیم، باید به مضمون آن توجه كنیم وآن عبارت از این است كه ما باید در پی ایجاد یك قدرتی شویم كه قبل از همه چیز از خواست و آرزوی خود مردم افغانستان نشئات كرده باشد، نه از الزامات جیوپولیتیكی و یا امنیتی بین المللی. ما باید آن چنان قدرت سیاسی را به وجود آوریم كه تعهد سپارد حاكمیت ملی، تمامیت ارضی واستقلال كشور را به عنوان اصول خدشه ناپذیر وغیر قابل مذاكره حفاظت كند، قدرتی كه بتواند تنوع سیاسی جامعۀ افغانستان را از خلال اصول و شیوه های پذیرفته شده  و موثر، محترم بشمارد و از دكتاتوری، اختناق و سلب حقوق مردم و جماعت های سیاسی شان، زیر هرنامی كه باشد، جلو بگیرد.

فقط با طرد كامل تجاوز( ازهر جانبی كه باشد) و انتقال قدرت به نمایندگان واقعی مردم، با خصوصیاتی كه در فوق برشمردیم، وتأمین حقوق همه جانبۀ مردم، راه برای صلحی دوامدار در افغانستان باز می شود؛ و کلیۀ نیروهای سازنده را برای بازسازی افغانستان می تواند به كار بگیرد وبس. هرگونه عدول ازاین مسایل، جنگ را درافغانستان دوامدار وتشدید می كند.

ما از کلیۀ نیروهای عدالت پسند، ترقی خواه وصلح جو دعوت می كنیم تا از مردم ما در نبرد عادلانۀ شان برای طرد كامل هرگونه تجاوز، وخنثی كردن توطئه های دشمنان رنگارنگ، حمایت كنند، تا مردم ما بهتر بتوانند با برداشتن موانع از سرراه شان به جنگ خانمان سوز خاتمه دهند و با آزادسازی كامل وطن و استقرار صلحی عادلانه و جاودانه، با به كار اندازی تمام نیروها و ظرفیت های سازنده، كشور جنگ زدۀ شان را دوباره اعمار كنند، وبنای زندگی نوینی را، كه در آن انسان تحت هیچ نامی برانسان دیگرستم روا ندارد، بنیاد بگذارند.

گربماندیم زنده بردوزیم          سینه ای كز فراق چاك شده

ور بمردیم عذر ما بپذیر         ای بسا  آرزو كه خاك شده

تشكر

بن ـ آلمان غرب

تاریخ ۱۴جون سال ۱۹۸۸م