انجینیرشیر”آهنگر”

عوامل فرار روس ها از افغانستان

یاد داشت ویراستار: به تاریخ ۱۴ جون سال ۱۹۸۸م  ازطرف حزب سبزها، که درآن وقت اپوزیسیون چپ دولت آلمان به حساب می آمد، کنفرانسی تحت عنوان “از افغانستان بشنویم” در شهر “بن” دایرگردید. دراین کنفرانس ازنیروها و دولت های مختلف دخیل درمسایل افغانستان دعوت شده بود. از “جبهۀ متحد ملی افغانستان” به عنوان نمایندۀ جنبش دموکراتیک وانقلابی افغانستان نیز برای شرکت دراین کنفرانس دعوت به عمل آمد. هیأت رهبری جبهه، انجینیر “آهنگر” را به عنوان سخنگوی جبهه به این کنفرانس فرستاد. نوشتۀ  زیرین متن سخنرانی “آهنگر” دراین کنفرانس است که سه دهه قبل توسط خودش نوشته شده و اینک به عنوان یک سند تاریخی، بدون هیچ تغییری، به دست نشر سپرده می شود؛ تا خوانندگان ارجمند به موضع گیری ها و طرح های آن زمان نیروهای انقلابی افغانستان و هکذا به علل وعوامل خروج روس ها از افغانستان آشنا شوند.

        عوامل فرار روس ها از افغانستان

   جناب رئيس، خانم ها و آقايان!

قبل ازاين كه به صحبت اصلي آغاز كنم لازم مي بينم در قبال يك مسئلۀ مشخص اعلام موضع كنم .

هيئت نمايندگي “جبهۀ متحد ملي افغانستان” با قرار گرفتن اسم شخصي به نام  “شنواري” نمايندۀ رژيم جنايتكار ودست نشاندۀ روس در كابل، درقطار مهمانان، به ميزبانان خود اعتراض كرد و متذكر شد كه به هيچ صورت حاضر نيست با نمايندۀ رژيم آدمكش وخيانت پیشۀ مزدور روس، در زير يك سقف بنشيند، مگر اين كه در آن محل و درزير آن سقف، اين رژيم و اربابانش به محاكمه كشيده شوند.

در صحبت هاي تلفوني ومذاكرات مستقيمي كه با نمايندگان “سبزها” به عنوان سازماندهندگان اين جلسه داشتيم، اعتراض شديد خود را به شركت “شنواري” به عنوان نمايندۀ رژيم دراين جلسه بيان داشتيم و ازايشان خواستيم تا نام آلوده به خيانت نمايندۀ رژيم را از لست مهمانان اين جلسه حذف كنند؛ واز اين كه اين نام را در لست مهمانان گنجانده اند، از خود انتقاد كنند.‌ درغيرآن معذرت هيئت نمايندگي “جبهۀ متحد ملي افغانستان” را از شركت دراين جلسه بپذيرند.

نتیجۀ اين صحبت ها، كه وقت زيادي را هم دربرگرفت، بر اين شد كه “شنواري” به عنوان مهمان رسمي دراين جلسه دعوت نمي شود، واگر در تالار جلسه حضور هم بيابد با استفاده از موقعيت دپلوماتيك خود وارد خواهد شد، كه در آن صورت مربوط ما نيست وتعاملات مقرره با مهمانان جلسه در مورد او اجرا نخواهد شد.

ميزبانان پذيرفتند كه در آن صورت هيئت نمايندگي “جبهۀ متحد ملي افغانستان” حق دارد اين جلسه را، در حد سهم خود، جلسۀ محاکمۀ رژيم جنايتكار كابل و اربابان روسي آن اعلان كند وآن ها را به محاكمه بكشاند.

جانب ميزبان همچنان پذيرفتند كه طي اعلاميه اي، ضمن محكوميت رژيم كابل و اربابانش از قراردادن نام “شنواري” در لست مهمانان، ازخود انتقاد كنند و از موضعگيري “جبهۀ متحد ملي افغانستان” حمايت نمايند.

بناءً يك بار ديگر به آواز رسا اعلان مي كنيم كه حاضر به هيچگونه مصالحه و مذاكره با رژيم مزدور وجنايت پیشۀ كابل نيستيم و روياروئي ما  با رژيم فقط در ميدان هاي نبرد و تالارهاي محاكماتي براي رژيم جنايت كار ممكن است وبس. و ازهمين تريبون از کلیۀ محافل ونيروهاي غير وابسته به روس نيز خواستاريم كه نمايندگان رژيم منفور كابل را، جز در مجالس محاكماتي شان، نپذيرند و خود را درتقابل به عدل وعدالت قرارندهند.  از ميزبانان خود كه به اعتراض منطقي وبرحق ما پاسخ مثبت دادند وفرصتي را مهيا ساختند تا دراين جلسه شركت كنيم، تشكر مي كنم.

    خانم ها و آقايان!

همه مي دانيد كه در مورد مضمون و اهداف جنبش مقاومت افغانستان نظرات مختلف ارائه مي شود و متناسب با اين نظرات در کلیۀ ابعاد جنبش موضعگيري صورت مي گيرد .

عده اي بدين پندارند كه جنبش افغانستان مقاومت عده اي فئودال و مردمي عقب مانده است كه در برابر رشد و تكامل جامعه سد شده اند و نمي گذارند جامعه مسير تكامل تاريخي اش را بپيمايد. طرفدارن اين فهم انحرافي در خصومت با جنبش برحق مردم افغانستان مي افتند وخواسته يا نخواسته در خدمت روس و سياست استعماريش قرار مي گيرند.

برخي ديگر مقاومت مردم ما را دفاع از منافع امريكا وغرب در منطقه مي خوانند وبا اين تفكر، جنبش عادلانۀ ما را زير شلاق خصومت مي كشند وبه آن مهر وابستگي مي زنند.

جمعي هم برآنند كه جنبش مقاومت يك جنبش ميهني و آزاديخواهانه نبوده، بلكه فقط بر محور انگيزه هاي مذهبي مي چرخد. اين عده نيز عوامل اصلي و پايه اي جنبش را ناديده گرفته و با عمده ساختن و جابجائي انگيزه به جاي عامل پايه اي، جنبش را از محتواي اصلي آن تهي وضربت پذير مي سازند.

جمعي ديگر بر محتواي آزاديخواهانه واستقلال طلبانۀ جنبش باوردارند. ما نيز معتقديم كه جنبش مقاومت افغانستان يك جنبش رهائي بخش ملي است كه با انگيزه هاي مختلف در تقابل با فشار و اختناق رژيم خلقي ـ پرچمي و براي دفع تجاوز و تسلط روس، به شكل خود بخودي توسط مردم افغانستان به وجود آمد. اهداف جنبش نيز مبتني برهمين فلسفه (ضدتجاوز وضداختناق وبي عدالتي)، اهدافي آزاديخواهانه وعدالت پسندانه است، كه تجسم خود را در خواست آزادي ملي، دموكراسي وعدالت اجتماعي مي يابد؛ وما نيز آن را در برنامۀ “جبهۀ متحد ملي افغانستان” مطرح ساخته ايم .

به نظر ما سواي تشخيص اين مضمون و اين اهداف، هيچ طرحي و نيروئي ممثل واقعي خواسته هاي مردم افغانستان نيست ونمیتواند جنبش را بدون انحراف در جهت تحقق آرمان هاي برحق مردم رهنمون شود و از سيطرۀ تجاوز وظلم بدر آورد. فقط در محور اهداف اساسي ومضمون جامع است كه مي تواند جنبشي با قاعدۀ وسيع و با شركت تمام نيروها، اقشار، مليت ها و مذاهب وعقايد موجود در كشور،‌ عليه دشمن مشترك و متجاوز بسيج شود. جنبش با چنين قاعدۀ وسيع ومضمون همه جانبه را دشمن نمي تواند با ارضاء و يا دفع انگيزه ها از پاي در آورد؛ و الا دشمن هميشه با حيله و نيرنگ هاي متعدد مي كوشد انگيزه ها را آن قدر عمده بسازد كه تا سرحد هدف براي جنبش بالا ببرد وبعد با ارضاي آن، جنبش را به فروكش بكشاند و با شيوه هاي ديگر بر آن مسلط شود. اسلام نمائي هاي رژيم مزدور كابل يكي ازاين حيله هااست. بالعكس هرچند ضرورت عوامل اساسي جنبش بيشتر درك شود و به اهداف اساسي جهت داده شود، جنبش پايداري بيشتر مي يابد و نقشه هاي حيله گرانۀ دشمن را خنثي مي كند.

تجربه نشان داد كه طي ده سال مقاومت آزاديخواهانۀ مردم افغانستان، دشمن با تفوق مطلق نظامي اش، بنابر محدوديت هائی در ساحات ديگر، در برابر جنبش همگاني مردم به بن بست مي رسد ونمي تواند مقاومت باقاعدۀ وسيع را از بين ببرد، ونه هم توانست كتله هاي وسيع اجتماعي، مليتي، مذهبي وعقيدتي را، كه بر ضد تجاوز قيام كرده بودند، پشت سر خود بكشاند.

درعين حال كه روسيه در جامعۀ ما مويد نداشت، در ساحۀ بين المللي نيز به عنوان متجاوز، در سطح كنفرانس ها ومحافلي چون كشورهاي اسلامي، كشورهاي غيرمنسلك و درملل متحد، شكست سياسي خورد  و به انزوا كشيده شد. به نظر ما جنبش همگاني وضد تجاوزي مردم افغانستان ومقاومت سرسخت و درازمدت آن، برشرايط داخلي روسيه نيز اثر گذاشته و بحرانات آن را تشديد كرده است كه سردمداران روس مي خواهند آن را در “دوباره سازي”  يا( Perestroeka )  بپوشانند. و لذا بن بست نظامي، شكست سياسي و انزواي بين المللي به عنوان عوامل، كه همه محصول مقاومت دليرانۀ مردم افغانستان است، وبحرانات داخلي روسيه به عنوان يك زمینۀ تاثير، اين قدرت متجاوز را به كنفرانس ژنو كشانده تا از آن بمثابه سرپوشي بر كمبود هاي خود استفاده كند.

در رابطه با كنفرانس ژنو “جبهۀ متحد ملي افغانستان” درسال 1982 م درپيامي به كنفرانس كشورها ي غيرمنسلك منعقدۀ دهلي، موضع مخالف خود را بيان داشت وپيش بيني كرد كه كنفرانس ژنو نمي تواند در افغانستان صلح بياورد. ما در آن زمان به طور كلي دو دليل ارائه كرده بوديم:

   1 ـ دراين كنفرانس طرف هاي اصلي نبرد كه مردم افغانستان و روس ها باشند، شركت ندارند. روس ها با شركت نكردن مستقيم در آن مي خواهند از يك جانب خود را بري الذمه بكشند، وازجانب ديگر مي خواهند رژيم مزدور و دست نشاندۀ خود را تحميل كنند و آن را عملاً رسميت بدهند. از نمايندگي مردم افغانستان هم كه دراين كنفرانس خبري نبود. درآن زمان از جانب برخي ها گفته مي شد كه در پيشرفت كنفرانس، اين نقيصه مرفوع خواهد شد و نمايندگان مردم افغانستان با روس ها روبرو خواهند شد. آنچنان كه همه شاهديم، تا ختم كنفرانس هم، چنين چيزي صورت نگرفت.

    2 ـ دليل ديگري كه ما در آن زمان ارائه كرديم، اين بود كه : موضوع اصلي كه بايد محور بحث هرگونه مذاكره پيرامون افغانستان قرار بگيرد، مسئلۀ تجاوز روس به اين ملت است كه در ابعاد مختلف بايد به بحث گرفته شده و ارزيابي شود؛ وهركنفرانسي يا بحثي دراين مورد بايد دررابطه به اين قضيه به صدورحكمي برسد ؛ ولي در كنفرانس ژنو روي اين مسئلۀ محوري حتي صحبت هم نمي شود.

 تجربه نشان داد كه روس ها توانستند با حذف اين مسئله از كنفرانس ژنو، آن رابه يك وسیلۀ تلبيغات سياسي و تحميل ارادۀ خود بدل كنند، كه مایۀ تاسف است. اكنون كه اين كنفرانس منجر به قراردادي شده، بايد روي اين  قرارداد مكث كوتاهي بكنيم:

اگر كسي به قرارداد ژنو بخواهد يك نکتۀ مثبتي قايل شود، آن، نكته اي است كه سازماندهندگان مدعي اند كه مي توانند راه را براي خروج قواي روس از افغانستان همواركنند؛  ولي فوراً متذكر مي شويم كه كنفرانس ژنو عامل خروج قواي روس از افغانستان نيست، بلكه به اعتقاد ما عوامل اصلي اين شكست وعقب نشيني روس كه در خروج قوايش از افغانستان آغاز مي شود، در وراي اين قرارداد بايد جست و جو گردد.

اوضاع بحران زده ونا آرام شوروي كه روز تا روز جنگ افغانستان برشدت آن مي افزايد، فشارهاي بين المللي و انزواي روسيه درسطح جهاني، و ازهمه مهمتر و اساسي تر، مقاومت دليرانه و سرسختانۀ توأم با رنج و قرباني دهسالۀ مردم قهرمان افغانستان، عوامل شكست روس و خروج قوايش از افغانستان هستند كه جنگ افروزان قلدر و زورگوي روس را به روبهان فراري بدل كرده اند.   

قابل توجه است كه، به قول منابع خودشان، روس ها درحدود پنجاه هزار نفر عسكر و افسر روسي در جنگ افغانستان ضايعات دارند؛ كه عده اي از آن به قتل رسيده اند، عده اي زخمي وعده اي هم مفقودالاثر شده اند. با آنكه اين رقم به نسبت بيش از يك ونيم مليون نفر ضايعات افغان ها رقم محدودي است، ولي در جامعۀ شوروي اين ها درعقب خود پنجاه هزارفاميل را ناآرام وبحراني ساخته اند. ودر پيوند با آن ها هزاران خانوادۀ ديگر متاثرشده اند كه موجي از بحران را به وجود آورده است. علاوتاً روس ها، به قول خود شان، 50 مليارد دلار امريكائي در جنگ با افغانستان مصرف كرده اند، كه بحران اقتصادي شان را شدت بخشيده است. درسطح بين الملي نيز آمار و ارقام راي گيري هاي ملل متحد، همه ساله سير صعودي ضديت با تجاوز روس را داشته است.

كنفرانس ژنو را روس ها فقط سرپوشي براي پنهان كردن شكست مفتضحانۀ خود وعوامل اصلي اين شكست ساخته اند، تا واقعيت اجبار خروج قواي شان را از افغانستان زير آن بپوشانند، ومتاسفانه تا حدودي، و به ويژه در برخي محافل بين المللي، به اين كار مؤفق هم هستند. چه، به گمان سطحي برخي ها، گويا روس ها را كنفرانس ژنو به خروج قواي شان از افغانستان متقاعد كرده است.  به نظر ما آناني كه در چنين پنداري اند، به خطا مي روند، ولذا به نتايج غلطي مي رسند كه آن ها را به موضع نادرست مي اندازد.

مگر نه اين است كه وقتي پاكستان روي تشكيل حكومت انتقالي مطلوب خودش در افغانستان پافشاري كرد واحتمال به تعويق انداختن امضاي قرارداد ژنو مي رفت، آقاي گورباچف اعلان نمود كه هرگاه قرارداد ژنو امضا بشود ويا نشود، ما قواي خود را از افغانستان خارج مي كنيم. اين امر گوياي آن است كه خروج قواي روس به كنفرانس ژنو مربوط نيست. خروج قواي روس از افغانستان عوامل جبري ديگري دارد كه بيرون از كنفرانس ژنو است. هكذا بار ديگر، وقتي امريكا روي مسئلۀ قطع كمك  به رژيم كابل پافشاري كرد وتضمين خود را از قرار داد ژنو به آن محول ساخت، اينبارآقاي “شواردناتزه” در واشنگتن اعلان كرد كه بدون تضمين امريكا هم قواي خود را از افغانستان بيرون مي كشيم؛ پس از اين اعلان بود كه امريكا پيشنهاد تقارن مثبتش را ( Positive semmetry ) عنوان كرد و روس ها آن را پذيرفتند.

 فشارعوامل اصلي، كه ازآن ذكر كرديم، بالاي روس ها به حدي بود كه روس ها نتوانستند اين سرپوش ( كنفرانس ژنو) را آنچنان كه مي خواستند بر روي آن محكم نگاه بدارند، و از اينجا اين اجبار برآمد كرد و با زوزۀ سركردگان امپرياليسم روس، اين سرپوش پريد. ولي با آنهم هنوز كساني به غلط گمان مي كنند كه كنفرانس ژنو منجر به خروج قواي روس از افغانستان گشته است؛ درحالي كه قرارداد ژنو در بهترين حالتش، شايد بتواند مجراي خروجي براي خرس در تله افتاده، كه همه چيز را مي درد و له مي كند بگشايد. سواي اين يك نكته، اين قرارداد كمپلكسي از ابهامات، تناقضات وحيله و نيرنگ دپلماتيك است كه به هيچ صورتي درخدمت صلح و آزادي نمي تواند قرار بگيرد.

نخستين كمبود قرارداد ژنو اين است كه يك رژيم دست نشانده و مزدور استعمار را، كه بايد به عنوان جنايتكار وقاتل به محاكمه كشيده شود، به حيث يكي از طرفين اين قرارداد برسميت مي شناسد. واين همان چيزي است كه روس ها طي اين مدت با برنامه روي آن كار كرده اند.

 بالعكس قرارداد ژنو ازجنبش اصيل مقاومت، كه نمايندگان واقعي مردم افغانستان هستند وباررنج و تجاوز جنگ را بردوش كشيده اند، هيچ نامي هم نمي برد. غيرعادلانه تر ازاين چيست كه جمعي بخواهند روي سرنوشت ملتي كه مورد تجاوز قرارگرفته وقسمتي از هستي مادي ومعنوي آن درنتیجۀ اين تجاوز به نابودي كشيده شده است، صحبت كنند وتصميم بگيرند، ولي كوچكترين حقي براي اظهار نظر به اين ملت ندهند وحتي در فكر اشتراك ونظردهي اين ملت روي سرنوشتش هم نباشند. به ازاي آن رژيم مزدور و دست نشاندۀ بيگانه، كه خود وسیلۀ تباهي مردم و تجاوز اجنبي شده، به حيث حكومت قانوني وذيصلاح برتعيين سرنوشت مردم، در آن شركت داده شود. اين را بايد يكي از فجايع قرن بيست خواند.

طرف ديگر اين مذاكره نيز قيمي برگزيده مي شود (پاكستان ) كه هيچگاه مردم افغانستان چنين حقي را به او نداده اند.  با اين تركيب است كه روس ها به خود حق مي دهند قضیۀ افغانستان را، كه تجاوزشان مؤجد آن است، به “قضیۀ اطراف افغانستان” مبدل كنند و ديگران را متجاوز درجه اول به افغانستان و خود را مدافع آن، جا بزنند.

 ثانياً طرفين مذاكرۀ اين توافق در طي شش سال به صورت مستقيم وغيرمستقيم داخل مذاكره مي شوند، ولي اعلان مي كنند كه همديگر را به رسميت نمي شناسند، واين نيزاز كميدي هاي دوران مااست. ازاين جهت نيز اين قرارداد اعتبارش را ازدست مي دهد؛ وكسي كه از آن نفع برده مي تواند، روس و رژيم جنايتكار دست نشانده اش است كه به صورت عملي  (defacto ) در امضاي قرارداد از طرف جانب ديگر مذاكره به رسميت شناخته مي شود؛ و اين ضربتي است بر مردم افغانستان و مقاومت چندين سالۀ شان، ولكه اي است بر دامن شركت كنندگان كنفرانس ژنو.

سوم اينكه: دراين قرارداد  “دزد نگهبان ساخته مي شود”، بدين معني كه امپرياليسم روس كه خود به افغانستان تجاوزكرده و درطي هشت سال تجاوزش، هشت مرتبه درملل متحد تجاوزگرشناخته شده ومحكوم گرديده است، دراين قرارداد باديده درآئي به عنوان تضمين كننده امضا مي كند، وعده اي به اين خيمه شب بازي صحه مي گذارند و مي خواهند آن را مطابق نورم هاي پذيرفته شده بپذيرند؛ كه نمي تواند مایۀ تاسف و انزجارمردم مظلوم افغانستان قرارنگيرد.

چهارم:  اين كه دو ابر قدرت روس وامريكا پيش چشم و گوش ملل متحد و کلیۀ جهانيان رسمأ اعلان مي كنند كه در امور داخلي افغانستان، زير نام تقارن مثبت ( Positiv Semmetry )  مداخلۀ نظامي مي كنند، ولي ملل متحد وجهان آن را ناديده مي گيرند وهمين دوقدرت زورگوي را به حيث تضمين كنندۀ قرارداد ژنو مي پذيرند. تو گوئي فقط زور حق است.

سوال اينجااست كه چرا بايد روس وامريكا حق داشته باشند با گسيل اسلحه به اجنتان مزدورشان، دراموركشور ما مداخله كنند؟  وچرا بايد ملل متحد و ديگران از ما انتظار داشته باشند كه به چنين تجاوزي تن دردهيم وچنين قراردادي را قرارداد صلح بناميم؟  وچرا وچرا نبايد انتظار داشت كه بعد ازاين تجاوزمضاعف، مقاومت بالا بگيرد و درنتيجه، بر شدت جنگ افزوده شود؟  مسئوليت آن را نيز دركنار متجاوزين، گردانندگان قرارداد ژنو خواهند داشت.

قرارداد ژنو فيصله مي كند كه پاكستان وافغانستان حق ندارند درامور داخلي همديگر مداخله كنند؛ ولي روسيه و امريكا فقط به اين شرط حاضراند كه عدم مداخلۀ اين دوكشور را درامور يكديگر تضمين كنند، كه خود حق داشته باشند در امورداخلي افغانستان مداخله نمايند. چگونگي پياده كردن اين ميكانيزم درافغانستان، خود يك معما است؛ ولي عدم اعتراض ملل متحد وساير كشورهاي جهان بر اين قضيه، يك تخطي آشكار از نورم ها وقواعد پذيرفته شدۀ بين المللي است.  ازجانب ديگر اين خود، تاريخ وسابقۀ خطر ناكي در مناسبات بين المللي درآينده خواهد شد وقدرت هاي زورگوي و جنگ طلب از آن بهره خواهند گرفت؛ و ما جهان را براين نكته هشدار مي دهيم . 

تحلیل وتجزیۀ ماده وار وجمله به جملۀ اين قرارداد وقت و فرصت بيشتري را مي طلبد كه ما آن را دراين جا در دسترس نداريم. ازجانب ديگر، اگر كسي در جانب روس و رژيم دست نشانده اش قرار نگيرد وبيطرفانه به قرارداد ژنو برخورد كند،  خيلي به سادگي در مي يابد كه چيزي كه در اين قرارداد درنظرگرفته نشده، حق ومنافع مردم افغانستان است؛ ولذا چيزي كه نمي تواند حاصل اين قرارداد باشد موافقت مردم افغانستان ونيروهاي مقاومت اصيل آن خواهد بود، وهيچ تفكرعدالت پسندي به خود حق نخواهد داد كه از مردم افغانستان بخواهد كه به قرارداد غيراصولي وغيرعادلانۀ ژنو تن دردهد. بناءً اين قرارداد منطقأ پيامدي جز تشديد جنگ نمي تواند داشته باشد .

با اينحال، قرارداد ژنو سلسله مسايل متعددي را با خود به وجود مي آورد : ازيك طرف رژيم دست نشاندۀ روس سياست “مصالحۀ ملي” و مسئلۀ حكومت ائتلافي را مطرح مي كند وبه آن سر وصداي زياد راه مي اندازد؛ از سوي ديگر اتحاد هفت تنظيم به دستور پاكستان، با عجله دست اندركار تشكيل حكومت انتقالي مي شوند و آن را اعلان مي كنند. مردم افغانستان دررابطه با هردوي اين حكومات، از نظر خواهي و راي دهي بيرون مانده اند.

همه شاهديم كه مردم افغانستان با قاطعيت بر سياست “مصالحة ملي” وحكومت ائتلافي رژيم مزدور روس مُهر نفي زده اند و آن را نمي پذيرند. چه، يكي از اساسي ترين اصول سياسي مردم افغانستان وجنبش رهائيبخش ملي آن ريشه كن كردن استعمار درافغانستان است واين تنها با خروج نيروهاي روسي ميسر نيست، بلكه ركن ديگرآن سرنگوني رژيم جنايتكار و دست نشانده اي است كه توسط روس به وجود آمده و روس در زير پوشش اين رژيم به افغانستان هجوم آورده است. معناي آشكار وجود رژيم مزدور، تداوم حاكميت قدرت حاکمۀ استعماري درافغانستان است واين چيزي است كه به هيچ صورت مردم افغانستان آن را نمي پذيرند؛ وهيچ نيروي سياسي قادر نخواهد بود بالاي ارادۀ مردم پاي بگذارد وهمراه رژيم دست نشانده، حكومت ائتلافي بسازد. قبول حكومت “مصالحۀ ملي” وسياست “آشتي ملي” رژيم دست نشاندۀ روس در افغانستان به طور واضح به مفهوم آن است كه به مداخلات غير مستقيم ومستقيم روس در افغانستان حقانيت بخشيده شود.

ازجهت ديگر”حزب دموكراتيك خلق” با عملكردهاي جنايتكارانه اش طي ده سال حاكميت خود، جنايات بزرگ ملي را مرتكب شده ومردم افغانستان آن را مجري خيانت بزرگ ملي مي شناسند و خواستار محاكمه وحسابدهي آن هستند. اين حزب و اربابان روسش بيش از يك مليون مردمان بي گناه ما را كشته اند، بيش از يك سوم نفوس كشور را آواره و بي خانمان ساخته اند، بيش از 90%  اقتصاد ملي ما را نابود كرده اند و. . . وهزاران جنايت را مرتكب شده اند. با اين همه جنايت وخيانت بزرگ، چگونه اين حزب مزدور جرئت مي كند دم ازآشتي ملي بزند؟ چه جوابي به مردم خواهد داد؟ و بازچگونه عده اي خود فريب مي كوشند در همراهي با آن ديگران را بفريبند؟

دراين رابطه ها سخن فروان است؛ ولي بنابركمي وقت، اين موضوع را باز وتحليل نمي كنيم واعتقاد ما براين است كه اصل عادلانه بودن صلح ايجاب مي كند كه اين جنایتکاران دردادگاه مردم محاكمه شوند و به مجازات برسند، و اربابان شان نيز نزد مردم افغانستان ومردم جهان حساب خود را بدهند. درغيرآن، اصل عدالت پايمال مي شود وعده اي به نام صلح خواهي وصلح جوئي نبايد بر عدل وعدالت پاي بگذارند، و از مردم ما هم بخواهند كه به خيانت ها وجنايت هائي كه بر او تحميل شده  تن در بدهد و برتداوم آن هم صحه بگذارد. اين گونه صلح خواهي، رك و راست همراهي باخيانت و جنايت، سرفرود آوردن در برابر زور و پايمال كردن عدالت است كه ملت مظلوم، آزاديخواه و جنبش عادلانه و برحقي را پايمال و قربان مي كند.

من اميدوار هستم كه تمام محافل علاقمند به مقاومت افغانستان، از همين حالا در جلساتي كه براي افغانستان داير مي كنند، قسمتي را عنوان “جلسۀ محاكماتي جنايات رژيم كابل و اربابانش” بدهند، تا جلسات مقدماتي محاکمۀ اين جنايتكاران فراهم آيد و به گرد آوري مواد و دلايل بيشتري در محكوميت جنايتكاران اقدام شود، تا درجلسۀ نهائي محاكمه، كه همان دادگاه مردم افغانستان است، تسهيلاتي فراهم آيد. “جبهۀ متحد ملي افغانستان” از همين جلسه بار ديگرعليه اين جنايتكاران اقامۀ دعوا مي كند و آن ها را مجري خيانت بزرگ ملي اعلان مي دارد.

 درعين حال نيروهاي مقاومت، سازمان هاي سياسي و بالاخره مردم افغانستان نيز مطمئنأ ميان جنايتكاران اصلي وهزاران تن ديگري كه اجباراً دراين جريان كشيده شده اند، بايد تمايز قايل شوند وسياست هاي روشني را اعلان كنند تا آن هائی كه اغوا شده و به همكاري با رژيم كشيده شده اند، در يك پروسۀ خدمت به ميهن و مردم، مورد عفو قراربگيرند؛ و ما بايد شرايطي را مهيا كنيم كه آن ها بتوانند دوباره جاي سالمي را درزندگي اشغال كنند. با نبود چنين سياستي روشن، عده اي گمان مي برند كه جنبش مقاومت افغانستان ومردم افغانستان فقط نفي وطرد مي كنند و به سازندگي توجه ندارند، و بدتر ازآن چنين مي پندارند كه ما فقط به جنگ وانتقام جوئي مي انديشيم وبه صلح و بازسازي علاقه اي نداريم. علاوتاً اشتباهكار وخائنين درجات مختلف را از هم تميز نمي كنيم و به هيچ كس حق زندگي نمي دهيم.

ما به صراحت اعلان مي كنيم كه ملت ما يك ملت صلحجو و خواستارآزادي، دموكراسي وعدالت اجتماعي است. جنگي را كه بر او تحميل شده اجباراً به خاطر استقرارصلحي عادلانه بايد تا رسيدن به آزادي كامل دنبال كند و الا جنگ افروزان قلدر روسي و وابستگان شان بنياد صلح، آزادي، دموكراسي وعدالت اجتماعي را تخريب مي كنند و براي تحميل خواسته هاي ستمگرانۀ خود، جهاني را زير تيغ مي كشند. ملت ما مصمم است با سپر ساختن خود در برابر اين جنگ افروزان و با ادامۀ جنگ عادلانه اش تا طرد كامل تجاوز، جلو جنگ غيرعادلانه را بگيرد. ولذا با آواز بلند مي گوئيم ما صلح عادلانه اي مي خواهيم كه بتواند به مردم ما آزادي، حق تعيين سرنوشت، دموكراسي وعدالت اجتماعي را مهيا سازد و به کلیۀ گروه هاي  اجتماعي، مليتي، مذهبي، عقيدتي و… حق زيست شرافتمندانه بدهد.

“مصالحۀ ملي” رژيم و حكومت ائتلافي آن به طور قطع خالي از اين محتوا و درنقطۀ مقابل آن است و ما با آن كاملاً مخالفيم.

اما در مورد مقاومت رسمي، بايد بگوئيم كه اعلان حكومت انتقالي از جانب مداخله گران ديگر به همراهي احزاب دست نشاندۀ بومي شان، بدون در نظرداشت واقعيات سياسي جامعه و بدون اشتراك نيروهاي سياسي متعدد و بدون هيچ گونه نظر خواهي از مردم، نيز نمي تواند مشكل را حل نمايد. چنين حكومتي از صفت حكومت ملي و يا حكومت مردم برخوردار نيست و تاسرحد فعاليت محدود احزاب وابسته پائين مي آيد، كه مردم بحق با آن مخالفت مي كنند، چون به مردم درساختن و ادارۀ آن نقشي داده نشده است. بناءً مسئلۀ نمايندگي مردم افغانستان در مرحلۀ بعد از قرارداد ژنو، اهميت اساسي كسب مي كند.

به اعتقاد ما، پيش از آن كه به مدل ها واشكال اين نمايندگي بپردازيم، بايد به مضمون آن توجه كنيم وآن عبارت از اين است كه ما بايد در پي ايجاد يك قدرتي شويم كه قبل از همه چيز از خواست و آرزوي خود مردم افغانستان نشئات كرده باشد، نه از الزامات جيوپوليتيكي و يا امنيتي بين المللي. ما بايد آنچنان قدرت سياسي را به وجود آوريم كه تعهد سپارد حاكميت ملي، تماميت ارضي واستقلال كشور را به عنوان اصول خدشه ناپذير وغير قابل مذاكره حفاظت كند، قدرتي كه بتواند تنوع سياسي جامعۀ افغانستان را از خلال اصول و شيوه هاي پذيرفته شده  و موثر، محترم بشمارد و از دكتاتوري، اختناق و سلب حقوق مردم و جماعت هاي سياسي شان، زير هرنامي كه باشد، جلو بگيرد.

فقط با طرد كامل تجاوز( از هر جانبي كه باشد ) وانتقال قدرت به نمايندگان واقعي مردم با خصوصياتي كه در فوق برشمرديم وتأمين حقوق همه جانبۀ مردم، راه براي صلحي دوامدار در افغانستان باز مي شود؛ و کلیۀ نيروهاي سازنده را براي بازسازي افغانستان مي تواند به كار بگيرد وبس. هرگونه عدول ازاين مسايل، جنگ را درافغانستان دوامدار وتشديد مي كند.

ما از کلیۀ نيروهاي عدالت پسند، ترقي خواه وصلح جو دعوت مي كنيم تا از مردم ما درنبرد عادلانۀ شان براي طرد كامل هرگونه تجاوز، وخنثي كردن توطئه هاي دشمنان رنگارنگ، حمايت كنند، تا مردم ما بهتر بتوانند با برداشتن موانع از سرراه شان به جنگ خانمانسوز خاتمه دهند و با آزادسازي كامل وطن و استقرار صلحي عادلانه و جاودانه، با به كار اندازي تمام نيروها و ظرفيت هاي سازنده، كشور جنگ زدۀ شان را دوباره اعمار كنند، وبناي زندگي نويني را، كه در آن انسان تحت هيچ نامي برانسان ديگرستم روا ندارد، بنياد بگذارند.

    گربمانديم زنده بردوزيم

                               سينه ای كز فراق چاك شده

   ور بمرديم عذر ما بپذير

                               اي بسا  آرزو كه خاك شده

….

                                                                  تشكر

                                                         14.06. 1988 بن ـ آلمان غرب