رحیم آذر

             عهد وپیمان

رفیق، لباس مرگ نابهنگام در بر کردی
و هزاران دل پرخون یاران را به اشک تر کردی

با آن سینهٔ پر غصه و پر درد از این شهر
با آرمان ناتمام همدلی، عزم سفر کردی

تو که غرور بلند سنگر آزادی خواهان بودی
با “وفا” ی پایدار و استوار، خود را سپر کردی

من و ما و هزاران رهرو عاصی کارزار نبرد
جزء این راه خروشنده و توفانی که تو‌ سر کردی

اگر هر بار عهد و پیمان رزم بندم، بیدریغ
سر کشم آن جام پر خروشی که تو سر کردی