عزت آهنگر، بداهه

           صدای ماتم

اینجا صدای ماتم و شور دمادم است

فریاد از گلوی حقیقت پر از غم است

ما در تنور حادثه سوزیم بی گمان

زیرا که در بنای جهان ظلم مدغم است

اینحا صدای زن به طبع خادمان دین

“عورت” بود که حرکت و احساس را دم است

آیین بیقراری نارینه های جهل

در بزم ماه، مستی ابر مکرم است

“ایمان” برای خاطر حفظ تعادلش!؟

آیینه را به سنگ بکوبد که این بم است

در ذهن تار جهل مرکب چه جستجو

آنجا که عشق طلایه ندارد جهنم است