کانون فرهنگی ادبی مهتاب

شکوه قلۀ آزادگی

 

پنجشنبه 11/5/1397 خورشیدی کانون ادبی فرهنگی مهتاب محفل شعر خوانی را طبق معمول برگزارکرد.

این برنامه  با اشتراک عده ی از شعرای پیشکسوت، جوانان شاعر و علاقه مندان شعر و ادبیات آغاز شد، سیرحریری گردانندگی این محفل باشکوه را عهده دار بود. گردانندۀ محفل، سیر حریری، با خوشخوانی این سرودۀ زیبا از شاعر گرامی زنده یاد عفیف باختری آغاز گر محفل بود.

با خون خود دوباره رقم می زنم ترا

ای زنده گی ساده به هم می زنم ترا

امروز اگر به کام دل خسته نگذری

فردا مگر به فرق سرم می زنم ترا

گیرم به گوش هر که صدای تو خوش نخورد

گیتار من ! برای خودم می زنم ترا

تو خوشترین فروغ حیاتی به چشم من

کی پیش آب و آئینه کم می زنم ترا؟

در جذرو مد، سرود من از تو لبالب است

در ساز زیر و نغمه بم می زنم ترا

آهسته، اشپلاق زنان، درد دل کنان

در جاده صبح زود قدم می زنم ترا

***************

در ادامه رابعه جان سروری غزل نابی را از سروده های شیخ الشعرا استاد فدایی خوشخوانی کرد.

الفت پاک

من آن شاهین صیاد افکن آزاد چالاکم
که بال طبع استغنا برد، بر اوج افلاکم

رهین همت خویشم که دراین خاکدان یکدم
نشد مغلول زنجیر تعلق پای ادراکم

نه آن صیدم که هر طاغی سواری ناوک اندازی
به نیرنگ افکند بر خاک و بر بندد به فتراکم

نمک پروردۀ عشقم حلاوت بردۀ دردم
خمار آلودۀ رنجم شریک دیدۀ تاکم

به سوی گلشن جانها نسیم جاده پیمایم
به بوی روزن دلها شمیم الفت پاکم

شکوه قلۀ آزادگی را در دل ظلمت
به فریاد آمدم چشم انتظار نور پژواکم

زمانه گر نهد چون کوه بابا رنج بر دوشم
نخواهد دید حتا بعد مردن سینه در خاکم

به نیروی سخن ویرانگر سامان بیدادم
به نیش خامه مار دوش صد ضحاک سفاکم

چو در خلوتگه جانم طبیعت آتش افروزد
درین ظلمت به گاه سوختن یک مشت خاشاکم

به هر بزمی که مستان حقیقت باده پیمایند
به آیین سخن رند قدح پیمای بی باکم

نپندارید مفلوکم اگر سیلی خور فقرم
که دارد گنج گوهر زیر دامان طبع دراکم

(فدایی) دل درون سینه بس کولاب خون گردید

گریبان شفق دارد نشان از سینۀ چاکم

*****

جوان آگاه، سهیل سلطانیار، سرودۀ پر محتوائی را از سروده های محمد رضا کریمی خوشخوانی کرد.

شیاد ها

شرمتان زین خود سری ها باد ای شیادها
گم شوید از زادگاه و سرزمین رادها

ای به خون آلوده دست و دامن و دستارتان
پیچ خورده ریش تان در ریشۀ الحاد ها

پاسخی آیا شما را هست در روز جزا
زین ستم ها، جورها زآن شیون و فریادها

می کند خرخر، گلوگاه جهالت خانه ها
بس که در ظلمت فروخفتند استعداد ها

دامن تان را بگیرد آه مظلومان شبی
حشرتان یک روز خواهد بود با شداد ها

مطمئن باشید روزی بایگانی می شود
این جنایت هایتان در خاطرات و یاد ها

می رسد روزی که دستان جوانان غیور
دفن تان سازند زیر کوهی از پولاد ها

محمد رضا کریمی

******

در لابلای برنامه، سیر حریری سرودۀ دگری را از زنده یاد عفیف باختری خوشخوانی کرد.

‍ جنگی‌ که شعله‌ ور شده در سرزمین من

نزدیک‌ تر نگاه کن از دوربین من

جنگی‌ که هفت‌ شهر هنر را احاطه کرد

ای وای بــــــر من و هنر هشتمین من

ماری‌ که پرورش شده در آستین تو

نگــــــذار سر برآورد از آستین من

خود را چگونه زنده بداند بدون قلب

چـــــون آدم‌ آهنی بـــــدنِ آهنین من

درد تو از نگاه تو پیداست؛ بی‌شرف!

چشمک نزن ستاره‌ ی اندوهگین من

 دنیــــــا پر است از حشرات شبیه ما

پیدا شــــده شپش اگر از پوستین من

دنیا پــــــر است از ظلمات شبیهِ گور

گوری که باز کرده دهن در کمین من

اسپی که خواهد آمد از آن دورهای دور

چــــیــــزی نمانده تا سفر آخرین من

من رفتم این قلمرو موهوم مال تو

شهزاده‌ یی نبود اگر جانشین من

***************

در اخیر برنامه، ناهید مطهری ازغزل های ناب حضرت حافظ خوشخوانی کرد.

در خرابات مغان نور خدا می‌ بینم

این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌ بینم

جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو

خانه می‌ بینی و من خانه خدا می‌ بینم

خواهم از زلف بتان نافه گشایی کردن

فکر دور است همانا که خطا می‌ بینم

سوز دل، اشک روان، آه سحر، نالۀ شب

این همه از نظر لطف شما می‌ بینم

هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال

با که گویم که در این پرده چه‌ ها می‌ بینم

کس ندیده‌ ست ز مشک ختن و نافۀ چین

آن چه من هر سحر از باد صبا می‌ بینم

دوستان عیب نظربازی حافظ مکنید

که من او را ز محبان شما می‌ بینم

*****

این بود چکیدۀ از محفل کانون مهتاب که خدمت سایت وزین “افراشته” ارسال شد تا در خدمت علاقه مندان گذاشته شود.