Skip to content
شهر حادثه
عبدالهادی رهنما
شهر حادثه
به شهر حادثه از پیش ما وفا گم شد
کلید مرحمت گنج کبریا گم شد
فریب حاکم بازار زندگانی شد
درون کوچۀ امید ما خدا گم شد
بسا ط محفل یاران گسسته شد، وآنگه
به زیر چتر تهاجم چه ناروا گم شد
ز دستبرد کسان سخت ناتوان شده ایم
کنون چه چاره که از پیش ما عصا گم شد
پریده از سر ایوان ما پرندۀ بخت
ز شور بختی ما در دل هوا گم شد
وفا و مهر وصفا رسم و راه انسانی
از این دیار ببین تا به نا کجا گم شد
گل محبت و انصاف و عدل از گیتی
ز چار فصل زمان تا به انتها گم شد
admin2018-08-01T08:44:37+00:00
Page load link