طاهر حیدرزاه

شعلۀ انجمن

خشکیده چمن ،رفته صنم، جان به تنم نیست
پژمرده گل و بلبل ، هم یاسمنم نیست

پروانه که سوخت بال و پرش درره آن عشق
شمع مرد و دیگر شعلۀ در انجمنم نیست

بلبل ز چمنزار وطن  رخت سفر بست
آن غنچۀ گل ، شاخۀ سبز در چمنم نیست

آنجا به جز از آه ، فغان ، ناله و زاری
کاری دیگر، جز کشتن آن هم وطنم نیست

بیمار شده آن قوم غضب در راهی کشتار
آن داعش مزدور سیا، هموطنم نیست

دولت شده لبریز فساد در درون خود
طالب وجهادیی عرب، هم مسکنم نیست

ملت همه غمگین ز آیندۀ خویش اند
ای وای که هیچ کس به غم هموطنم نیست

بگذار تو قدم در راهی آزادی این خاک
جز خود گذری حاصل بهتر به شانم نیست.

2018. 12 . 10 طاهر حیدرزاه.