سودا گران مرگ
عبدالهادی رهنما
سودا گران مرگ
کابل میا! که حال وهــــــوا سازگار نیست هر جا که پا نهی به جــز از انفجار نیست
سنگر گرفته مــــرگ ســــــــر راه زندگی از بهر زندگی نفــــسی اعــــــتبار نیست
سودا گران مرگ نــــشــستــــــند گرد هم طرح به فکر شان به جز از انتحار نیست
در جدول زمان و به تـــقــویم ماه و سال فصلی در این دیار بــــرای بـــــهار نیست
طعم سخن به هرچه لب است بی نمک شده بوی زعــشــــــق در نفس روزگار نیست
در این زمــــــــانه پول شده حَلال کار ها دانش، هنر، شرافت و مردی به کار نیست
انسان کشی، حقارت و توهین به دیگران
کار زعِیم مـــمـــلکــت، ای بی وقار نیست
padarjan2019-06-10T08:10:53+00:00