«سندرم استکهلم»!
بهرام رحمانی
حدود پنجاه و یک سال سال پیش در روز ۲۳ اوت ۱۹۷۳، سرقت از یک بانک و گروگانگرفته شدن تعدادی از افراد منجر به ابداع اصطلاح «سندرم استکهلم» شد.
در آن تاریخ، یک زندانی فراری بهنام «یان اریک اولسون» که به اتهام سرقت اموال به سه سال زندان محکوم شده بود، با یک مسلسل به «بانک اعتباری سوئد»Sveriges Kreditbanken))، واقع در میدان «نورمالمستورگ» استکهلم حمله میکند.
وبگاه هیستوری چنل (History Channel)در این رابطه نقل میکند که آقای اولسون برای اینکه بتواند هویت سوئدی خود را پنهان کند، با یک لهجه آمریکایی و به زبان انگلیسی میگوید: «مهمانی تازه شروع شده است.»
با توجه به آنچه در ادامه رخ داد اولسون پس از زخمیکردن یک افسر پلیس، بهمدت پنج روز چهار کارمند بانک را گروگان گرفت.
«یان اریک اولسون» در ازای آزادی این افراد، خواهان حدود ۷۰۰ هزار دلار پول رایج سوئد و ارز خارجی شد. او همچنین جهت فرار خود، خواستار دسترسی به یک خودرو و آزادی یکی از دوستان دوران زندانش بهنام «کلارک اولوفسون» شده بود.
در حالی که پلیس سوئد تمامی این خواستهها، از جمله یک خودروی فورد موستانگ با باک پر از بنزین را برای او برآورده کرد، اما اولسون نه چهار گروگان را آزاد کرد و نه حاضر به ترک بانک شد.
کل این ماجرا از تلویزیون سراسری سوئد پخش شد. این اولین باری بود که در کشور سوئد، یک گروگانگیری بهصورت زنده پخش میشد.
چهار کارمند بانک که در جریان سرقت استکهلم به گروگان گرفته شدند(از ردیف بالا، چپ به راست): بیرگیتا لوندبلاد، کریستین انمارک، الیزابت اولدگرن و سون سافستروم.
اسرا که در داخل خزانه کوچک بانک قرار داشتند، به سرعت با ربایندگان خود پیوند عجیبی برقرار کردند:
زمانی که کریستین انمارک از سرما میلرزید، اولسون یک ژاکت پشمی بر روی شانه های او انداخت و هنگامی که خواب بدی میدید او را آرام میکرد. علاوه بر این، اولسون یک گلوله از تفنگ خود را به عنوان یادگاری به کریستن هدیه داد.
هنگامی که بیرجیتا لوندبلاد نمیتوانست از طریق تلفن با خانواده خود تماس بگیرد به او دلداری میداد و میگفت: «دوباره تلاش کن. تسلیم نشو.»
پس از این که الیزابت اولدگرن از کلاستروفوبیا(نگنا هراسی) شکایت کرد، به او اجازه خروج از خزانه را داد.
اقدامات خیرخواهانه اولسون باعث همدردی گروگانها با او شد.
«فکر میکردم او بسیار مهربان است که به من اجازه خروج از خزانه را داده است»
اولدگرن؛ مصاحبه با مجله نیویورکر
«با محبتی که نثار ما میکرد، در دید ما، از خود الههای در شرایط بحران ساخت.»
اسون سافستروم، تنها گروگان مرد
در روز دوم، گروگانها با سارقان خو گرفتند و بیشتر از پلیس میترسیدند تا از گروگانگیرها! زمانی که به رئیس پلیس اجازه داده شد تا وضعیت سلامت گروگانها را بررسی کند، وی متوجه شد که اسرا با او کجخلقی میکنند، در حالی که رفتار دوستانهای با سارقان دارند.
«بعید بهنظر میرسد که سارقان به گروگانها آسیب برسانند، زیرا آنها با یکدیگر روابط نبستا آرامی برقرار کردهاند.»
از جمله اظهارات پلیس
حتی انمارک با «اولوف پالمه»، نخست وزیر وقت سوئد، که درگیر برگزاری مراسم و انتخابات ملی بود، تماس گرفت و از او خواست که اجازه دهد سارقان او را با خود ببرند.
«من کاملا به کلارک و سارق(اولسون) اعتماد دارم.»
«احساس ناامیدی نمیکنم. آنها با ما کاری نکردند. برعکس، بسیار مهربان بودهاند. اما، میدانی، اولوف، چیزی که من از آن میترسم این است که پلیس حمله کند و باعث شود ما بمیریم.»
انمارک در مکالمه با اولوف پالمه، نخست وزیر وقت سوئد
تک تیراندازهای پلیس در مقابل کردیت بانکن، محل وقوع سرقت و گروگانگیری
زمانی که اسرا تهدید به آسیب جسمی میشدند، باز هم نسبت به گروگانگیرها احساس دلسوزی میکردند.
اولسون پلیس را تهدید کرده بود که به پای سافستروم شلیک خواهد کرد.
«با خود فکر میکردم که او تا چه اندازه میتواند مهربان باشد که قصد دارد تنها به پای من شلیک کند.»
سافستروم؛ در مصاحبه با مجله نیویورکر
در همین حین انمارک تلاش میکرد تا سافستروم را به دریافت گلوله، با این دلیل که تنها پای او آسیب خواهد دید، متقاعد کند.
یان اریک اولسون کارمندان بانک را در خزانه گروگان گرفته بود.
اتمام سرقت و گروگانگیری
ماجرای گروگانگیری نزدیک به ۶ روز به طول انجامید. در نهایت سارقان آسیب جسمی به گروگانها وارد نکردند و در شب ۲۸ آگوست پس از گذشت بیش از ۱۳۰ ساعت، پلیس به داخل خزانه گاز اشکآور پرتاب کرد و عاملان به سرعت تسلیم شدند. پلیس درخواست کرد که در ابتدا گروگانها خارج شوند، اما این چهار نفر که تا لحظه آخر از ربایندگان خود محافظت میکردند، از این کار سر باز زدند.
«نه، پان و کلارک اول بروند. اگر ما زودتر برویم، به آنها شلیک میکنید.»
مجرمان و گروگانها یکدیگر را در آغوش گرفتند، بوسیدند و دست دادند.
پس از دستگیری سارقان، دو تن از گروگانهای زن فریاد زنان از پلیس میخواستند که به آنها صدمه نزند.
در همین حین، انمارک که روی برانکارد بود و از صحنه دور میشد، خطاب به اولسون فریاد میزد: «کلارک، دوباره تو را خواهم دید.»
افسران پلیس با ماسکهای ضد گاز یان اریک اولسون را از بانک اسکورت کردند.
پس از آزادی
پس از آزادی گروگانها، مقامات دریافتند که آنها پیوندهای عاطفی عمیقی با گروگانگیرها ایجاد کردهاند:
گروگانها ادعا میکردند که در طول این ۶ روز، رفتار اولسون و اولوفسون دوستانه بوده است و به کسی آسیب وارد نکردهاند. قربانیها از گروگانگیرهای خود دفاع و از شهادت علیه سارقان خودداری میکردند.
افکار عمومی و پلیس از وابستگی به ظاهر غیرمنطقی گروگانها به اولسون و اولوفسون متحیر بودند، تا جایی که حتی در مورد همکاری انمارک با اولوفسون در طراحی نقشه سرقت، تحقیق کردند. قربانیها نیز احساس سردرگمی میکردند.
روز بعد از آزادی، اولدگرن از روانپزشک خود پرسید:«آیا من مشکلی دارم؟ چرا از آنها متنفر نیستم؟»
روانپزشکان این رفتار را با پدیده موج گرفتگی سربازان در جنگ جهانی دوم مقایسه کردند و توضیح دادند که گروگان نجات خود از مرگ را مدیون آدمرباها، و نه پلیس، میبیند.
در عرض چند ماه پس از این رخداد، روانپزشکان این پدیده عجیب و غریب را «سندرم استکهلم» نامیدند.
حتی پس از بازگشت اولوفسون و اولسون به زندان، قربانیها با گروگانگیرهای سابق خود دیدار میکردند.
دادگاه تجدیدنظر محکومیت اولوفسون را لغو کرد، اما اولسون سالها را پشت میلههای زندان گذراند تا سرانجام در سال ۱۹۸۰ آزاد شد. پس از آزادی، اولسون با یکی از زنانی که در دوران حبس برای او نامههای تحسینبرانگیز میفرستاد ازدواج و به تایلند نقل مکان کرد. او در سال ۲۰۰۹ زندگینامه خود را با عنوان «سندرم استکهلم» منتشر نمود.
بقیه دارد