ارسالی شاهد

سراب “دموکراسی لیبرال” غربی و تحمیل آن برمردم افغانستان

حقا که نواله خوران امپریالیسم امریکا نیز بیشمار اند و وقاحت شان کمتر از همسرشتان “خلقی ـ پرچمی” شان نیست.  اینها چیزی به نام شرف و وجدان نمی شناسند. تنها چیزی که برای این جمع خودفروخته و بی آزرم مهم است، اینست که چگونه با جمله پردازی و افاده فروشی، نزد باداران، از حریفان نواله خوار سبقت جسته و مورد نوازش و تحسین ولینعمت قرار گیرند. بهمین دلیل است که “دانشمندانه” قلم می زنند و صفحاتی را پُرمی نمایند. این جنابان با حمایت کتبی درهم و برهم و گدوله، با یار اشغال پرست خود همدردی نموده و با علم نمودن شعار رسوای “دموکراسی” می خواهند “مشی سالم سیاسی” را  در قالب “شیوۀ حکومت مبتنی بر اصول دیموکراسی” برای ملت ما نسخه دادند. حال ببینیم آنچه را این دلالان استعمار و نظام سود و سرمایه به وطن ما نسخه  داه اند چه چیزی به بار آورده است؟ به خصوص اینکه برای به اصطلاح “خَو دادن پرِ مردم” محیلانه از “آغاز هر راه نو دشوار است” یادآور می شوند.

من سر آن ندارم تا بسان دانشمند نماهای مزدبگیری که به ده ها و صدها در رسانه ها و سایت ها می لولند، به اعماق “اقشار جیولوژیک” دموکراسی رفته و بعد از ده ها صفحه بالاخره دوباره به سطح آمده و اعلام بدارم: پس نتیجه می گیریم که دموکراسی در عهد یونان شکل گرفته…  و امروز”پیشرفته ترین” و “متبارزترین” شکل آن گویا دموکراسی غربی… و صریحاً یا تلویحاً “دموکراسی” در اضلاع متحدۀ امریکا است!

خواه دانشمند نماها با همین عبارات اهداف دستوری خود را تا حال بیان نموده باشند و یا هم با اصطلاحات و عبارات دیگر، کدام تغییری در اساس ستراتیژی شان که تخدیر اذهان و تحریف دموکراسی واقعی که نظام توده ئی مبتنی بر مساوات میان افراد است، به وجود نمی آورد. آنچه به نام “دموکراسی” در ممالک غربی ـ از سردمدار شان، یعنی اضلاع متحدۀ امریکا گرفته تا اعجوبه های مکروسکوپیک نجات یافته از یوغ سوسیال امپریالیسم ـ رایج بوده و نظام حکومتی خود را بر آن استوار ساخته اند، آن قدر رسوا و مضحک است که دیگر نه آبروئی برای آن واژۀ سیاسی و ائدیولوژیک بجا مانده است و نه هم روی و آبروئی برای سیاسیونی که با تکیه به آن واژه، بر کتله های بزرگ گوسفندهای انسان نما فرمان می رانند. “دموکراسی” فرمایشی و سرهم بندی شدۀ غربی، بر سرمایه داری استوار است. به این جهت، و جای تعجب هم نیست، فقط آن هائی که ثروتمندترین اند می توانند زیادترین تعداد رأی را بدست بیاورند و در نتیجه خود را “نمایندۀ مردم” جا بزنند. اکثراً برای رسیدن به آن مقام، از توسل به هیچ شیوه ای، قانونی و غیرقانونی، روگردان نمی باشند تا بتوانند در ضدیت با “رقیب انتخاباتی”، بودجۀ قوی تر و کمپاین انتخاباتی موفق تر را به پیش برند.

در چنین مقطعی، بانک های بزرگ و مقتدر که هر روز سرنوشت ملیاردها انسان را با قمار سودِ سرمایه به بازی می گیرند، پیش آمده و ده ها هزار، صدها هزار و یا هم ملیون ها دالر، پوند، فرانک وغیره، نظر به اینکه انتخابات محلی و اداری است یا انتخابات ریاست جمهوری، به کاندیدها سخاوتمندانه پیشکش می نمایند که عموماً از طریق حزب مربوطۀ کاندید دریافت شده و به کار گرفته می شود. نمونه های آن در کشور سویس سراغ شده می تواند. به همین صورت لابی های (گروه های پارلمانی) مقتدر یا اینکه خود از طریق حزب مربوطه فردی را کاندید نموده و در مسابقۀ انتخاباتی شامل می سازند و یا اینکه با پشتیبانی همه جانبه و به اصطلاح جور آمد، آن کاندیدی را که در بدل کمک های پولی لابی، در مسابقۀ انتخاباتی عملی ساختن طرح ها و نقشه های لابی را وعده بدهد، همان کاندید را با تمام امکانات سیاسی و پولی حمایه نموده و تلاش می ورزند تا به کرسی ریاست جمهوری رسانند. مثال واضح آن، انتخابات ریاست جمهوری در اضلاع متحدۀ امریکا است که لابی یهود(صهیونیست) مقتدرترین آن ها بوده و در هر حالتی که باشد، برای برندۀ انتخابات ریاست جمهوری محال است که از ارادۀ لابی یهود سرپیچی نماید. درهر دو صورت، بانک یا لابی، فرد کاندید شدۀ خود را آگاهانه فروخته است و خلاف اکت و اداهای عوامفریبانه و تصنعی، در حقیقت نه در خدمت مردم، بلکه در خدمت منافع سرمایه داری و پیشبرد مرام های آن قرار می گیرد؛ و برای رسیدن به اهداف جهانخواری و دوام نظام غیر انسانی سرمایه داری، به لشکرکشی در ممالک فقیر، به کشتار بیگناهان، به برهم زدن رشد و تکامل عادی جوامع در حال انکشاف اقدام نموده و دقیقاً به جای آن رشد سالم و مطابق با آهنگ تکامل تاریخی آن جامعه، همین “دموکراسی” قلابی و بی محتوا را بر توده های گروگان ساخته شدۀ آن جوامع، توسط دلقکان بومی، تحمیل می نمایند. نمونۀ آشکار و غیر قابل انکار آن، “دموکراسی” وارداتی و مسخرۀ امریکائی در افغانستان با پایگاه طبقاتی فئودال – کمپرادوری همراه با ادارۀ مستعمراتی مافیائی و شورای نامنهاد مافیائی آن می باشد.

از سوی دیگر، هرگاه به ترکیب صحنۀ سیاسی غرب براساس “دموکراسی” زورگوی سرمایه دقیق شویم، می بینیم که علاوه براینکه انتخابات را ثروتمندترین و فاشیست ترین احزاب ـ در قدم اول ـ می برند، بلکه در آخرین تحلیل، از نگاه صلاحیتدار بودن واقعی قدرت در مملکت، فقط همین ثروتمندان (اعضای طبقۀ حاکم سرمایه دار مالک وسایل تولید، ثروت و سرمایۀ مالی) گِرد آمده در زیر نام یک حزب و در سایۀ “دموکراسی” می باشند و بس؛ زیرا تضاد های مسخره ای که بعضاً بین آنها خیلی حاد جلوه داده می شوند، فقط بازی های عوامفریبانه بوده  و هر دو پشت و روی عین سکه اند: نمونه های آن تضاد حزب دموکرات در تقابل با حزب جمهوریخواه در اضلاع متحدۀ امریکا؛ تضاد “حزب کارگر” با “حزب محافظه کاران” با لقب (توری) در انگلستان؛ تضاد حزب یو. ام. پی. با حزب “سوسیالیست”(و هم “کمونست”) در فرانسه؛ تضاد حزب سی. دی. او. با اس. پی. دی. در آلمان، که هر دو حزب به اصطلاح رقیب در هر کدام از آن ممالک، وقتاً فوقتاً از گریبان واحدی سر بیرون می کنند؛ که این صحنه سازی ها و مخالفت های تصنعی فقط برای فریب مردم و در دست نگهداشتن قدرت سیاسی متکی بر کاپتالیسم و ملیتاریسم است. جهانیان هر روز شاهد جنایات بزرگ و مکرر این جفت های رسوای “دموکراسی” غربی در سراسر کرۀ زمین اند. احزاب ریز و درشت دیگری که اکثراً فقط در زمان کمپاین انتخاباتی نام های شان، آنهم خیلی جزئی و گذرا، در مطبوعات ذکر می شود، چیزی به جز«سیاهی لشکر» نبوده و وظیفۀ شان بازی در درامۀ فریبندۀ “دموکراسی” بورژوائی و سرخاب زدن بر رخسار نظام سرمایه می باشد.

از آنجائی که “دموکراسی لیبرال” عمیقاً طبقاتی وغیرانسانی در غرب، بر مالکیت خصوصی طبقۀ حاکم سرمایه دار بر ابزار تولید و ثروت اجتماعی، و استثمار مفرط طبقۀ کارگر و سائر اقشار زحمتکش استوار است؛ با اوج گرفتن بحران مالی و اقتصادی این نظام در دنیا و تشدید فقر و بیکاری در ممالک غربی، صدور بحران به بیرون از طریق جنگ افروزی و لشکر کشی های نظامی و اشغالگری و به خاک و خون کشیدن خلقها به بهانه های واهی، هر روز نقاب مندرس و تاریخزدۀ آن بیشتر و بیشتر دریده می شود و چهرۀ کریۀ استبداد و بیعدالتی ، استثمار، گرگ صفتی و زالوصفتی طبقۀ حاکم و کذب دموکراسی طبقاتی آن از پشت آن نمایان می شود. حال اگر افتضاحات گوناگون قدرتمندان و سیاسیون “دموکراسی” غربی را که هر روز افشأ و تشهیر می شوند، بر واقعیت سرشت پوسیده و منحط آن اضافه نمائیم، اصلاً چیزی برای دفاع از چنین “دموکراسی” دروغین باقی نمی ماند که خادمان و مدافعان سینه چاک اشغال گران بتوانند آن را به عنوان “راه نجات” به توده های سرزمین ما تبلیغ نمایند.

از جانب دیگر”دموکراسیی” که در غرب با درجۀ تکامل تاریخی جامعه و بسا ابعاد سیاسی و اجتماعی آن جامعه به کارگرفته می شود، به هیچوجه نمی تواند به عین شکل در یک جامعۀ عقب نگهداشته ای چون جامعۀ افغانی ما با مناسبات تولیدی پیشا سرمایه داری تطبیق شود؛ به همین دلیل به عوض تطبیق، توسط نوکران بومی استعمار و مدافعان اشغال، تحمیل می شود… و این به مفهوم واقعی آن “بوت احمد را به زور به پای محمود فشردن است”؛ که به جز تطمیع نوکران غرب و رسوائی و افتضاح بیشتر آنها، نتیجه ای برای مردم ما نخواهد داشت زیرا نه از توده ها مایه گرفته است و نه در خدمت آنها است. این کاریکاتور گونۀ دموکراسی لیبرال در سایۀ توپ و تانک اشغالگران در کشور اشغال شدۀ ما فقط در صدد آنست تا حاکمیت تحمیلی و زورگوی اشغالگران و سیطره، تعدی و زورگوئی ارتجاع متحد آنان را رنگ قانونی داده و تجاوز و مداخلۀ نظامی ممالک اشغالگر را در اذهان عامۀ کشورهای مربوطۀ شان توجیه می نماید.

فقط دموکراسی توده ئی بنا یافته توسط توده های محروم، با رهبری نیروهای پیشرو و مترقی جامعه است که می تواند پاسخگوی نیازمندی های مردم ما و ضامن آزادی، رفاه و بهروزی دائمی شان باشد، نه “دموکراسی” وارداتی و تحمیلی غربی با هدف دفاع از منافع استعمار و اقلیت زالوی بومی.

ننگ و نفرین برآنانی که با تبلیغ “دموکراسی” دروغین غربی، توده ها را به سراب دیگری می برند!

فقط طرد اشغالگران امپریالیست و ارتجاع بومی و استقرار حاکمیت ملی ــ مردمی، می تواند ضامن دموکراسی واقعی در افغانستان باشد!

زنده باد آزادی!

مرگ براسارت!