سجادۀ عشق
عزت آهنگر
سجادۀ عشق
نیستم مادر، که بینی دختر دلداده را
دختر میهن پرست و مادر آزاده را
نیستم در دامنت، دورم ز آغوش تو یار
شعله ی عشقت بسوزد، دامن سجاده را
با پرستوی خیالم پر زنان می بوسمت
دشت آغوش تو و چشمان در راه مانده را
نیستم میهن، ولی قلبم ترا خواهد همیش
کی برم دور از تو، یک آن لذت آماده را
نیستم، اما همش با توست احساس و امید
سر به دامان تو باشد عاشق افتاده را
کی شود روزی، که آغوش تو آرامم کند
دست احساست، نوازد روح این آزاده را
جرعۀ عشق تو و خاک گهربار ترا
کی کنم تعویض با مستی خم باده را !!
میسرایم نغمه ی آزادگی با سوز هجر
شعر نغز و سچه میکارم مسیر جاده را
واژه ها یم بیرق اندیشه اند ضد ستم
چتر آزادی به بافم قامت ایستاده را
16 می 2023
padarjan2023-05-22T07:21:11+00:00