ارسالی حزب کار ایران( توفان)

کودکانِ کار قربانیان جامعه­ غارتگر سرمایه ­داری

 

وقت بازی ندارند، چهره­های آنها غمگین است، رنگ زردی بر چهره آنها نشسته است، خستگی مفرط از سر و روی آنها می­بارد، لباسهای مندرس، وصله شده بر تن دارند و زخمهای بدن آنها نمایان است، ولی جراحات دل آنها را نمی­بینید. جرم آنها این است که در خانواده­ای فقیر به دنیا آمده­اند که دستشان به دهانشان نمی­رسد. در چشم آنها دنیائی از غم و آرزو درهم تنیده شده و با دلهره از آینده، آینده­ای تاریک سر بر بالش می­گذارند. آنها کودکان کار هستند.

کودکان کار برای رفع نیازمندیهایی اولیه خانواده خویش از همه چیز محرومند و در زندان کار به حبس ابد مشغول شده­اند. آنها بهترین مصالح غارتگران جهان برای تامین و تکثیر سود حداکثر آنها هستند. کودکان کار در کارگاههای استعمارگران و استثمارگران جان می­دهند تا کودکان غارتگران در جهان “دموکراتیک” مجبور به کار نباشند. کار کودکان از ممالک امپریالیستی از قرون وسطی و در آغاز دوران سرمایه­داری به ممالک تحت ستم صادر شده است. تعداد آنها یکی دو تا نیست. تعداد آنها بنا بر آمار نادقیق سازمان ملل متحد 250 میلیون نفر است، یعنی بیش از سه برابر جمعیت ایران. از نیروی کار آنها در معادن طلا و الماس در آفریقا استفاده می­کنند. پاره­ای از آنها از زیبائی و طراوت روز بهره­ای نبرده­اند. بخشی در صنایع نساجی، در فرشبافی، در ساختمان سازی به کار مشغولند. کودکان کار برده­های مدرن هستند و از آنها به عنوان برده استفاده می­شود.

سرمایه­داران به این نیرو احتیاج دارند زیرا زبان اعتراض ندارد و با شدیدترین شیوه سرکوب، تحقیر و اسارت روبرو هستند. در آفریقا دسته دسته کودکان کار را زیر نظر مشاوران صاحبکار در معادن به­کار می­گیرند، معادنی که دولت در دولت هستند و سرمایه­های خصوصی ممالک امپریالیستی ماموران نظم خود را برای کنترل این معادن به کار گرفته­اند. دولتهای محلی، پلیس محلی حق دخالت در “امور داخلی” این شرکتهای خصوصی بین­المللی را ندارند. اگر در اثر انفجار مین ده­ها کودک کشته شوند که می­شوند معترضی وجود ندارد و پلیس محلی حق مداخله در این معادن را دارا نیست.

تجار مدرن برده داری مانند دوران کشف آمریکا به دزدیدن کودکان در سراسر جهان و بویژه در آفریقا مشغولند تا این کودکان را در کشتزارهای کاکائو به کار بگیرند و نیروی کار آنها را به­مکند. مگر نه اینست که کودکان دنیای “دموکراتیک” به شکلات علاقمند هستند و اقلیتی از آنها باید در ناز و نعمت بزرگ شوند. این شرکتها نظیر شرکت سوئیسی “نستله” به­ظاهر کار کودکان را محکوم کرده و حاضر است با توسل به “مبارزه” با این روشها به نفع خود تبلیغ کند. آنها زبانی وجدانهای ناراحت دارند و قلبا از سودهای کلان لذت می­برند.

کودکان کار سربازان جبهه­های جنگ نیز هستند و باید قوای ذخیره سربازان بزرگسال را تامین کنند. سربازان خردسال تصوری از خطر ندارند و حتی مرگ خود را رهائی از این زندگی سراسر مشقت تصور می­کنند. سرمایه­های امپریالیستی به­ویژه در آفریقا لشگرهای مزدورخود را دارند که مرزهای به­رسمیت شناخته شده بین­المللی را به­رسمیت نمی­شناسند. مرز آنها را قدرت آنها تعیین می­کند این است که جنگهای داخلی در کنگو و نظایر آن تمامی ندارد. کودکان کار، این سربازان خردسال، ارتش مزدوران، ارتش ذخیره آنها هستند.

تجارت برده­داری از کودکان کار، سودهای کلان نصیب این “بشردوستان” خونخوار می­نماید که در تجلیل از خود، مطبوعات خودفروخته را به خدمت می­گیرند.

کودکان کار مستمر مورد تجاوز جنسی قرار می­گیرند و قادر به حفاظت از خود نیستند، هیولای تجاوز جنسی هر شب درِ خوابگاههای دستجمعیِ آنها را از پاشنه در می­آورد. آنها هدف جرح و ضرب­اند و با بدن­های کبود بر سر کار می­روند و زندگی آنها در تباهی و فقر، در دلهره و تسلیم سرنوشت شدن می­گذرد. نیمی از این کودکان کار، دختر هستند. کودکان کار را در توزیع مواد مخدر به­کار می­گیرند و بسیاری از انها نیز معتاد می­شوند. اعتیاد آنها محصول فقر و سرکوب است.

بسیاری حتی پدران و مادران خود را نمی­شناسند، مفهوم خانواده و فامیل را نمی­دانند و تصور می­کنند دنیا از روز اول چنین بوده و باید چنین بماند. آنها می­پندارند در تقسیم غنایم جهان این سهم ناچیز “به­حق” به آنها رسیده است و این قانون جهان است. در حالیکه این قانون جهان متمدن نیست، قانون جهان خونخواران امپریالیسم است.

ولی سازمانهای جهانی برای مبارزه با کار کودکان چه می­کنند؟ تقریبا هیچ، زیرا این سازمانها نیز به ساز امپریالیستها می­رقصند و برای خانوداه­های فقیر نیز، پند و اندرز این مشاوران که از “عشق مادر و فرزند”، تربیت کودکان، مضرات پابرهنگی، صدمات ناشی از گرسنگی دم می­زنند، پشیزی ارزش ندارد. این نشانگر آن است که ما در دو دنیا زندگی می­کنیم، دنیای وسیع پابرهنگان و ستمدیدگان و دنیای ناچیز غارتگرانِ شکمباره و راهزن.

یکی از این سازمانهای بین­المللی، یکی از دلایل موفقیت خویش را چنین توصیف می­کند که موفق شده حکومت هندوستان را تحت فشار قرار دهد تا در قرن بیست و یکم در این “بزرگترین دموکراسی جهان” تحصیل ابتدائی را اجباری کند تا به این ترتیب مانع شود که کودکان به جای رفتن به­کار اجباری راهی دبستان برای تحصیل اجباری شوند. این تبلیغات مضحک که نشانه شکست برنامه­های این سازمانهای مددکار جهانی است، بیشتر موجب خنده و تاثر است تا یک کار موفق و قابل تحسین.

بر اساس آمار خود آنها از 8 میلیون کودک هندی بعد از تصویب قانون تحصیلات اجباری تنها دو میلیون کودک به دبستان می­روند و 6 میلیون کودک به اسارت کار کودکانه هنوز گرفتارند. در این آمار فقط بخش دوم آن به حقیقت نزدیکتر است و بخش اول آن که شامل دومیلیون کودک می­شود تنها بر صفحه کاغذ آمارها قرار دارد. بی­سوادی و نادانی ابزار استثمار سرمایه­داران است و این است که بهیچوجه حاضر نیستند آنرا از بین ببرند. برای اینکه به نتایج فاجعه­آمیز کار کودکان در دنیای سرمایه­داری پی­ببرید به این نقل قول از روزنامه آلمانی زوددویچه تسایتونگ مورخ 11/06/2019 توجه کنید:

“از سال 1996 در آلبانی قانونی در مورد کار کودکان وجود دارد. ولی ماموران دولتی نه وسایل و نه قدرت پیشبرد آنرا در اختیار دارند. کودکان همچنان در کشاورزی، در استخراج فلز کُرُم و در خیابان به کار مشغولند. در ممالک همسایه کودکان آلبانی توسط باندهای تبهکار به عنوان گدا به کار گرفته می­شوند.”

ولی سال 1996 سالی است که آلبانی سوسیالیستی به تسخیر سرمایه­های امپریالیستی در آمد. خلق آلبانی قبل از آن یعنی در دروان سوسیالیسم مفهوم کودکان کار را اساسا نمی­شناخت. مهد کودک، کودکستان، دبستان، دبیرستان و دانشگاه در این کشور رایگان بود. کودکان در بهشت کودکانه خویش پرورش می­یافتند. کودکان کار، دستآورد سوسیالیسم نیستند، محصول سرمایه­داری هستند. در دروان سوسیالیسم کودکان آلبانی در یونان گدائی نمی­کردند. این تنها سوسیالیسم است که همانگونه که نشان داده است قادر است با کار کودکان و استثمار آنها مبارزه کند. حال به تحولات عظیم رشد علمی در آلبانی بعد از پیروزی بر پادشاهی زوغو نظر افکنید.

در نشریه شماره 19 سازمان مارکسیستی لنینیستی توفان به عنوان “جهان نوین در آلبانی” چنین می­خوانیم:

“در سال 1946 نخستین انستیتوی آموزش و پرورش بنیادگذاری شد، فقط با 20 دانشجو که دبیران دبیرستان بودند. روز در دبیرستان درس می­دادند و شب در انستیتو درس می­خواندند. دوره انستیتو دو سال بود. بدیهی است که تربیت کادر از طریق مذکور کفایت نمی­کرد و حزب تصمیم گرفت که عده­ای دانشجو به کشورهای سوسیالیستی آن زمان اعزام شوند. ولی لازم بود که زمینه تدارک کادر در داخل خود کشور فراهم آید. از این جهت در سال 1951 به مناسبت دهمین سال تاسیس حزب کار آلبانی نخستین انستیتوهای عالی افتتاح شد: کشاورزی، فنی، آموزش وپرورش، اقتصاد. یک سال بعد انستیتوی پزشکی بوجود آمد و سپس انستیتوی حقوق. این انستیتوها مقام دانشکده داشتند. تعداد دانشجویان کم بود. کادرهای معلم تحصیلات خود را به­تازگی در خارج تمام کرده و تازه­کار بودند ولی شور و شوق آنها نقایص را جبران می­کرد… در 1957 دانشگاه تیرانا 1400 دانشجو داشت. عده دیگری تقریبا بهمین اندازه در عین حال کار می­کردند و در شعب مختلف دانشگاه درس می­خواندند.

امروز دانشگاه تیرانا 7 دانشکده دارد: مهندسی، علوم طبیعی، تاریخ و زبان، پزشکی، اقتصاد، زمین­شناسی و معادن، علوم سیاسی و حقوق. علاوه بر این­ها چند انستیتو در دانشگاه هست: انستیتوی پژوهش در زبان و تاریخ آلبانی، انستیتوفلکلور، انستیتوی فیزیک اتمی، تعداد دانشجویان 7400. تعداد کسانی که بدون جداشدن از کار به­تحصیل در دانشگاه و یا در شعب آن در شهرستان­ها ادامه می­دهند 8000 قریب 90، 95 درصد از دانشجویانی که تحصیل در دانشگاه را شروع می­کنند به­اتمام آن موفق می­شوند. زیرا که امر آموزش در کشور آلبانی امری خصوصی نیست. هم دانشجو هم استاد و هم دولت آن را امری اجتماعی تلقی می­کنند. تعداد استادان دانشگاه تیرانا ششصد، تعداد کارمندان علمی آن 140 است.

دانشگاه تیرانا از این سیاست پیروی می­کند که در درجه اول فرزندان زحمتکشان به­دانشگاه راه یابند. پذیرش دانشجو در دانشگاه تیرانا فقط بر اساس ملاک تحصیلی نیست بلکه در درجه اول بر اساس ملاک طبقاتی است…”.

حال وضعیت آلبانی سوسیالیستی را با آلبانی نیمه مستعمره کنونی مقایسه کنید که به انبار قاچاق مواد مخدر، فاحشه­گری، تجارت کودکان و خاکروبه تفاله­های اتمی و غیراتمی اروپا بدل شده است. کار کودکان را تنها می­توان با سرنگونی سامان سرمایه­داری و استقرار یک جهان انسانی سوسیالیستی به­طور کامل نابود کرد.