سکینه روشنگر

روسها ازملک ما بیرون شوید!

این حماسۀ تاریخ از کیست؟

درآستانۀ ششم جدی شعر “شامگاه تیره” سرودۀ انجینیرشیر”آهنگر” درسایت “افراشته” نشرشد وسپس عزیزان زیادی آن را درصفحات فیسبوک شان بازنشر نمودند. در آخرین سطور این شعر دومصرع از یک شعر حماسی معروف که ورد زبان همگان بود چنین آمده است: 

روسها ازملک ما بیرون شوید

ورنه غرق رودبار خون شوید!

دوستان زیادی درتائید وتمجید این شعر کامنت گذاشته اند که از همه سپاسگذاریم. درعین حال عزیزان گرانقدری گفته اند که دو مصرع آخر از زنده یاد استاد “فدائی” است و اگر به گیمه گرفته شود بهتراست. من که به طور قطع می دانستم که آن دومصرع نیز از انجینیر”آهنگر” است، پاسخ های کوتاهی به این عزیزان نوشته ام؛  با اینحال برای توضیح بیشتر و مستند تر مسئله از انجینیر”آهنگر” خواستم شرح حال بیشتری برای ما بگوید. از او خواستم مختصراً بگوید این شعر درکجا وچگونه سروده شده؟ اوگفت:

یادت هست که درخزان سال ۱۳۵۸ش برای پیشبرد جنگ مسلحانه اولین جبهه را که به “جبهۀ غرب سرک” مسما شد و مردم روستا آن را “جبهۀ کاکا فیض الدین وانجینیر” می گفتند، در هرات تاسیس کردیم. تا آستانۀ ششم جدی این جبهه درجنگ های متعدد شرکت کرد و نامش در همه جای هرات گسترده شد. من درشب سیاه ششم جدی هنوز در همین جبهه بودم. از رفقا، سکندر ونیزک و فکر می کنم انجینیرکریم نیز همراهم بودند. شب در قریۀ کبرزان بودیم و به رادیو گوش می دادیم که خبر حذف حفیظ الله امین و به چوکی نشاندن ببرک کارمل را شنیدیم – درخبراز ورود مستقیم روسها چیزی گفته نشده بود. ازشرح اتفاقات آن شب در جبهات بگذریم، ولی من تاصبح خواب نرفتم و فکرکردم باید علیه این تغییر نیز موضع گیری مان را اعلان کنیم و این کار به تدویر کمیتۀ رهبری، که درشهرهرات مستقراست نیاز دارد. به پیشنهاد من رفقا موافقت کردند که من باید خود را به شهرهرات برسانم و کمیتۀ رهبری را دایر و اعلام موضع کنیم. صبح تاریک به خانۀ یکی از روستا نشینان که آشنای پدرم بود رفتم و از او خواستم مرا باخود به شهر برساند. او انکارکرد و از خطرجانی برایم یادآورشد ومن اصرارکردم واز ضرورت حضورم درشهرگفتم. بالآخره با تغییر لباس و چهره، با جمعی از روستائیان که معمولاً محصولات شان را برای فروش به شکل کاروان کوچکی به شهر می بردند، همراه شدم. در مسیر راه چشمم به عساکر روسی افتاد که مسلح کنترول شهر هرات را دردست گرفته بودند وشهر مملو از تانک های روسی و فضا تاریک از طیاره های روسی گشته بود. سراپایم را خشم فراگرفته بود، ولی باید برخودغلبه می کردم. به هرحال از پوسته ها گذشتیم و درمحلۀ خودمان به خانۀ یکی از آشنایان رفتم و از او خواستم به خانۀ ما برود و فقط به یکی از خواهرانم بگوید که با حفظ این راز نزدمن بیاید. از طریق او توانستم همان روز جلسۀ کمیتۀ رهبری را در خانۀ خود مان دایرکنم. دراین جلسه که زنده یاد نعیم “ازهر” نیزحضور داشت، پس از تحلیل وبررسی اوضاع فیصله شد که موضعگیری مان را برضد تجاوز سوسیال امپریالیسم شوروی طی اعلامیۀ به اطلاع مردم برسانیم. اعلامیه تدوین شد و در همین زمان، درسرلوحۀ این اعلامیه من شعر “روسها از ملک ما بیرون شوید …” راسرودم. زنده یاد نعیم “ازهر” که شخصیت توانا و شاعرهم بود، پیشنهاد کرد که درمصرع چهارم “مهد شیر و میهن شمشیرهاست“، کلمۀ شیر را به گیمه بگیرم که درآن صورت هم معنای نام من را بدهد وکسی نتواند ادعای مالکیت این شعر را بکند و هم معنای شیرژیان را بدهد، من همین کار را کردم. همان روز این اعلامیه نشر شد. درپایان اعلامیه از مردم خواسته شده بود که به بام خانه های شان بروند و همین شعر را دستجمعی بخوانند. مردم هرات از همان شب به بامها رفتند وشب های پی درپی این شعر را می خواندند و الله واکبر هم می گفتند. این فریادحماسی به زودی شهرهای حوزۀ غرب کشور را فراگرفت و سپس کل کشور را و ورد زبان همگان گشت.

چندی بعد زنده یاد نعیم “ازهر” این شعر را سرلوحه قرارداد و به ادامه اش شعربلند بالائی سرود که در نشریۀ “حوت خونین” چاپ شد.

پس از مدتی که من به ایران برگشتم، درخانۀ مشترک مان با استاد “فدائی” داستان این شعر و صحنه های تجاوز به کشور را برایش قصه کردم. او که با شنیدن این گزارش بینهایت زیر تأثیر اوضاع قرارگرفته بود، این شعرمرا مطلع شعرش قرارداده و شعر “توفان خون” را آفرید. دوستانی همان زمان از استاد “فدائی” خواستند که این سه فرد را که از “آهنگر” است به گیمه بگیرد، ولی او گفت “مال مه و شیرجان را کسی بخش نکرده” و من هم توافق کردم. پس از آن عدۀ زیادی، مخصوصاً از کمیته ها و تنظیم های جهادی ادعاکردند که این شعر ازآن ها است، که به برخی ازآنها خود استاد فدائی پاسخ داده و گفته که این شعر از “آهنگر” است. حال هم من گفتۀ زنده یاد استاد فدائی را تکرار می کنم که “مال مه وفدائی را کسی بخش نکرده”.

 این بود مختصری از تاریخچه و زمینۀ سرودن شعر حماسی و فریاد زمان:

روسها از ملک ما بیرون شوید

ورنه غرق رودبار خون شوید!

این بخارا نیست، خاک آریاست

مهد”شیر” ومیهن شمشیرهاست

رو به چکسلواک و ویتنام وحبش

کاین وطن چون لانۀ زنبورهاست.

بناءً این شعر توسط انجینیرشیر”آهنگر” سروده شده و حماسۀ تاریخ و ورد زبان همگان گشته است.