ارسالی سکینه روشنگر

روز شکرگذاری

خدایا !

فیل مرغ چیست، گوسفند چیست، گاو و شتر چیست، مه تمام دار و ندار زندگی و این سفرۀ رنگین خود را فدای قد و قامت رسای خودت و یک لک و بیست چهار هزار پیامبر و بخصوص شیمه ای دل ات محمد مصطفی و آل بیت اش میکنم.

تا زنده هستیم شکرگزار شما هستیم و این مهربانی تانرا هیچگاه فراموش نمیکنیم که پدرجان ما را به بهشت فرستادی تا آرام و راحت زندگی کند و برای ماهم سفره ای بهشت را در همین‌جا پهن کردی.

نمیدانم چگونه و با کدام زبان از شما تشکری کنم، نمی دانم چگونه این مهربانی بی پایان شما را دو باره به شما برگردانم؟

میدانی؟

وقتی هر روز از خانه بیرون میشوم و می بینم که این سفره ای رنگین را برای ما مفت و مجانی پهن کردی چقدر درود و دعا برایت می فرستم؟ کاش فارسی بلد می‌بودی و میفهمیدی که چه میگویم.

کاش مصروفیت هایت کمتر میبود و می‌توانستی یک روز مهمانک ما شوی تا از این غذا های لذیذ و رنگارنگ با دستان خود چند لقمه به دهن مبارک ات می‌گذاشتم تا از لذت زندگی ما هم لذت میبردی و میفهمیدی زندگی در زیر پرچم حکومت خدا چقدر راحت و لذت بخش است.

میفهمی چقدر اسباب‌بازی های قشنگ از اینجا یافته ام، همه را در خانه گذاشته ام تا وقتی کلان شدم ساعت تیری کنم چون حالا روز ها در بیرون هستیم و شب ها هم برق نداریم، اگر می آمدی چند دانه هم برایت میدادم تا برای خاله عایشه ام ببری که در بهشت دق نیاورد.

خدا جان قند، میدانی؟

وقتی شب ها که در بستر میخوابم و بدنم از سرما و یا گرسنگی به لرزه می افتد، سرتاپا محو قدرت و بی نیازی شما میشوم، به حیرت می افتم که شما چگونه موجود مهربانی هستید که در یک لحظه این کائنات بی سر و ته را از نیست هست کرده اید تا ما بندگان گنهکار و ناسپاس در آن راحت زندگی کنیم، بدون آنکه حتی یک لقمه نان هم تقاضا کنید، و همه چیز را مفت و رایگان برای ما خلق کرده اید.

وقتی این مهربانی بی پایان شما بیادم می آید دیگر تا صبح راحتِ راحت میخوابم.

خدا جان گل!

نمیدانم این یکی را که شاید بزرگترین مهربانی تان به حق ما باشد چگونه ادا کنیم که بعد از چهل سال جنگ و جهاد کشتن و زدن و دریدن یکدیگر دعا های ما را قبول کردی و امارت خود در کشور عزیز ما بر قرار کردی، در حالیکه می‌توانستی یک سرزمین دیگری را انتخاب کنی.

اگر زبان نمیداشتم باور کنید که با ذره ذره وجود خود به حق تان دعا میکردم.

برگرفته از صفحۀ فیسبوک معشوق رحیم