استاد عبدالهادی رهنما

   دیوانه وار می ریزد

برفتی بی تو دلم سوگوار می ریزد

به سان برگ خزان بی قرار  می ریزد

به یاد بستن پیمان سست و رفتن تو

خوشی ز سینۀ من ناگوار می ریزد

دو روزه حاصل عمرم ز موج دلهره ها

نه در خزان که به فصل بهار می ریزد

ز واژه واژۀ شعرم به یاد آن شب خاص

شکوه جلوه ات از هر کنار می ریزد

ز جام مست نگاهت که اوج افسون است

شراب مستیی دیوانه وار می ریزد

عرق ز گونۀ گل پیش عشوه هات زشرم

چو آب از نفس چشمه سار می ریزد

بیا که کودک اشکم ز غصه تا به سحر

چو شمع سوخته جان زرد و زار می ریزد