عزت آهنگر

    “دلتنگ” کوچه های توام  

تو” دلخوشی” لحظه و رویای من شدی

کی میشوی “فراموش”!

آی سرزمین عشق و امید و عواطفم!

در انتظار مانده نگاهت به آسمان

ابریست کهکشان دلت زین همه ستم

و از غروب دانش و دنیای پر محن

سهمگین تگرگ جهل

هجوم برده است به باغ

ناجی حادثات

همه را زیر ذره بین

توبیخ میکند

حال و هوای مزرعه ی

سبز عاشقی تسلیخ می شود

دیگر گلی به مزرع پربار آرزو

عطری نمیدهد.

و غنچه های سبز امید را

اندر حصار و نای زنجیر می‌کند

آنجا سکوت  بلبل، سرو و صنوبر است

 دلها خموش و تار محبت تنیده نیست  

دیگر نه نغمه ی نی و شور ترانه ایست

دیگر قناریان، رویایی بهار

اندر سکوت سهمگین این زمان

سرمای عدل را عدسه میکنند.