سکینه روشنگر

      در امتداد زمان

نگاشته ام پیاپی در امتداد زمان

زسوز بغض گلوخفته  وز سرشک نهان

ز دختران سیاه پوش راهی اندر شب

ز سوز درد  و زفریاد های شیر زنان   

ز پرده های سیاه و قطور پنجره ها

ز سایه های تعصب وجهل این دوران

ز کودکان گرسنه، میان دخمۀ سرد    

درون کوچه و پسکوچه ها همه نالان

به لرزه های خرام غزال صحرایی

درون وادی وحشت ز پنجۀ گرگان

سروده ام پیاپی، ز اوج احساسم

زعزم و رزم و قدم های استوار زنان

غریو حق طلبی زنان به اوج رسد   

ز واژگونی  این خطه در گذار زمان

هنوز دانش و پویندگی به زنجیر است

هنوزعشق به شلاق و دار اهرمنان

رهایی بسته به زندان و زور و زولانه

زسایه های ستم پر بود حریم زنان

رسانه ها همه پیوسته از ستم گویند

مگر که راه دراز است و چاله ها پنهان

درین دیار که پیوسته جهل می بارد

سرشک و آه زنان میکند به پا طوفان

ستم ز سنگر عزم رهایی برچینیم

به رزم وعهد و به فریادهای هم نفسان