رحیم آذر

               درد وطن

ای وطن خون می چکد از ابر و از باران تو
دردها دارد ببین این مردم نالان تو

حیله های دیگران نابود از خاکت نشد
آتش ظلمت زده بر فرق و جسم و جان تو

حاکمانت لااقل اینجا کم از ابلیس نیست
دست شیطان دور باشد از تو و دامان تو

این دعای من همیشه همرهت ای خاک من
آب تو سرد و همیشه گرم باشد نان تو