رسول پویان

 

دام تزویر

چـرا آیین را بــازیـچه کردند       پــیام تین را بـازیـچه کــردند

گهی ترسا و گه مسلم برآیند       خــدا و دین را بازیچه کردند

نه تنها دین به دنیا میفروشند     خــودِ پـیشن را بازیچه کردند

خلاف دانـش و علـم وراثت        نــژاد و ژِن را بازیچه کردند

اســیر دام تـزویـر سـیاسـت        دل مسکین را بازیـچه کردند

به بزم زهره گرپا می گذارند       مه و پروین را بازیچه کردند

به کرگس قله ها رامی سپارند       پـر شاهین را بازیـچه کردند

به پـشت خر بگـذارند زیـن را      لگام و زین را بازیچه کردند

تمـدن را بـه دسـت جهل دادنـد     جم مهـرین را بازیـچـه کردند

به دالر می فروشند ارث میهن      نو و پارین را بازیچه کردند

چه داند سنگدل ازعشق فرهاد     دل شـیریـن را بـازیـچه کردند

بهاران را خزان افسرده سـازد     گل نسـریـن را بازیـچه کردند

نـه تـنها همـدلی بر بـاد دادنـد     نفـاق و کین را بازیچه کردند

درون از عقـدۀ قـومی بـود پر

فقـط تزیین را بـازیچه کردند