ارسالی ع. حامد

ع . جامی     

 خاطرۀ جانباز سامائی معین الدین

انجنیر معین الدین فرزند خواجه محمد به سال ۱۳۴۰ش در قریۀ  حوض كرباس، چهار كیلومتری شهر هرات، در یك فامیلی كه علوم متداولۀ وقت را برای تمامی ساكنان قریه تدریس مینمودند پا به عرصۀ وجود گذاشت. در آوان طفولیت  نزد خانواده خواندن و نوشتن  را در سن چهار سالگی آموخت. خوب بیاد دارم که جریان عمدۀ سیاسی آنزمان، به رهبری محفل هرات، كه بدنۀ هرات را در بستر مبارزاتی در حركت آورده بود، جریان دموکراتیک نوین بود. منهم با اعضای فامیل، خواهران و برادران كه شامل مكاتب بودیم، طرفدار آن جمع بزرگ جریان متذكره  و همسو و جزء هواداران و هم فكران آ ن جریان شدیم. در همچو شرایطی معین كه از لحاظ سن و سال خوردترین فرزند خانواده و هنوز در صنف دوم مکتب بود، دوست داشت به آنچه از حركت های سیاسی، و جریان دموکراتیک نوین، از مظاهرات، از تحلیل و تفاسیر روز، در خانه به بحث و گفتگو پرداخته میشد، خود را شریك سازد. با پُرس و جوهای مكرر از مظاهرات و واقعات خود را باخبر میساخت. و در یك سخن او با تمام زرنگی و هوشیاری دریافته بود كه اعضای خانواده اش در تقابل با نظام وقت حرف و سخن دارند… 

خوب بیاد دارم كه از توشك هائی كه بالای هم قرار میداد، سكوئی میساخت برایش برای سخنرانی  و جملاتی را مثل “من میخواهم كه مكتب ما نزدیك خانه باشد”، شعارهائی را سرهم میكرد. او دوران ابتدائی و متوسطه را  در مكتب “ابوالولید” در حالی به اتمام  رساند كه موج تظاهرات و اعتراضات تحت رهبری محفل هرات یا محفل رستاخیز، هرات را رنگ و رخ دیگری داده بود و اعضاء و رهبران این محفل در پیشاپیش مردم خود همچون علمداران و سرسپردگا ن راه آزادی مهین شان، متعهد به آرمان دیموكراتیك نوین، مبارزۀ بی امان در برابر دولت و حكومت مستبد با استقامت و دلیری می نمودند.

معین الدین در اوج جوانى با همه زیبائی هائی كه یك جوان انقلابی داشت، در كار و بار مبارزاتی اش پیگیر بود. او در زندگی فامیلی اش با شرایط بد اقتصادی دست و پنجه نرم میكرد، بااینحال در لیسۀ سلطان شاگرد ممتاز و شناخته شده ای بود كه استادان او را دوست داشتند. او در سال ۱۳۵۷ش كه كودتای ننگین خلق و پرچم توسط روسها قدرت دولتی را تصرف کرد، متعلم صنف دوازدهم مكتب بود. در واقعۀ حوت خونین هرات همپای انیس الدین جامی و یارانش فعالیت کرد. پس از آن به پوهنتون رفت و شامل فاکولتۀ انجینری شد. جنایت کاران حرفه ای خلقی – پرچمی بعد از حادثۀ حوت خونین هرات جمعی از نخبگان، محصلان، استادان  و متعلمان را از خانه ها، لیلیه ها و محل کار شان ربوده و به زندانها بردند. عده ای زیادی از این نخبگان به دم تیغ جلادان و هیتلریان آدم كش خلق و پرچم به جاویدانگی پیوستند که انیس الدین خواهر زادۀ معین الدین محصل پولیتخنیك نیز در زمرۀ این جانباختگان بود. انیس در اوج تحصیل و جوانی باآن قامت رسا و چهرۀ زیبا، اخلاق ستوده و صفات پسندیده اثر خاصی بر معین داشت. معین الدین نمیتوانست با شناخت وعلاقه ئی که به انیس الدین داشت قاتلان او را ببخشد. چنین کاری را هیچ انسان با احساس و با عاطفه ای نمیکند که قاتلان بهترین کس وعضو فامیل خود را ببخشد. به علاوه خلقی – پرچمی ها وطنش را فروخته بودند، مردمش را قتل عام میکردند، شهر و روستا را ویران میکردند، بر نوامیس ملی و خصوصی مردم تجاوز و معامله میکردند و هزاران جنایت دیگر. چه کسی با چه وجدانی میتواند همۀ اینها را نادیده بگیرد و خلقی – پرچمی را که در همۀ این جنایت ها دست دارد، ببخشد؟ چنین کسی یا شعور ندارد و یا احساس وطنی، ملی، قومی، فامیلی و انسانی اش همه مرده است.

ولی معین الدین انسانی با شعور والا و احساس عالی و بیدار بود. او كه شرایط ظالمانۀ حاکمیت خلقی- پرچمی و كشتار بیرحمانۀ خلق بیدفاع و بی گناه خود را هر روز به دست این باند جنایتکار میدید، عزمش را برای آزادی و در انتقام از خون شهدای  راه آزادی و جانباختگان همرزمش جزم تر ساخت. در سال ۱۳۵۸ش كه محصل پوهنځی انجنیری در پوهنتون كابل شد، آرام نه نشست. با هم رزمانش در تماس بود تا در راه آرمان بزرگ انسانی اش گامهای استوارتری بردارد.  او راه جانبازانی چون انیس را همچون سرباز متعهد و وفادار در پیشگاه انقلابیون و رهبران بزرگ خود انتخاب کرد و به صف رزمند گان انقلابی “ساما” پیوست و به کارزار مبارزاتی اش ادامه داد. با اشغال كشور توسط ارتش اشغالگر سوسیال امپریالیسم شوروی و ستم بی حد و حصر خلق و پرچم، مردم بی دفاع و قهرمان ما به دفاع از وطن و نوامیس شان عرصۀ جنگ مسلحانه را در برابر این دژخیمان گشوده بودند و به مقاومت پرداختند. همزمان سازمان آزادیبخش مردم افغانستان(ساما)  در سال ۱۳۵۸ش از بهم پیوستن چندین گًروه انقلابی، به شمول محفل هرات که معین عضو آن بود، یك تشكل عظیم و پربار متحد و یك پارچه و همسو با تمام نیروهای انقلابی ثابت قدم  پدید آمد  كه شخصیت نامدار وطن و اسطورۀ رزم مجید كلكانی در رأس آن قرار گرفت. معین نیز از طریق محفلش عضویت سازمان پرافتخار ساما را حاصل کرد. او درحالیكه به تحصیلش هم ادامه  میداد، در كنار همرزمانش به مبارزۀ مسلحانه علیه بیدادگران و اشغالگران سوسیال امپریالیسم روس در جبهات جنگ شروع به پیكار نمود. عرصه های جنگ و پیكار در سرتاسركشور گسترده شد. او كه سال سوم انجنیری را مؤفقانه به پایان رسانده بودُ دیگر بخاطر ضرورت وجودش در جبهات به دستور سازمان تحصیلش را ترک کرد و وارد کارزار مبارزات مسلحانه در میدان رزم شد. او در سال١٣٦٠ش به دستور سازمان به  جبهات زادگاهش هرات اعزام  و مدتی  را با بهترین دوستان  و قهرمانان همرزمش چون ماماغلام محمد و دیگر جانبازان  نبرد مسلحانۀ توده ئی در یك صف واحد علیه اشغالگران و همدستان شان جنگنید. او به دستور مرکزیت سازمان دوباره به کابل رفت و باز هم به  مبارزه  ادامه داد. دیری نپائید كه با جمع كثیری از همرزمانش  چون نعیم جان ازهر، داوود، مسعود عاكفی، و دیگران  دستگیر وروانۀ  زندان  صدارت شد. من و خواهرش در جستجوی او روزها را سر در گم در دروازه های زندان پل چرخی و دیگر زندانهای غاصبان بیشرم خلق و پرچم بودیم، ولی حتی خبری و اثری از او به ما نمیدادند. آن روزها را هنوز كه هنوز است و سالها از آن گذشته به عنوان خاطره های تلخ و زجرآور بیاد دارم.  نابود باد هرآنچه امروز از بقایای خلق و پرچم در وجود این ملت، زالو وار چسبیده اند و با بیشرمی و ننگ ابدیت رخ در رخ مردم می ایستند. این جانیان باز با دشمن متجاوز دیگر به وطن و خلق های ستمدیده، با امپریالیسم جنایتکار امریکا عقد غلامی بسته اند. اینها حلقۀ بردگی را گره کشای انتقام گیری از خلق ما میدانند و در پناه دشمنان بیگانه به چور و چپاول  و غارت بیت المال و ریختاند ن خون افغانها میپردازند. خلقی– پرچمی های دون صفت هیچ گاهی دست از سر این خلق ستمدیده برنمیدارند و اینک در یك صف واحد با برادران جهادی و طالبی خود زیر حمایت ارتش و سلاح امپریالیسم مردم ما را آرام نگذ اشته و نمی گًذارند.  

مدت چند روزی از اسارت معین و رفقایش نگذشته بود كه دشمنان خلق این قهرمان شجاع و دلیر مانرا با همرزمانش تیرباران  نمودند. حزب خون آشام خلق و پرچم   در كتابی تحت عنوان “ترورستان به سزای اعمال خود رسیدند” در یكی از صفحاتش چنین تحریر نموده بود:”معین الدین ولد خواجه محمد محصل اسبق انجنیری عضو سازمان نام نهاد ساما كه نام مستعارش (احمد) است و در پاكستان ترور و وحشت را آموخته بود و عده ای از كادرهای حزب دیموكراتیك خلق را ترور نموده بود، با تمامی باندیست ها به سزای اعمالش رسید”. و این چنین به زندگی جمعی از فرزندان وطنخواه، مردم دوست و قهرمان کشور ما پایان دادند. خون پاک معین و یارانش سرانجام دامن قاتلان را گرفته و خواهد گرفت. من و تمام اقوام، دوستان و آشنایان این شهدا که با خصوصیات والای انسانی شان آشنا بودیم، هرگز نمیتوانیم حزب قاتل و جنایت کار خلق و پرچم را با این گناه های کبیره ببخشیم و خلق ما هم روزی حساب خون هزاران هزار فرزند شهیدش را از جنایت کاران خواهد گرفت.

این بود خاطرۀ تابناك و فراموش ناشدنی آن یار و آن عضو جدا ناشدنی از کالبد ضعیف ولی از تفكر، مغز و امید توانمند در آرمانم.  مادر داغ دیده اش كه در كهولت سن در حدود ٩٠ سال عمر گرانمایه اش را برای تربیۀ اولاد این كشور صرف نموده، هنوز در پُرس و پال گم شدۀ خود عذاب میكشد.  

یاد و خاطرات تابناک معین و کلیه رزمندگان جانباز  سامائی و تمامی شهدای قهرمان وطن زنده و گرامی باد!

مرگ بر شکنجه گران  و قاتلان معین و سایر  فرزندان شهید این خلق در زنجیر! 

دست متجاوزان و مزدوران بومی میهن فروش شان از افغانستان کوتاه!