بهرام رحمانی

حملات ۱۱ سپتامبر؛ بهانه‌ای شد تا مبارزه با تروریسم جایش را به لشکرکشی و جنگ بدهد! 

جهان در حالی شاهد بیستمین سال‌گرد حملات هولناک و تکان‌دهنده یازده سپتامبر است که آمریکا و متحدانش افغاستان را دو دستی تقدیم طالبان کردند.

حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ عمدتا در شهر هامبورگ آلمان برنامه‌ریزی شده بودند. سه تن از چهار هواپیماربایی که در این روز مسئول اصابت هواپیماها به برج‌های دوقلو مرکز تجارت جهانی بودند، سال‌ها در این شهر زندگی کرده و دانشگاه رفته بودند. رهبر این گروه محمد عطا نام داشت. 

روز ‌شنبه، ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، چند هواپیمای مسافربری ربوده شده و به دو آسمان‌خراش در نیویورک کوبیده شد که در نتیجه آن ۲۹۷۷ نفر جان خود را از دست دادند. این حمله یکی از تکان‌دهنده‌ترین حرکت تروریستی قرن محسوب می‌شود.

چهار هواپیما توسط تیم‌های کوچک هواپیماربا در آسمان شرقی آمریکا دزدیده شدند. سپس آن‌ها را مانند موشک‌های هدایت‌شونده غول‌پیکر به ساختمان‌های مهمی در نیویورک و واشنگتن کوبیدند. دو هواپیما به برج‌های دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک اصابت کردند.

اولی ساعت ۸:۴۶ صبح به وقت محلی به برج شمالی برخورد کرد. دومی نیز ساعت ۹:۰۳ به برج جنوبی کوبیده شد.

شعله‌ور شدن آتش در دو ساختمان باعث گرفتار شدن مردم در طبقات بالایی شد، و دود آسمان شهر را فراگرفت. ظرف کمتر از دو ساعت، هر دو ساختمان ۱۱۰ طبقه در میان توده‌ای از گرد و غبار فروریختند.

ساعت ۹:۳۷ هواپیمای سوم به نمای غربی پنتاگون – مقر وزارت دفاع در حومه واشنگتن – برخورد کرد و باعث تخریب آن شد.

هواپیمای چهارم، بعد از مقاومت مسافران، ساعت ۱۰:۰۳ در مزرعه‌ای در ایالت پنسیلوانیا سقوط کرد. گمان می‌رود که این هواپیما قرار بود به ساختمان کنگره در واشنگتن هدایت شود.

هیات حاکمه آمریکا، کم‌تر از دو ماه پس از حملات ۱۱ سپتامبر و در حالی‌که طالبان از تسلیم اسامه بن‌‌لادن به آمریکا سر باز زد، به افغانستان حمله کرد. دولت وقت آمریکا این لشکرکشی را «جنگ علیه ترور» نامید. به عبارت دیگر، تروریسم یک گروه اسلامی به تروریسم دولتی ارتقا داده شد. جنگی که بیست سال طول کشید و یکی از طولانی‌ترین جنگ‌های تاریخ به‌شمار می‌آید.

آمریکا و نیروهای ناتو با خروج از افغانستان،‌ پرسش‌ها درباره این جنگ بیست ساله برای مردم افغاستان و آمریکا و جهان را دوچندان کرده‌اند؛ جنگی که یک کشور را ویران کرد و ده‌ها هزار قربانی غیرنظامی برجای گذاشت.

در حالی که ده سال پیش از حملات یازده سپتامبر با پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق، دو مفهوم نظم نوین جهانی و پایان تاریخ، توجه افکار عمومی مردم جهان را به خود جلب کرده بود.

مفهوم نظم نوین جهانی، به‌عنوان یک دکترین امنیتی جدید از سوی جورج بوش پدر، رییس جمهوری وقت آمریکا و در آستانه لشکرکشی به عراق مطرح شد. جانشین رونالد ریگان در سپتامبر سال ۱۹۹۱میلادی، عصر جدید بدون جنگ سرد را فرصتی بزرگ برای گسترش صلح و امنیت بین‌المللی و برقراری یک نظم نوین جهانی توصیف کرد. عملیات طوفان صحرا و اخراج ارتش عراق از کویت، احتمالا نمونه بی‌نظیری از یک‌پارچگی قدرت‌های بزرگ و بازیگران کوچک جامعه جهانی در برابر یک بحران بین‌المللی بود.

ایده نظم نوین جهانی، به‌معنای هم‌گرایی قدرت‌های بزرگ و تبعیت بازیگران کوچک‌تر عرصه مناسبات بین‌الملل با حملات یازده سپتامبر و لشکرکشی ایالات متحده و بریتانیا به افغانستان و به‌ویژه حمله به عراق، به شدت به چالش کشیده شد. مقاومت فرانسه در برابر تصویب قطع‌نامه شورای امنیت برای مداخله نظامی در عراق به بهانه نابودی تسلیحات کشتار جمعی، نقطه اوج اختلاف در میان متحدان دیرین در برابر یک چالش جهانی بود.

حملات یازده سپتامبر و دست بالا پیدا کردن نومحافظه‌کاران در سیاست خارجی آمریکا، روند تحولات خاورمیانه، از گفت‌وگوهای صلح اعراب و اسرائیل تا پذیرفته شدن جمهوری اسلامی ایران در جامعه جهانی را مسدود کرد.

در همان زمان تئوری پایان تاریخ «فرانسیس فوکویاما» نگرش به جهان را دگرگون کرد. فوکویاما، در مقاله «پایان تاریخ؟» با ارجاع به مفهوم پایان تاریخ هگل، پیروزی لیبرالیسم بر دو ایدئولوژی رقیب در قرن بیستم‌(فاشیسم و کمونیسم) را به‌عنوان چیرگی انسان بر روند تاریخ توصیف کرد؛ جایی که انسان آگاه بر روند ناآرام تاریخ افسار می‌زند. این اندیشمند پرآوازه آمریکایی در سال ۱۹۹۲ این اندیشه را در کتاب «پایان تاریخ و آخرین انسان» بسط داد و لیبرال دموکراسی را به مثابه آخرین مرحله رشد اندیشه و ایدئولوژی انسان معاصر معرفی کرد.

فوکویاما در مقاله «پایان تاریخ؟» اسلام را تنها ایدئولوژی‌ای توصیف کرد که در جهان امروز به‌جز لیبرالیسم شکوفا و کمونیسم در حال احتضار، آلترناتیوی برای حکمرانی پیشنهاد می‌کند. با این حال وی با توجه به ویژگی‌های این دین، توانایی آن را برای جهان‌شمولی به زیر سئوال برده و عملا رد کرد.

هواپیماربایان ۱۹ نفر بودند و به سه تیم ۵ نفره و یک تیم ۴ نفره‌(در هواپیمایی که در پنسیلوانیا سقوط کرد) تقسیم شده بودند.

در هر تیم یک نفر بود که آموزش خلبانی دیده بود. آن‌ها در آموزشگاه‌هایی در داخل خود آمریکا آموزش دیده بودند.

۱۵ نفر از آن‌ها مانند خود بن‌لادن اهل عربستان سعودی بودند. دو نفر شهروند امارات عربی متحده بودند، یک نفر اهل مصر بود و یک نفر نیز اهل لبنان.

گفتنی است که در میان ۱۹ تنی که در حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر شرکت داشتند، حتی یک افغان هم وجود نداشت. اما این کشور که از سال ۱۹۹۶ زیر سلطه طالبان قرار داشت، به پناهگاهی برای اوسامه بن‌لادن و شبکه ترور القاعده تبدیل شده بود که دولت آمریکا آنها را عاملان اصلی حملات ۱۱ سپتامبر می‌دانست.

خالد شیخ محمد، کسی که گفته می‌شد برنامه‌ریز این حمله بوده است، در سال ۲۰۰۳ در پاکستان دستگیر شد. او از آن زمان به بعد در گوانتانامو زندانی بوده است و هنوز در انتظار محاکمه است.

القاعده هنوز وجود دارد. قدرت این گروه عمدتا در آفریقای زیر صحرا متمرکز است، اما همین حالا در افغانستان نیز نیرو دارد.

تمامی ۲۴۶ مسافر و خدمه حاضر در چهار هواپیما کشته شدند.

در برج‌های دوقلو، ۲ هزار و ۶۰۶۰ نفر نفر همان هنگام جان باختند و یا بعدها به خاطر جراحت در پنتاگون، ۱۲۵ نفر کشته شدند.

جوان‌ترین قربانی کریستین لی هنسن دو ساله بود که به همراه پیتر و سو، پدر و مادرش، در یکی از هواپیما‌ها کشته شد.

مسنترین نیز رابرت نورتون ۸۲ ساله بود که داشت به همراه همسرش ژاکلین در هواپیمای دیگری به جشن عروسی می‌رفت.

هنگام برخورد نخستین هواپیما، حدود ۱۷ هزار و ۴۰۰ نفر در برج‌های تجارت جهانی بودند.

تمام افرادی که بالاتر از نقطه برخورد در برج شمالی بودند کشته شدند، ولی ۱۸ نفر توانستند از طبقات فوقانی نقطه برخورد در برج جنوبی جان سالم به در برند.

شهروندان ۷۷ کشور دنیا در بین کشته‌ها و مجروحان بودند. ۴۴۱ نفر از نیروهای امداد شهر نیویورک جان خود را از دست دادند.

هزاران نفر مجروح شدند یا بعدها دچار بیماری‌هایی شدند که به این حمله‌ها ارتباط داشت، از جمله آتش‌نشان‌هایی که در محیط مسموم خرابه‌ها کار کرده بودند.

حمله‌ها توسط گروه اسلامی وابسته به القاعده در افغانستان برنامه‌ریزی شده بود. القاعده که توسط اسامه بن‌لادن رهبری می‌شد آمریکا را مسئول جنگ و درگیری در دنیای اسلام می‌دانست.  

کم‌تر از یک ماه بعد از این حمله، جورج بوش، رییس‌جمهور وقت آمریکا، دستور تهاجم به افغانستان را صادر کرد. هدف از این عملیات که توسط ائتلافی جهانی نیز همراهی می‌شد نابودی القاعده و یافتن بن‌لادن بود.

اما یافتن بن‌لادن تا سال ۲۰۱۱ طول کشید، هنگامی که نیروهای آمریکایی محل اختفایش را در پاکستان پیدا کردند و او را کشتند.

شورای امنیت سازمان ملل متحد حملات ۱۱ سپتامبر را به عنوان «تهدید صلح جهانی» محکوم کرد و در قطع‌نامه‌ای برای آمریکا حق دفاع از خود قائل شد. متعاقب آن ناتو برای نخستین بار در تاریخ خود، ماده پنجم  پیمان خود را فعال کرد که مطابق آن حمله نظامی به یک کشور عضو ناتو، چونان حمله نظامی به همه کشورهای این پیمان تلقی می‌شود و باید با واکنش این کشورها رو‌به‌رو شود.

دولت جرج دبلیو بوش‌(پسر) فرصت را مغتنم شمرد و با ایجاد فضای جنگی و دامن زدن به احساسات تلافی‌جویانه در جامعه، «جنگ علیه ترور» را در راس سیاست خارجی خود قرار داد. سوزان سانتاگ، نویسنده آمریکایی، فضای آن روزها را چنین توصیف کرده بود: «در آن روزی که حجم عظیمی از واقعیت بر سر ما آوار شد، آمریکا هرگز چنین از واقعیت دور نبوده است.»

واشنگتن در آغاز اولتیماتوم کوتاه مدتی به دولت طالبان داد تا اوسامه بن‌لادن، مولتی میلیونر سعودی و رهبر شبکه ترور القاعده را تحویل دهد. اما مذاکرات در این زمینه بی‌نتیجه ماند و در تاریخ ۷ اکتبر ۲۰۰۱ عملیات نظامی «آزادی پایدار» آغاز شد که در جریان آن نیروهای ناتو به رهبری آمریکا به افغانستان حمله کردند.

با حمله نظامی آمریکا و متحدانش به افغانستان، دولت طالبان تحت رهبری ملا عمر در عرض دو ماه سرنگون شد و حدود ده سال پس از آن در مه ۲۰۱۱ یک کماندوی ویژه آمریکایی به مخفی‌گاه بن‌لادن در ابوت‌آباد پاکستان حمله کرد و او را کشت. با وجود سقوط دولت طالبان، شبکه القاعده به‌طور کامل نابود نشد و نیروهای آن بعدها در عراق و سوریه و لیبی و سراسر منطقه پراکنده شدند.

تقریبا دو سال پس از آغاز عملیات نظامی در افغانستان، ارتش آمریکا و متحدانش در مارس ۲۰۰۳ بمباران عراق را آغاز کردند. آمریکا پس از مداخله نظامی در افغانستان، سیاست خارجی تکروانه‌ای دنبال می‌کرد که در کانون آن دکترین بوش به نام «جنگ پیش‌گیرانه» قرار داشت.

واشنگتن برای حقانیت‌بخشیدن به سیاست خود در قبال عراق، ادعا ‌می‌کرد که حکومت صدام حسین از شبکه ترور القاعده پشتیبانی می‌کند. دولت بوش هم‌چنین مدعی بود که حکومت صدام حسین جنگ‌افزار کشتار جمعی در اختیار دارد. صحت این ادعاها هرگز ثابت نشد و پس از اشغال نظامی عراق و سقوط رژیم صدام حسین هیچ نشانه‌‌ای دال بر وجود جنگ‌افزار کشتار جمعی در عراق یافت نشد.

موضوع پشتیبانی صدام حسین از شبکه القاعده نیز غیرواقعی بود. حکومت صدام حسین با وجود خصلت استبدادی و دیکتاتوری خود، سیاستی «سکولاریستی» دنبال می‌کرد و به همین دلیل دشمن سرسخت اسلام‌گرایان در منطقه به شمار می‌رفت و با آنان به شدت مبارزه می‌کرد. حتی بن‌لادن از نیروهای اسلام‌گرا که در شمال عراق علیه حکومت صدام حسین مبارزه می‌کردند پشتیبانی می‌کرد. او حتی پس از اشغال نظامی کویت توسط عراق، اعلام آمادگی کرده بود که به جنگ ارتش عراق برود.

با سرنگونی حکومت صدام حسین از صحنه سیاسی خاورمیانه، موازنه قدرت به سود حکومت‌ها و جریان‌های اسلام‌گرا برهم خورد و راه برای گسترش نفوذ اسلام‌گرایان در منطقه بیش از پیش مساعد شد. یکی از پیامدهای این دگرگونی، گسترش نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه و به ویژه در میان شیعیان عراق بود و این کشور را عملا به «حیاط خلوت» جمهوری اسلامی ایران تبدیل کرد.

حمله نظامی آمریکا به عراق از پشتوانه تایید شورای امنیت سازمان ملل برخوردار نبود. در نتیجه «ائتلاف ضد ترور» که در جنگ افغانستان شکل گرفته بود از هم فروپاشید و واشنگتن ناچار شد «ائتلافی از راغبان» تشکیل دهد که در آن برخی از کشورهای عضو ناتو نیز شرکت داشتند. آلمان و فرانسه در این ائتلاف شرکت نکردند.

بعدها با برآمد «خلافت اسلامی»‌(داعش) در بخش‌های گسترده‌ای از عراق و سوریه، ضرورت «جنگ‌های پیش‌گیرانه علیه ترور» بیش از پیش زیر سئوال رفت.

بسیاری از کارشناسان روابط بین‌المللی، جنگ آمریکا در افغانستان و عراق را نه یک واکنش انتقام‌جویانه به حملات ۱۱ سپتامبر، بلکه تداوم و تعمیق سیاست خارجی تکروانه این کشور پس از فروپاشی شوروی و تبدیل آمریکا به تنها ابرقدرت جهان پس از جنگ سرد ارزیابی می‌کنند. به باور آنان واشنگتن از سال ۱۹۹۵ سیاست خارجی محافظه‌کارانه‌ای دنبال می‌کرد که در کانون آن ساقط کردن حکومت‌‌های مخالف آمریکا در خاورمیانه و آسیای مرکزی قرار داشت تا از این طریق نقش رهبری ایالات متحده آمریکا در پهنه جهانی تحکیم گردد. حملات ۱۱ سپتامبر راه را برای چنین سیاستی هموار کرد.

در واقع حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر سیاست امنیت ملی در آمریکا و دیگر کشورهای غربی را تحت تاثیر قرار داد و مناسبات میان آزادی‌های فردی از یک‌سو و امنیت جمعی از دیگر سو را دچار تنش ساخت. قوانین امنیتی در آمریکا و کشورهای غربی سخت‌تر شدند، اختیارات ارگان‌های کیفری افزایش یافتند و بودجه‌های هنگفتی به فعالیت‌های امنیتی و اطلاعاتی اختصاص یافت. در آمریکا دستگاه امنیتی عظیمی پدید آمد که با صرف میلیاردها دلار و با استفاده از مدرن‌ترین ابزارهای نظارت و شنود همه چیز را می‌پایید.

با رویداد ۱۱ سپتامبر کلیه موضوعات سیاست خارجی آمریکا در سایه «جنگ علیه ترور» قرار گرفت؛ موضوعات مهمی مانند لزوم تقویت جنبش‌های دموکراتیک در جهان، سیاست مهاجرتی، تغییرات اقلیمی و اتخاذ تدابیر لازم برای مقابله با افزایش دامنه نفوذ چین از آن جمله بود. 

«جنگ‌های بی‌پایان» امروز موضوع بحث‌های تمام نشدنی است که چرا برخورد با تروریست‌ها به جنگ‌های طولانی منجر شد که نتیجه مثبتی به بار نیاورد و هزینه‌های انسانی و مالی پرداخته شد.

اکنون همه دولت‌ها و گروه‌های اسلامی از بزگشت طالبان خوشحالند و روحیه‌شان تقویت شده ‌است. همان‌طور که بیست سال پیش سقوط سریع دولت طالبان و گریز آن‌ها باعث شده بود تا همه فکر کنند دیگر آن‌ها شانسی در افغانستان ندارند و آمریکا موفق به ساختار «دولت‌-‌ملت» خواهد شد! اما فرجام کار چنین نشد و این بار طالبان با حمایت آمریکا به قدرت افغانستان برگشت.

این وضعیت نه تنها افغانستان، بلکه خاورمیانه را دچار بحران‌های بیش‌تری کرده است. از همه مهم‌تر آینده مبارزه با تروریسم را نیز دچار ابهام کرده است. آیا فعالیت گروه‌های تروریستی در افغانستان گسترش نخواهد یافت؟

تجربه افغانستان و عراق روشن کرد ملت‌-‌دولت سازی شکست خورده است. بیست سال پیش دولت وقت آمریکا و متحدانش طرح خاورمیانه جدید با شکل‌گیری ملت‌-‌دولت‌های غرب‌گرا را در سر می‌پروراندند. بهار عربی نیز از دید نیروهای اجتماعی و سیاسی این امید را تقویت کرد. اما ناکامی بهار عربی روند را معکوس کرد و در سطح جهانی اسلام‌گرایی بفزایش یافت. حال معلوم نیست خروج آمریکا پس از افغانستان در عراق نیز به چه بحران‌هایی دامن خواهد زد.

در مقایسه با بیست سال پیش جغرافیای اسلام‌گرایی در منطقه به یمن گسترش یافته است. هسته اولیه القاعده عراق که جد داعش بود در عراق در زمان حکومت صدام حسین شکل گرفت. اگرچه در عراق کنونی اسلام‌گرایان شیعه قدرت بیش‌تری دارند.

دولت ترکیه از گفتمان سکولار به سمت اسلام‌گرایی معتدل تغییر مسیر داده و در کنار قطر در پی بازسازی و تقویت شبکه اخوان‌المسلمین است.

خروج آمریکا با استقبال دولت‌های چین و روسیه مواجه شده که به دنبال گسترش حوزه نفوذ خود هستند اما هر دوی آن‌ها نسبت به گسترش فعالیت‌های اسلام‌گرایی جهادی آسیب‌پذیر هستند و آن را تهدیدی جدی علیه امنیت ملی خود می‌دانند.

خروج آمریکا  موقعیت متحدان آن در خاورمیانه را ضعیف و تقریبا بی‌افق کرده است. احتمالا جمهوری اسلامی ایران نیز دامنه توسعه‌طلبی منطقه‌ای خود را افزایش خواهد دهد به همین دلیل، ممکن است به نظم جدیدی در خاورمیانه منتهی گردد که ائتلاف ایران، سوریه و حوثی‌ها در یمن قدرت بیش‌تری پیدا کند. احتمالا قطر، اردن، عمان، کویت، لبنان، عراق و… که منافع‌شان به مصالحه بین قطب‌های مختلف متخاصم منطقه گره خورده است ناچارا باید این وضعیت جدید منطقه‌ای بپذیرند.

اما در این‌جا یک حرکت محتمل است. تشدید رویارویی مردم ایران با جمهوری اسلامی و سرنگونی این حکومت. این حرکت باعث خواهد شد که دست‌کم منطقه خاورمیانه دگرگون گردد  و گرایشات مذهبی سنی و شیعی به شدت تضیف شوند.

البته باید سناریوهای مختلفی را مدنظر داشت چرا که وقوع هیچ‌کدام از آن‌ها قطعی نیست و در عین حال نیز نمی‌توان تحولات مختلف را منتفی دانست. اما ماجرای  کلاف پیچیده‌ای است که کماکان آینده مشخصی برای آن نمی‌توان ترسیم کرد. خروج آمریکا از افغانستان و احتملا از عراق  پیچیدگی آن را افزایش داده و موازنه نیروها را تغییر داده و خواهد داد. حتی هنوز تکلیف آینده افغانستان  کاملا معلوم نیست.

همان‌گونه که دیدیم اشغال نظامی افغانستان توسط آمریکا و ناتو طالبان را ریشه‌کن نکرد و گروه‌های اسلام‌گرای جهادی را به صورت کامل مهار نکرد، بازگشت طالبان به قدرت و تسخیر کامل افغانستان نیز ممکن است پیامد ناخواسته پیدا کرده و به روند معکوسی منجر شود. 

«جنگ علیه ترور» هم‌چنین هزینه‌های سنگینی به مردم آمریکا تحمیل کرد. مداخله نظامی آمریکا در افغانستان و عراق نه تنها با رنج و مصیبت مردم این دو کشور همراه بود، بلکه به مرگ هزاران سرباز آمریکایی انجامید. بسیاری از سربازان آمریکایی که به خانه بازگشتند، حتی تا امروز با پیامدهای روحی و روانی این جنگ دست به گریبان‌اند.

در نتیجه این دو جنگ بودجه نظامی سالانه آمریکا از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۱ یعنی فقط در عرض ده سال دو برابر شد و به ۶۸۵ میلیارد دلار رسید. افزایش بی‌سابقه بودجه نظامی کشور و به موازات آن کاهش مالیات‌ها در دولت جرج دبلیو بوش، دو عامل اصلی وضعیت مالی اسفناک دولت و دشواری‌های سیاست داخلی سال‌های پس از آن بودند. این جنگ‌ها نه تنها بر بودجه کل کشور تاثیر گذاشتند، بلکه پیامدهای اقتصادی وخیمی داشتند. بی‌ثبات شدن منطقه خاورمیانه، به ناآرامی‌در بازارهای جهان انجامید و بر بهای نفت تاثیر گذاشت.

زیان‌های عظیم اقتصادی تنها پیامدهای سیاست «جنگ علیه ترور» نبودند. به اعتبار آمریکا به عنوان مدافع آزادی و حقوق بشر نیز در این میان لطمه وارد شد. نه تنها غیرنظامیان زیادی در این دو جنگ کشته شدند، بلکه رسوایی مربوط به کاربرد شکنجه در زندان ابوغریب و اردوگاه گوانتانامو نیز به اعتبار آمریکا لطمات جدی زدند و حیثیت این کشور را خدشه‌دار کردند. این‌ها همه نمونه‌های‌ دیگری از تشدید سیاست‌های امنیتی آمریکا بود که با اعتراضات گسترده نهادهای حقوق بشری در جهان همراه شد.

جوزف استیگلیتز، اقتصاددان آمریکایی و برنده جایزه نوبل اقتصاد، نتایج این سیاست را در این عبارات خلاصه کرده بود: «واکنش پرزیدنت بوش به حملات ۱۱ سپتامبر، به اصول بنیادین آمریکا لطمه زد، اقتصاد آن را ویران و امنیت آن را ناتوان کرد. پیامدهای این سیاست تا مدت‌ها گریبانگیر ما خواهد بود.» 

یا به گفته «میشل گُلدبرگ» ستون نویس و تحلیل‌گر ارشد «نیویورک تایمز» در گزارشی به‌مناسبت فرارسیدن سالگرد حادثه ۱۱ سپتامبر معتقد است که سیاست‌مداران و رهبران آمریکایی، تحلیل غلطی از حادثه مذکور داشتند و عملا پس از آن با اقداماتی نظیر حمله به افغانستان و عراق، فاجعه خلق کردند. مسئله‌ای که نه تنها چالش‌هایی اساسی را در محیط بین المللی ایجاد کرد، بلکه موقعیت و وضعیت داخلی آمریکا را نیز با مشکلات عدیده‌ای مواجه ساخت و در نهایت این کشور را به شکستی تمام عیار در آن‌چه جنگ جهانی علیه تروریسم و طرح این ادعا که آمریکا حافظ اصلی دموکراسی در جهان است، رهنمون ساخت.

میشل گُلدبرگ در نیویورک تایمز نوشت:

«من همیشه حادثه ۱۱ سپتامبر را در ذهن داشته‌ام. من به این دلیل که در آن زمان در نیویورک و واشنگتن نبودم، هیچ ذهنیتی دال بر این‌که چه بر مردم این دو شهر گذشت ندارم. بسیاری از آن‌ها پس از وقوع حوادث تروریستی ۱۱ سپتامبر، به‌شدت وحشت زده شدند و حتی انتظار حملات بیشتری را نیز در ادامه راه داشتند. وقوع حادثه ۱۱ سپتامبر موجب شد تا فیلم‌های حماسی خسته‌کننده سینمای دهه ۱۹۹۰ میلادی آمریکا بار دیگر از محبوبیت قابل توجهی برخوردار شوند.

با این همه،  کاملا مطمئن هستم که در میان تمامی اتفاقات آخرالزمانی آن دوره، اغلب آمریکای‌ها به تاب‌آوری و قدرت بالای آمریکا اعتقاد راسخ داشتند. بله القاعده اتفاق قابل توجهی را علیه آمریکا رقم زده بود. با این همه، رسانه‌های آمریکایی و بین‌المللی تا حد زیادی به «اسامه بن‌لادن» و اقدامات او پرداختند و عملا تهدید او را به مراتب بیش‌تر از آن چیزی نشان دادند که واقعا وجود داشت. بسیاری از آمریکایی‌ها فکر می‌کردند که یک جنگ و نبرد تمدنی جدید در جهان آغاز شده است.

با این همه، وحشت و ناراحتی آمریکا، با یک حس هیجانی که ماهیتی تاریک داشت همراه شده بود. این‌طور به نظر می‌رسید که بسیاری از افراد بانفوذ و تاثیرگذار، بار دیگر حال و هوای دوران جنگ سرد را به خود گرفته‌اند و این‌طور حس می‌کردند که ملت آمریکا بایستی یک هدف جدید را در پیش گیرد. آن‌ها به شدت خود را انسان‌هایی آگاه و روشن می پنداشتند با این حال به نحو وحشتناکی ساده لوح بودند.

در این راستا حتی برخی اندیشمندان آمریکایی نیز به وضوح در تله‌ای عجیب گرفتار شدند و نوعی نبرد خیر و شر را برای آمریکا متصور بودند. برخی از آن‌ها عملا حتی از وقوع حادثه ۱۱ سپتامبر حس سرخوشی و نشاط پیدا کرده بودند زیرا به این باور اعتقاد داشتند که آمریکا وارد یک جنگ تمدنی جدید شده که باید در آن پیروز شود و هم‌چون دوران جنگ سرد، یک طیف یا گروه خاص را کاملا مغلوب سازد. در واقع، آن‌ها نوید جنگ و نبردی تازه را با آن دسته از افرادی می‌دادند که آمریکایی‌ها به شدت از آن‌ها متنفر بودند

با این همه ما آمریکایی ها باید بپذیریم که این جنگ را نبردیم. القاعده مدت کمی پس از حادثه ۱۱ سپتامبر تا حد زیادی دچار آسیب و فروپاشی شد با این حال، خسارتی که این حادثه به آمریکا وارد کرد، بسیار عمیق‌تر از آن چیزی بود که شمار زیادی از افراد و تحلیل‌گران انتظار آن را داشتند…» 

بی‌گمان جهان فراموش نخواهد کرد که سال ۱۹۷۹‌میلادی-‌سال ۱۳۵۸ خورشیدی؛ سالی که اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان حمله کرد. در پی این حمله، آمریکا، عربستان سعودی و پاکستان در مبارزه با «کمونیست»‌‌ها از گروه‌های اسلامی افراطی حمایت کردند.

در آن زمان هیات حاکمه آمریکا، اسلام‌گرایان افراطی را نه تنها تهدید به شمار نمی‌آورد، بلکه دوستان خود می‌دانست. به همین دلیل از هر نظر آن‌ها را تقویت کرد.

اکنون بیست سال از رویداد تلخ و هولناک ۱۱ سپتامبر می‌گذرد. بازگشت سریع طالبان به قدرت پس از بیست سال حضور نظامی آمریکا و متحدانش در افغانستان افکار عمومی جهان را شگفت‌زده کرد. دولت دست‌نشانده افغانستان در عرض چند ساعت فروپاشید، ارتش و نیروهای انتظامی تسلیم شدند و کابل یک روزه سقوط کرد و به‌دست طالبان افتاد. نتیجه روند «دولت‌-‌ملت»‌سازی غرب، پس از بیست سال تقریبا چیزی معادل صفر بود.

اکنون طالبان و سخن‌گویانش با ژست‌های جدیدی وارد صحنه شده‌اند. انگار این گروه نبود که بیست سال است با ترور و بمب‌گذاری و عملیات انتحاری و کشتار انسان‌ها تلاش کرده‌اند قدرت را در افغانستان بازپس گیرند. طالبان صریحا اعلام کرده‌ که در افغانستان «امارت اسلامی» برپا و قوانین شرعی حاکم خواهند کرد. معنای این سخن روشن است که ادعاهای دستاوردهای حضور بیست ساله آمریکا و متحدانش یک‌شبه دود شد و به هوا رفت.

کارشناسان نسبتا سریع تشخیص دادند که فقط یک سازمان تروریستی با شبکه‌ای جهانی قادر است چنین حملاتی را با یک استراتژی عملیاتی و تدارکاتی دقیق برنامه‌ریزی و پیاده کند. ترازنامه قربانیان این حملات مصیبت‌بار بود: بیش از سه هزار تن جان خود را از دست دادند و بیش از ۲۵ هزار تن مجروح شدند.

آمریکا اسناد ۱۱ سپتامبر را محرمانه اعلام کرده و جلو انتشار علنی آن را گرفته است!

شنبه بیستم شهریور ۱۴۰۰ – یازدهم سپتامبر ۲۰۲۱