زنده یاد استاد عبدالاله رستاخیز

 تقدیم به زنان مبارز، شجاع  و رنجدیدۀ افغانستان

       حماسۀ میوند
قرن ها در بستر سرد زمین
باد زهرآگین مغرب، سرکش و مغرور
هر زمان
انسان محنت آشنای شرق را
با هزاران حیله و نیرنگ و افسون پلید
تا “پسینی شوم” بیخود همرهی می کرد
از  دغای جیره خواران فرنگ
پیکر رنجور دهقان، زیر پای ناکسان فتنه جو
در میان تیره قبرستان نابودی فرو
بس جوانان، روی نطع آدمیخواران به خون خفتند
خاک را با خون پاک خویش آغشتند
تا به کوهستان خاور، آتش پیکار بالا شد
تا خروشان باد مشرق
بر دژ بیداد ددخویان مغرب، حمله پیرا شد
در نخستین جرقه ی رزم و ستیز
کز محیط آریانا _ زین کهن ویرانه کامروز
عرصه ی بیداد دزدان است
چابک و سوزنده در پرواز
شعله ها در کاخ جور برده سازان کرد
عاقبت در صبحگاهی روشن و رخشان
لشکر آزاده گان در پهنۀ میوند
هر کجا آمادۀ پیکار
سینه ها از کین دشمن سخت مالامال
دستها در کار
تا کشد از روزگار دشمن میهن دمار
با طلوع آتش پیکار خونین مادران
از عقبگاه جوانان، کوزه ها بر دوش
سینه ها پر جوش
سوی سنگر آب می بردند
ناگهان از کید دشمن رخنه اندر لشکر آزاده گان افتاد
آه …! پرچمدار افغان کشته شد
پرچم رزم دلیران هم به خاک افتاد
خاطر جنگاوران ناشاد!
دشمن آتش بجان خرسند!
اندرین هنگامه از اقصای لشکر دختری
قهرمانی، شیرزن، نام آوری
آذرخشی، تند گامی، شعله آسا همچو برق
با سرود رزم برلب، سوی پرچم در شتاب
ساغر چشمان او از بادۀ آزاده گی بیتاب
او “ملاله” دخت با ایمان شرق
دختر زحمتکش دهقان شرق
پرچم افغانیان بر دوش کرد
گفتگوی ناکسان خاموش کرد
دیده ها یک لحظه شد حیران و او
نعرۀ مردانه بر لشکر کشید
کز نهیبش خاطر دشمن پریشان شد
رو به سوی رزم جویان اینچنین فریاد کرد:
“که په میوند کی شهید نشوی”
“خدای ژولالیه بی ننگی ته دی ساتینه!”
این ندا در لشکر آزاده گان پیچید
رادمردان همچو شیران در نبرد
دشمنان افتان و خیزان در گریز
بعد از آن در دفتر تاریخ خلق
با خطی زرین
در کنار نام آن دخت دلیر
“قهرمان” بنوشته اند
آری، آری! بعد از آن پیوسته تا امروز
باد خاور سرکش و توفنده و مغرور
چون پیام فتح و پیروزی
بر سموم سرد و زهرآگین مغرب نیک پیروز است
پیروز است. 

27 حوت 1347 عبدالاله رستاخیز