عزت آهنگر نیزک

حصار ضمیر

باز هموطن به خون تو قمار می شود
خرس سپید برادر سوسمار می شود

گرگان حیله گر و نهنگان هار دهر 
جام ها ز خون ملت ما می کشند سر

بین قاتلان خلق چسان گشته اند قطار!
تا باز نسل پاک وطن را کنند شکار

انسانیت تباه و جهالت مبرهن است
آزادگی شهید و عدالت به کفن است

سال ها دمار خلق کشیدند به صد عناد
وای زین ستم که باز دهند ملتی به باد

بانی و قاتل و متجاوز چه بی حیا
بر خون لاله های وطن می کنند جفا

ملت به بحر فقر و ستم غرق می شود 
خفت به تخت و تاج نعم زرق می شود

هر زره ی ز خاک وطن شاهد غم است
هر بام و در ز کلبه ما پر ز ماتم است

زخم دل وطن بود از بمب و تیر شان
صدها هزار فنا ز حصار ضمیر شان

هر جا پرستوان مهاجر و بی پناه
افتاده اند چو یوسف مصری به قعر چاه

از ظلمت و تهاجم این غول های پیر
نیم قرن گشته ملت و میهن همه اسیر

با قدرت و تبانی افسونگر کبیر
بر شانه های سوخته میهن شوند امیر

سودا نموده هستی مادر و خاک را
فرزند ناخلف شکند عرف پاک را

گر این قبای شب به تن لاله زار شود
نیمی ز پیکر و دل میهن حصار شود.

وقت گشودن دل و چشم حقیقت است 
نسل نوین بهوش که دنیای ذلت است!

با قدرت و اراده به ضد سپاه دی 
می روید از شهامت و احساس شور نی.

***
زرق : ریا و فریب
از بیرون تزریق کردن 
۰۷/۰۱/۲۰۱۹