عزت آهنگر

         حدیث حرمت

دمی که بال و پر صبح را بشانه کنم
و بر سکوی بلند سحر فسانه کنم

غزال مهر برانم بدشت و دامن هستی
صدای زخمه ی عشق بُرشی زمانه کنم

عروس عفت آزادگی باغ بجویم
وچلچراغ عدالت مزین لانه کنم

حدیث حرمت آزادی بشر بسرایم
به تارک فلقش وصل را نشانه کنم

پرستوانه بخوانم به باغ عشق و امید
و برشکوه بلند زمان ترانه کنم

سرود محو ستم باره گان دهر بسازم
چونوبهار بباغ وطن جوانه کنم

بقای ایده ی والا و آرزوی سترگ
برای دخت وطن خواست جاودانه کنم

به قبله گاه عدالت به سجده بنشینم
براه خلق چو میعاد عارفانه کنم .