انجینیرشیر”آهنگر” 

جهان همچنان در اسارت شیادان خونخوار

نظام منحوس و زالو صفت سرمایه داری آن قدر به سرعت و غیر منتظره تکامل منفی بی لجام کرده و می کند که حتی کارل مارکس، عمیقترین کاوشگر این نظام را هم از پیش بینی برخی تطورات زیانبارش محروم ساخته است. کارل مارکس که از تحلیل کالا بمثابه اساسی ترین سلول سرمایه آغاز کرد، به شکل بی مانندی تقریباً جزئیات وخواص نظام سرمایه داری را توانست بررسی کند و پیشگوئی های معجزه آسائی درمورد بحران ها و عواقب و دگرگونی این نظام انجام داد، که تاهم اکنون نیز جهان، مبارزان و کاوشگرانش از آن ها بهره می گیرند؛ و اگر ازتعصبات کور و نفی سفسطه آمیز برخی ها بگذریم، با تمام تلاش و تقلاهای صورت گرفته، تا هنوزهم جایگزین بهتری برایش نیافته اند.

با این حال، همین کارل مارکس، که روزی در اثرش “هجدهم برومرلوئی بناپارت” از تسلط  سه  شیاد برملت فرانسه، و در نتیجه عقبگرد و اسارت آن جامعه، ذکر نموده و آن  را برملا ساخته بود، نتوانست پیشگوئی کند که روزی و روزگاری نئولیبرالیسم برامده از سرمایه داری، آن چنان در گند و جنایت و عقب گشت  فرو می رود که گردانندگی اش را دلقک های خونخوار وشیادی مثل دونالد “ترامپ” و بوریس “جانسون” و همپالگان شان، که در لومپنیزم وجنایت و شیادی دست های آن سه شیاد فرانسوی را از پشت بسته اند، به دست می گیرند و تمام جهان را به اسارت می کشند.

 کارل مارکس در همان اثر معروفش، به “غفلت” ملت فرانسه به خاطر تن دادن به حکومت –  به قول مارکس سه شیاد –  چنین طعنه زده بود: “لحظۀ غفلت یک ملت هم نظیر لحظۀ غفلت زنی که یک ماجراجو دراولین برخورد می تواند به عنف به او دست یابد – بخشودنی نیست … چگونه یک ملت سی و شش میلیونی توانسته است به دست سه شیاد غافلگیر شود و بدون مقاومت به اسارت درآید”؟

 معلوم نیست اگر کارل مارکس زنده می بود، امروز به ملت های چند صد میلیونی امریکا، انگلیس، برازیل و …، که نه با “غفلت” شان، بلکه  با “رأی دادن” شان به این دلقک های شیاد و لومپن و خونخوار،  به اسارت و برگشت شان به عقب، “رأی”  و تن داده اند،  چه می گفت؟

آخر ازاین فاجعه بارتر ازخودبیگانگی ملتی چه باشد که خودش می رفت پای صندوق  و رأیش را به “ترامپ” ریخت، که یک دالر سودش را برهمه انسان ها و فرهنگ ها و ارزش های پسندیدۀ روی زمین ترجیح می دهد، و به خاطر سودش جهان را نابود می کند؟ و همین ملت سپس به او کف می زند وهورا می کشد تا برود و جهان را غارت کند، به اسارت بکشد و به انسان امریکائی وابسته به خود پول بیاورد؟؟؟؟؟؟؟؟

ترامپ هم با استفاده از همین رأی امریکائی های همراهش،  با عقبگشت به شیوه های خونین استعمارکهن، ولی با تانک وتوپ و طیاره و مادربمب مدرن، درافغانستان وعراق وسوریه و… انسان  کشت و بزرگترین فجایع قرن را رقم زد، که نفت عراق و سوریه و معادن قیمت دار و ستراتیژیک(مواد ومنرال های قیمتی و یورانیم، لیتیم، مس و آهن و…) افغانستان را بدزدد تا سرمایه داران امریکا ومتحدانش سرمایه دارترشوند. مگراین همان کاری نیست که اجداد استعمارگرش برای دزدیدن طلا و الماس افریقا و امریکای لاتین و … می کردند؟ چنین ملتی(سوای زحمتکشانش) که “غافلگیر” هم نشده و به دست خودش به “ترامپ” دلقک و شیاد “رأی” داده و یوغ اسارتش را برگردن نهاد، اگر استعمارگر نیست پس چیست؟

بدتر و رسواتر ازاین چه شود که ملت استعمارگر انگلیس براساس دموکراسی سرمایه داری، بوریس جانسون لومپن، شیاد، دلقک و ضد ارزش های انسانی را به جلو داری اش برمی گزیند و از این انتخاب مذخرفش هیاهو و هلهلۀ شادی راه می اندازد تا جانسون درکنار دلقکانی دیگر به اسارت و قتل وغارت جهان وکشتار مردمان بی گناه مستعمرات بپردازد و به انگلیس ها پول بیاورد. و …

نمونه های دیگرش را می توان دربرازیل دید که انسان نمائی، که ضد همه ارزش های انسانی است، به ریاست جمهوری برگزیده شده است؟! این قاتل انسان ها وطبیعت، در اولین اقدامش به همه زحمتکشان ونیروهای مبارز برازیل و جهان چنگ ودندان نشان داد؛ فوراً به قطع درختان جنگل های امازون دستور داد تا زمین آن را مفت ویا به قیمت ناچیز در دسترس زمین داران بزرگ و خدایان سرمایه قراردهد؛ وقتی به مخالفت مردم برازیل و تعدادی از مردم جهان مواجه شد، جنگل ها را با انسان ها وحیوانات اندرونش بی رحمانه به آتش کشید، تا برنامۀ شوم وضدانسانی اش را عملی کند.

در بولیوی خلاف تمام پرنسیپ های پذیرفته شدۀ کشور، طی یک کودتای امریکائی، عروسک خیمه شب بازی طوطی صفتی را بر اریکۀ قدرت نشاندند که هرچه امریکا دیکته کند، همان می گوید و می کند، و برای این عجوزۀ دست نشانده، که خلق بولیوی را به اسارت گرفته، هرگز منافع بولیوی و خلق آن درنظر نیست.

در ترکیه، ایران، عراق، عربستان سعودی و اکثر نقاط جهان، شیادان خونخوار واپسگرا و حافظان نظام سرمایه، ملت ها را به اسارت گرفته اند، وخود شان عامل فجایع خونبار انسانی و وسیلۀ نابودی وحشتناک طبیعت هستند.

درافغانستان مستعمره، برای تداوم اسارت مردمش، هر روز پرده های نمایشی مسخرۀ را به نمایش  گذاشند، که ننگ دامان انسان قرن بیست ویکم است. عوامفریبی هائی چون “انتخابات”، “صلح”، دموکراسی نمائی و… و جنایاتی چون بمباردمان، انتحار و … که همه نیرنگ و توأم با خونریزی ست، برنامۀ روزمرۀ تحمیل شده بر زندگی به خون غلتان مردم این سرزمین مستعمره و بی صاحب گشته است، که نان خوردن شبا روزی شان هم ازآن ها گرفته می شود.

در رأس و در ستیژ این تئاتر خونین ومضحکۀ ذلتبارهم دلقک های شیاد و بی مقداری چون غنی وعبدالله، ملا هیبت الله و ملا برادر، حکمتیار و کرزی، محقق و خلیلی، مسعودها و ربانی و دوستم و حامیان شان و… را با عقبمانده ترین افکار و وحشیانه ترین اعمال، جایگزین کردند که در اناتومی وجود شان به ذره بین هم نمی توانی نشانی از شخصیت انسانی بیابی. همین ها همدست دلقکان شیاد خونخوار امپریالیسم جهانی هستند که چهرۀ کثیف نظام سرمایه داری و مرتجعان همراهش را درکشورما به نمایش می گذارند. هم اکنون با به قدرت رساندن طالبان وحشت وبربریت چه کسی – اگرکورمغز و یا تخدیر شده نباشد – نمی تواند ببیند که جامعۀ به اسارت رفتۀ ما، دربساجهات از پنجاه سال قبل هم عقبتر کشیده شده است.

 با تمثیل گوشۀ از همچو تصویری از شیادان حاکم خونریز سرمایه داری برجهان، که با ترکیب استعمار نو و شیوۀ برهنۀ کهن(تمرکزارتش امریکا برای غارت نفت سوریه و…) و زد وبند با ارتجاعی ترین وعقبمانده ترین نیروهای اجتماعی، جامعۀ انسانی را به اسارت کشیده و از مبدأش هم به عقب زده اند؛ دیدیم که دندوره چیان بومی سرمایه درکشورهای مظلومی چون افغانستان (حتی زیر سلطۀ طالبان) ، دل به  “صلح” و “حقوق بشر” نام نهاد و استعمار امریکائی می بندند ومردم را نیز به دام آن می کشند، که اگر همین اکنون به گناه شان اعتراف نکنند و برنگردند، دیگر به زباله های متعفن مضری مبدل می شوند که همراه اربابان شیاد شان شایستۀ سوختن درآتشکدۀ زباله های تاریخ خواهند بود.

حقایق وفاکت های دردآور وخونبار درسراسر جهان گواهی می دهد که این گردانندگان و منادیان شیاد نظام سرمایه داری هستند که  جامعۀ انسانی را به اسارت و خون وقهقرا و فقر و بردگی بی انتها کشیده اند، وطبیعت را به نابودی سوق داده اند. خلق های جهان برای نجات جامعۀ انسانی از این مهلکه، باید دربرابراین عقبگرد حقارتبار و جنایات خونبار منادیان سرمایه بایستند و با ایجاد ابزار مناسب و طرح وعملکرد مقتضی، با دگرگونی های عمیق، به این فجایع تباه کن و عوامل آن برای همیشه پایان دهند و تاریخ و جامعه را درمسیر تکاملی اش، به سود انسان رنج دیده وطبیعت آلوده شده، به پیش رهنمون گردند.

آری! علی رغم سفسطه های عوامفریب لیبرالیسم و پست مدرنیسمش، “درحقیقت فقط حالا است که (جامعه) باید برای خود مبدای حرکت انقلابی و به عبارت دیگر وضع، مناسبات و شرایطی را پدید آورد که تنها وجود آن ها به انقلاب معاصر خصلت جدی می دهد”. راه های آزمون شدۀ دیگر، که به بقای نظام حاکم سرمایه داری ومحلقاتش بیانجامد، علیرغم ظاهر پیراستۀ شان، به شهادت تاریخ سراب های آبگینۀ اغوای مردم اند که منجر به تداوم اسارت، دربدری و تباهی وعقبگشت بیشتر جامعه، انسان و طبیعت می گردند.

هم اکنون طلیعۀ نورافشان خورشید آزادی از زیر ابرهای مکدر و خونین اسارت سرمایه، در افق گوشه گوشۀ جهان نمایان است و فریادهای آزادی خواهی میلیون ها انسان به اسارت گرفته شده توسط شیادان سرمایه، ازهمان پاریس به اسارت رفته تا عراق و ایران وچیلی و برازیل و افریقای جنوبی … و بالاخص فریاد شورانگیز زنان مبارز افغانستان از قلب خونین این کشور به گوش می رسد، که افشان تر و خروشان تر باد!