ش. آهنگر

جنگ و تاثیرات آن بر تکامل اوضاع سیاسی – نظامی افغانستان

قسمت چهارم  

 تاثير اين سياست ها بر جنبش ما: –                                                    

 قبل از كودتاي  هفت ثور ۱۳۵۷ش تقريباً خوابي سخت گران و چندين ساله دامنگير ملت ما بود. نيروهاي سياسي اش فرومانده در دهليز و دالان هاي تاريك تاريخ، وجامعه پاي گير آبستني ديرپا و دور از زادني پرآوا. تك جوانه هاي روئيده نيز مصاب به بيماري هاي دروني افتراق آور وكرختي زا. فقدان برنامۀ روشن سياسي، ايدئولوژيك، تشكيلاتي و… مشخصۀ اين پيچ سياست نيروهاي پيشرو جامعۀ افغانستان بود. تك فريادهاي گويا را هم هياهوي درهم و بر هم راه مي گرفت؛ كه ناگاه عفريت خون آشام كودتاي ثور چنگال خونينش را بر دروازه كوبيد و تفت متعفن نَفَس استعمار فضاي ميهن را آگنده ساخت. همه غافلگيرشده بودند، تكاني سخت خوردند وچشم گشودند كه پيش روي ملت ما پرتگاهي هولناك به چشم مي خورد وهمه درمرز نابودي قرارگرفته اند، لحظه ای مسامحه جبران ندارد. همه شتابگير شدند و بازار سياست رونقي بي نظير يافت. گروه هاي مختلف اجتماعي، پيشآهنگ سياسي خويش را با زير ساخت سياسي ـ نظامي،  برمبناي سرشت وكنشت خود، برخاسته از خاستگاه و متكي بر پايگاه هاي اجتماعي شان به وجود آوردند. برنامه ها و برنامه گونه هاي سياسي از هرنوع پيشكش شد.  تشكيلات وسياست هاي همگون و نا همگون دربازارگرم سياست ميهن جلوه گري كرد. اگر ديروز سياست پيشگان، قشرهاي كوچكي از جامعه بودند،  امروز ديگر سياست متاع همگاني است وپيكرۀ افغانستان كلاً يك ارگانيسم سياسي – نظامي، وملت ما ملتي سياس ومسلح است وحادثه ساز سياست جهان؛ بلندكردن پايش د ر اركان سياست گيتي لرزه بر پا مي كند. داخل كشور كه صد البته، نهادهاي معتبر سياسي جهان درمجموع و درهركشور، قامت سياسي افراشتۀ ملت ما را در دفترسياست دهر، عنوان فرد انتخاب زندگیی سياسیی خويش ساخته اند و يافته اند. در چنين وضعي بود كه دست ناپاك امپرياليسم و ارتجاع  زير نام همسوئي با مقاومت به درون جنبش ما رسيد و سازمان هاي ساخته شده در خارج را با مزدوران گوش به فرمان بومي وغير بومي خود، با سيلي از اسلحه و دلار به نام تنظيم هاي جهادي برجنبش ما تحميل كردند. اين تنظيم ها كه فقط براي تخريب و ترور ساخته شده بودند، به غارت وچپاول مردم آغاز كردند و دربين مردم استخوان شكني به وجود آوردند. اگر اين غارتگران بر جنبش مردم تحميل نمي شدند و راه را به گمراهي نمي كشيدند، در روشني حضور نيروهاي انقلابي دراين مرحله، به جرئت مي شد اين ادعانامه را ارا ئه كرد: رشد سياسي ملت ما دربحبوحۀ ورود به آن پله از تكامل شعورسياسي است كه چهرۀ استعمار را در هر رنگ وجامه اي كه بخرامد، بشناسد و نپذيرد. كه در تشخيص اين وآن نيرو، فلان برنامه و بهمان مشي، تاحدي به محك تشخيص (شناخت برمبناي عمل ونظر) دست يافته كه بتواند سره وپايه كند، كه ديگر دنبال اين چهرۀ تحميلي و پهلوان پنبۀ پقانه اي ويا آن جمع صادرشدۀ جدا از مردم،‌ زير هرعبا و قبائي كه اختفا كنند، نه تنها نرود، بلكه پرده هاي خلوت زاهداني را كه درپس آن “آن كار ديگر مي كنند” نيز بدرد. نقاب هاي زهد فروشان ريا كار را بر دارد، كه ديگر با چوب دست چوبداران غير به بيراهۀ تاريكي وجهل كورمال كورمال حركت نكند، بلكه با گرفتن بازوي فرزندان روشن ضمير آگاه و نترس خويش در روشني خط مشي انقلابي به سوي افق تابناك آزادي، دموكراسي وعدالت اجتماعي گام بردارد.  كه ديگردلالان معصيت ونخاسان قلاده گردن را اجازه ندهد او را متاع بازار برده فروشان سازند. وگستاخانه در سطح ملي و بين المللي  به سرنوشتش، به حق حاكميت ملي اش، به تعيين نظام اجتماعيش و به پربها ترين ميراثش، يعني به خون بيش از يك مليون شهيد پاكباخته اش، اتاق تجارت دايركنند و با كرشمه بازي به عفريتي دگر نردعشق ببازند. بلكه ملت، خود حاكم بر سرنوشت و وارث وحافظ خون شهيدان خود مي شود. ديگر ملت ما توان آن را دارد كه نگذارد پالهنگي ديگر بر پايش نهند ودام هاي گسترده ای به نام راه حل سياسي ـ بدون دخالت و ارادۀ ملت ـ  را با عزم و ارادۀ زنجير گسلش بگسلد. اين تكامل و اين روند تكامل سياسي است كه ملت ما طي پنچ سال جنگ بدان قرارگرفته است، كه درشرايط آرام چند ده سال براي رسيدن بدان نياز داشت.

واما آن چنان كه درچند سطربالا ذكرش رفت، با دريغ و درد كه درپشت پرده سناريوي دغلبازانه و وحشتناك ديگري شكل مي گيرد. امپرياليسم امريكا ومتحدين غربيش به ياري ارتجاع عرب و پادوي پاكستان از يكسو، و ارتجاع مذهبي ايران ازسوي ديگر درپي استفاده جوئي ازاين بازارگرم سياسي ـ نظامي، دلالان سود جوي بي فرهنگي را وارد كارزار مي كنند كه جز به اراده  وسود ارباب اجنبي و لقمۀ چربي براي خود، به چيزديگري نيانديشند.  تنظيم هاي جهادي را به “امارت” شقي ترين و سخيف ترين مرد نمايان روزگار، يكي پس از ديگري در پشاور و قم سيمارق وار مي رويانند؛ آن ها را تا دندان مسلح مي كنند، آموزش مي دهند و كارآموزان سياسي ـ  نظامی CIA , ISI  و سازمان هاي جاسوسي عربي و سپاه پاسداران ايران را به جلوكشي شان مي گمارند. اين باندهاي وحشتناك ضد ملي و ضد مردمي كه از توبرۀ  پر از دلار و تومان اجانب مغرض، تغذيه مي شوند، جنبش ما را از مسيرتكاملي طبيعي اش، كه يك جنبش آزاديبخش توده اي است، به كژ راه كشيده و انگ ارتجاعي ـ مذهبي مي زنند. ازاين جا، و به دست اين هااست كه خون مليون ها هم ميهن آرزومند آزادي ما، كه فقط براي نجات ميهن ومردمش ريختانده شده، بادۀ ساغر اجنبي ديگر مي شود و اميران پشاور نشين و قم نشين نيز مجلس آراي اين بزم شوم، وحشتناك و ويرانگر ملت ما مي شوند. كه تاثيرات جبران ناپذيري در همه زمينه ها از خود به جاي مي گذارد. (این شناخت و تحلیل و پیش بینی نویسنده آن قدر دقیق بود که متأسفانه چنین شد، و عوامل فوق، تأثیرات جبران ناپذیری درهمه زمینه ها به جای گذاشتند – ویراستار)

ادامه دارد