ش. آهنگر

جنگ و تاثیرات آن بر تکامل اوضاع سیاسی – نظامی افغانستان

قسمت هفتم

نتيجه گيري: حال ازجمعبندي اين بحث، يعني از گواهي تاريخ و از شهادت شاهدان عيني وقايع، بدين نتيجه مي رسيم كه :

ملت قهرمان ما در دفاع از ميهن، نواميس ملي، شرافت و كرامت انساني، و درپاسداري از آزادي خود، تاريخي كهن (بيشتر از سه هزارسال) دارد و دراين راه از ظرفيت قرباني دهي بي نظيري برخوردار است.

ويژگي آزادمنشي وسلطه ناپذيري  بمثابه يك خصیصۀ ذاتي در ملت قهرمان افغانستان عجين شده است كه هميشه ازآن با وحدت ملي  و جنگ توده اي كليه اقوام ومليت ها در برابر هرگونه تجاوز، از هرجهتي و زير نام هر شعاري ـ چه تمدن ، چه دين و چه سوسياليسم ـ  دفاع نموده است. از درس هائی كه ازاين تاريخ غرورانگيز بايد گرفت چند نکتۀ مثبت ومنفي را بر مي گزينيم تا با تكامل سجايا و رفع كمبود ها، راه آينده را بهتر بدانيم و بگشائيم :

  1 ـ  پیشینۀ تاريخي ما ثابت مي كند كه ملت افغانستان ذاتاً آزادي خواه وسلطه ناپذير است و مي توان مطمئن بود كه  “هرگز به زير بار ستم تن نمي دهد”. اين ويژگي، جانمايه واميدي بزرگ به مبارزان راه آزادي است كه هميشه مي توانند به عنوان يك فاكتورمثبت، استوار برآن تكيه كنند و خارچشمي است به همۀ كساني كه هواي تسلط بركشور ما را دارند.

    2 ـ تاريخ گواه صادق و انكارناپذير است بر اين كه در دفاع از آزادي واستقلال ميهن، کلیۀ اقوام و مليت هاي كشور ـ صرف نظر از هرگونه تعصبات قومي، لساني، مذهبي وعقيدتي ـ چون تني واحد به ميدان شتافتند و از همه هستي شان مايه گذاشتند. طي هزاران سال نبردهاي مشترك، ايثارگري ها وموج خون مشترك کلیۀ اقوام و مليت هاي كشور ما بوده كه دشمنان متجاوز رنگارنگ را درخود فروبرده و ما را به حيث يك ملت زنده نگهداشته است. با آن كه درهرتجاوزي دشمنان وعمال بومي شان كوشيده اند بين مردم تفرقه بياندازند و به نام هاي پشتون، تاجيك، ازبك ، شمالي وال، جنوبي وال، مسلمان وغيرمسلمان، يا شيعه وسني از هم جدای شان سازند وآن ها را درهم بكوبند؛ ولي اين تاكتيك هاي شيطاني، علي رغم زيان هاي اندوهبارش، در نهايت خنثي شده و ملت ما هميشه چون تني واحد در برابر تجاوز ايستاده و از آزادي و هويتش به حيث ملت افغان دفاع نموده است. اين ويژگي  ـ وحدت ملي ـ كه باخون قوام يافته، نيز اميد بزرگ رستگاري و رستگاران است كه بايد آن را از دستبرد دغلكاران در امان داشت و از آن چون خدنگ كارآئي بر چشم بد آن هائي كه چشم تفرقه، تجاوز و تسلط بر ما دوخته اند، بهره گرفت.

    3 ـ يكي از ويژگي هاي ديگر مردم افغانستان اين است كه در برابر تجاوز، امر دفاع از آزادي ميهن وننگ وناموس ملي را به مشتي حاكم و يا نظامي واگذار نشده وهميشه موج توده هاي مردم  ـ اعم ازمرد و زن ـ  خود وارد اين كارزار مقدس شده اند و دشمن متجاوز را در درياي جنگ توده اي شان غرق ساخته اند. براي سركوب متجاوزين، هر مرد و زن افغان گُرد دليرميدان نبرد بوده است وغيرت افغاني اش سد راه دشمن.

        گر نداني غيرت افغاني ام         چون به ميدان آمدي ميداني ام  

    اين ويژگي ـ بسيج توده ها در برابر متجاوز و توسل به جنگ توده اي ـ سنت تاريخيي ارزنده اي است كه هميشه در دفاع از وطن و آزادي مؤثر بوده وهمچنان دراين راستا با ارزش و مؤثر خواهد ماند. آزاديخواهان مبارز بايد اين فاكتور مثبت را درمحاسبات شان بگنجانند.

    4 ـ ويژگي ديگر بافت اجتماعي ما دراين است كه جامعۀ ما درشرايط حساس، به شخصيت هايش بي حد وقع مي گذارد ونقش برجستۀ آن ها را كليد حل معمايش مي داند. با تثبيت شخصيت ها درعرصۀ معيني،  آن شخصيت را محور قرارمي دهد و با كشش توانمند به آن جذب مي شود، آن را گرامي مي دارد و ازآن پيروي مي كند. اين ويژگي، خوبي ها و زشتي هائی باخود به همراه دارد كه تاريخ مواردي از هردو را به خاطر دارد. مثلاً درآن پارينه ها، كه ذكرش رفت، آنگاه كه مورد هجوم اجنبي قرار گرفته ايم، همين كه قهرمان ملیی پاي به ميدان نهاده است، موج توده هاي انقلابي او را درآغوش گرفته و به رهبري اش چون بهمني بر فرق دشمن متجاوز فرود آمده اند و سرزمين مقدس شان را ازلوث اجنبي تجاوزگر پاكيزه ساخته اند.

 ولي مضرات اين ويژگي در اين است كه در مقاطعي، خان و ملاك فاسدي و يا شاه و شهزادۀ ستمگري، و يا ملا و امير تزويرگري، به ناحق جامۀ قهرمان به تن كرده و دستاورد سال ها رنج و خون مردم را به معامله گذاشته وخود بر اریکۀ قدرت لميده است.

با اين حال، كمبود ها ونا تواني هائی نيز ثبت تاريخ ما است كه از آن زيان هاي فراوان ديده ايم و بايد براي زدودنش جدي كار كنيم:

به طور مثال : 1 ـ ملت قهرمان ما در کلیۀ كارزارهاي سرنوشت ساز، پس از پيروزي هاي بزرگ وهنگام گرد آوري دست آوردهايش به نکتۀ گرهي كه  رهبري  است، توجه جدي وعميق نكرده است. لذا اغلباً مشتي عناصر فريبكار، با اغواي مردم زير پوشش هاي مذهبي و يا سنت هاي عقب مانده، با غصب رهبري شان، جنبش پيروزمند ما را به شكست كشانيده و مردم ما بعد از دادن قرباني هاي فروان، بازهم دچار سرنوشتي بدتر از پيش گشته اند. چنان كه پيروزي نبرد هاي عظيم پيروزمندش را عليه انگليس، امير دوست محمد خان، اميرعبدالرحمن خان و نادرخان به پاي منافع پست و حقير شخصي و خانوادگي شان ريخته اند و قهرمانان عرصۀ پيكار آزاديخواهانه را يكي پي ديگري نابود ساختند و خود به آستان دشمن شكست خورده و يا اجنبي مغرض ديگري سرفرود آوردند وسال ها بر مردم قهرمان ما ظلم وستم روا داشتند. وهم اكنون نيز دستاورد بزرگ نبرد قرن را كه با دادن قرباني بيش از يك مليون انسان و ويراني خاك پاك مان در تقابل شوروي تجاوزگر به دست آمده، مشتي اغواگر مزدور جهادي، زير نام رهبران و اميران احزاب اسلامي مي ربايند و خائنانه، بود ونبود ما را تاراج كرده وبه باد فنا مي دهند، و با وحشي گري هاي شان ملت قهرمان مان را، كه بايد تاج افتخار تاريخ اخير قرن بيستم باشد، به ملتي آواره، گرسنه، دربدر، دست نگر و هلاك تبديل ساخته اند كه تاريخ ملت ما هرگز اين جفاكاران را نخواهد بخشيد.

   2 ـ ضعف ديگر جنبش هاي رهائيبخش مان، نبود يك برنامۀ مد ون مترقي و بد يل است، كه بايد پس از پيروزي ها، براي تحكيم پيروزي ها و آباداني مملكت و رفاه و آسايش مردم به كار گرفته و پياده شود. جنبش هاي ما، اكثرأ به طرد تجاوز اكتفا كرده اند، و اين رسالت را قهرمانانه به انجام رسانده اند؛ ولي آينده را درنظر نداشته اند. از همين رو است كه شعارهاي فريبگرانۀ اميران خيانت پيشه تا هم اكنون نيز آن ها را فريفته است وبه اميد آب به سراب رفته اند.

    3 ـ جنبش هاي آزاديخواهانۀ كشورمان هميشه از نبود يك  سازماندهي سرتاسري كارآ  رنج برده و به جنبش يله جار بدل گشته است، كه فقط آحاد خود سر برمبناي احساسات ضد تجاوزي بر دشمن تاخته اند، وگاهي هم برخي با نبود سازماندهي ضربات سختي خورده اند و بعضاً هم به دام اغواي دشمن افتاده اند.

   4 ـ يكي از بدترين تاثيرات جنگ كنوني اين است كه درنتیجۀ عدم توازن قوا، كمبود امكانات و نبود يك سازماندهي درست وسالم در جنبش مقاومت مردم، زمينه هاي دست درازي قدرت هاي آزمند جهاني ومنطقوي به پيكر پاك اين جنبش مساعد ساخته شد. اين نيروهاي آزمند جهاني و منطقوي توانستند به عناصربي ايمان بومي دست بيابند و با سازماندهي ومسلح ساختن اين مزدوران تلاش مي ورزند، جنبش خلق ما را به سود منافع پست غارتگرانۀ شان جهت دهند. هم اكنون وابستگي به اجانب، كه دقيقاً نقطۀ مقابل سلطه ناپذيري تاريخي ملت ما و خيانت به اين ويژگي  ستودۀ نياكان ما است، توسط گماشتگان خيانت پیشۀ اجانب در درون جنبش مقاومت رخنه مي كند. اگر اين تومور خبيثه در درون مقاومت ريشه بگيرد، ملت ما، با رهيدن از يك دام به دام ديگري خواهد افتاد واين خطر ي است مهلك وجانكاه كه بايد جداً متوجه آن بود. و… (و ای کاش به این تحلیل ها وهشدارها توجه می شد تا به چنین روزگار بدی مواجه نمی شدیم – ویراستار)

با جمع بندي و درنظرداشت اين كمبودها وآن امتيازات، كه ازتجارب سخت و توانفرسا وتلخ و درد آور به دست آمده، بايد بتوانيم چگونگي راه رسيدن به آزادي را علامه گذاري كنيم. به نظر نويسنده، ما بايد به سه فكتور اساسي و مثبت، كه به طورذاتي و سنتي درملت ما وجود دارد، يعني  سلطه ناپذيري، وحدت ملي دربرابرتجاوز و بسيج توده اي، كه به گواهي تاريخ وچشم ديد خود مان در سال هاي اخير، فكتورهاي اصلي شكست متجاوزين نيز بوده است، تكيه كرده وآن ها را تكامل دهيم.  و در رفع و زدودن كمبودها، براي ايجاد رهبري سالم مي بايست در برابر اغواگري هاي مشتي هوچي جاه طلب مزدور به ايستيم و نگذاريم با تقدس نمائي ها وشعارهاي فريبگرانه و سوء استفاده ازعقب ماندگي هاي جامعه، علي رغم آزمون تلخي كه اسلاف ستمگر اين مزدوران بجا گذاشته اند، بارديگر برگردۀ مردم سوارشوند.  چه، تا براين سنگواره هاي تحميل شده برخود، خط بطلان نكشيم و آزموده گان بد نام را افشا و تجريد نكنيم، مشكل رهبري و بالاثر مشكل جنبش لاينحل باقي مانده و رنج مردم فزون ترخواهد شد.

ما بايد با تدوين معيارهاي كارآ وعملي براي رهبري، فرصت دهيم که شخصيت ها و نيروهاي شايسته به ميدان آيند و براساس اصل شايسته سالاري، هركس وهرگروه جايگاه و مقام شايسته اش را احراز كند. دراين صورت خواهيم توانست از عمق مردم ظرفيت هاي كارآ، توانمند، دلسوز، متعهد به مردم و ميهن و مطمئن رهبري را بيابيم وعمده ترين مشكل جنبش را حل بسازيم.

براي غلبه بر ضعف ديگرجنبش كه نبود يك برنامۀ مدون، مترقي وهمه جانبه است، به نظر من مي توان ازهم اكنون با يك فراخوان از اهل نظر ـ نه به اصطلاح خبرگان و يا اهل حل وعقد نام نهاد ـ بلكه از كارشناسان ومتخصصين امورمختلف دعوت به عمل آورد كه درساحات مختلف به كار و تحقيق بپردازند ونظريات و پيشنهادات حاصله از پژوهش شان را توسط نشرات عمومي جنبش و يا مستقلانه به نشر بسپارند تا بعد از جر وبحث ونتيجه گيري، بهترين فراوردۀ افكارگردآوري شود و توسط يك كميسيون خبره، طرح پيشنهادي برنامه تدوين گردد. اين برنامه بايد به سود اكثريت مردم رنج ديدۀ افغانستان وتضمين كنندۀ آزادي، امنيت، دموكراسي، ترقي، رفاه و آباداني كشور باشد.

 کلیۀ اين امور، هرگاه توسط يك ارگان سازمان يافتۀ سرتاسري رزمنده و كارآ به كار گرفته نشود، نمي تواند موثرواقع شود. تاريخ بشر تا هم اكنون به ياد ندارد كه جنبش هاي يله جار صرفاً نظامي، غيرمتشكل، نامنظم و نا آگاه به نتیجۀ مطلوب رسيده باشند. دشمن هميشه با فريب و نيرنگ چنين جنبش هائي را به انحراف كشانيده است، و يا اين كه متجاوز ديگري از كمين آن را بلعيده است. گريز از تشكل، درد مردم را طولاني تر، افتراق را گسترده تر، قرباني را فزونتر وعمر دشمن را پايا تر مي سازد.

يكي از داروهاي مفيد وموثر جنبش، تشكل و سازماندهي درست آن است تا بتواند همه پتنسيل هاي سالم و مفيد را جهت دهد و محصلۀ اين نيروها درجهت آزادي و رفاه همگاني سمت وسو يابد. البته فوراً بايد متذكر شد كه هدف ما ازتشكل، مثال ومانند هاي حزب مزدورخلق و پرچم و يا احزاب مزدور، عقبگرا، آدمكش و ويرانگر جهادي نيستند. هدف تشكلي است مردمي، آزاديخواه، رزمنده ومنسجم، مترقي و كارآ و سازمانده، با رهبري سالم و برنامۀ سازندۀ متكي به نفع اكثريت مردم افغانستان، كه بتواند درد و رنج مردم زجرديده را التيام بخشيده و كشور را به ساحل آزادي و رفاه سوق دهد …

 با تركيب اين فكتورها، يعني سلطه ناپذيري، وحدت ملي، بسيج وجنگ توده اي، كه در ذات وسنت هاي ملت ما وجود دارد، وايجاد رهبري سالم، برنامۀ مدون و تشكل منسجم، با عملكرد سا لم است كه مي توان كشور را از سيطرۀ هرگونه استعمارنجات داده، گوهر آزادي را به دست آورد وبه آيندۀ دور از درد و رنج وابستگي و توأم با آزادگي، رفاه وآسايش اميدوار بود. و به اميد تحقق آن روز!

بخش عمدۀ این اثر، که نویسنده وعدۀ اکمالش را داده بود، درشمارۀ اول دور دوم “ندای آزادی”، سال ۱۳۶۲ش نشرشده است.