انجینیرشیر”آهنگر”

جنبش ۳۰ میزان ۱۳۴۸ش

برگی از تاریخ مبارزاتی

سی (۳۰) میزان ۱۳۴۸ش برای برپائی تظاهرات دیگری در “عکس العمل به فشار دولت و تقویۀ روحیۀ مردم”، درنظر گرفته شد. در این وقت شهر هرات به یک شهر اشغال شدۀ می ماند که در هر جایش پولیس و عسکر مسلح دیده می شد. ما باید با دقت تمام کار می کردیم. رفقای رهبری “محفل هرات” در نشستی مسئولیت سازماندهی و برپائی این تظاهرات را به من و قدوس(انجینیرآهنگر و انجینیرقدوس ماما) سپردند و سخنران مظاهره هم مرا برگزیدند.

درجریان تدارک این گردهم آئی بودیم که رفیق خوب و توانمند ما “قدوس راد” به شکل مرموزی سکته کرد و درگذشت. مردم که از فشار رژیم به تنگ آمده بودند و احترام خاصی به رفقای ما، منجمله به شخص “قدوس راد” داشتند، در مراسم تدفین “قدوس راد” سهم گستردۀ گرفتند که هم ما و هم دولت را غافل گیر کرد. یک روز قبل درنشستی، رفقای رهبری ما فیصله کردند که در مراسم تدفین باید یکی از رفقای ما سخنرانی کند و این قرعه هم به نام “آهنگر” خورد و رفقا مرا به این سخنرانی برگماشتند.

حضور پُرازدحام مردم(به هزاران نفر)، درمراسم تشییع جنازه، که به قول همه، تا ایندم درهرات سابقه نداشت، و استقبال پرشور ازآن سخنرانی بر سر هدیره(مقبره)، دوتأثیر متضاد به جا گذاشت. مردم راضی بودند و انرژی دوباره گرفته بودند، و همه جا از حضور، مقاومت وشهامت رفقای ما یاد می شد. ولی برعکس، سردمداران حکومتی به ترس و وحشت افتاده بودند (شاهدان زندۀ آن روزها تا حال ازآن یاد می کنند). ازآن روز به بعد درهمه جا صحبت از تأثیر سخنرانی و نفوذ رفقای ما برمردم و ترس دولت از مردم بود. رژیم هم بر وحشت و کنترولش افزود.

سرانجام روز سی (۳۰) میزان فرا رسید و رفقای موظف در مکاتب، جریان را با همه بگیر وبند های دولت به محل موعود (دروازۀ قندهار) رساندند و مردم هم به دورشان جمع شدند. هنوز انانسر مظاهرات صحبتش را تکمیل نکرده بود که دورادور مظاهره توسط تعداد زیادی پولیس و عسکر محاصره گشته و لت و کوب مردم شروع شد. قوماندان امنیه با گروه یا قطعۀ ویژۀ مسلح سرکوب مظاهرات به قلب جریان داخل شده و خود را به رهبری تظاهرات رساند. ده ها پولیس قطعۀ مخصوص با قنداق تفنگ و باتوم ما را زیر لت و کوب گرفتند و کوشیدند که سه نفر(آهنگر، قدوس و عبدالله) را از بین مردم بربایند. مردم، به ویژه زنان باشهامت هرات، با پولیس وحشی رژیم ظاهرشاهی به زد وخورد پرداختند و از ما دفاع می کردند. اما تعداد زیاد پولیس و قساوت و خشونت شان، که به هیچ کس رحم نمی کردند، منجربه غلبۀ پولیس و ربودن آن سه نفر و زخمی شدن تعداد زیادی از زنان و مردان با شهامت شرکت کننده درتظاهرات سی ام ماه میزان ۱۳۴۸ش در هرات شد.

با آن که مردم بر وسایل نقلیۀ پولیس حمله کردند و کوشیدند سد راه پولیس ونجات سه فرزند شان که درنتیجۀ لت وکوب پولیس به شدت زخمی و اسیر شده بودند، شوند. ولی موفق نشدند و پولیس آن رفقا(آهنگر، قدوس و عبدالله) را زخمی و خونبار به زندان قرون وسطائیش برده و زیر شکنجه گرفت و دراتاق های کوچک نمناک و پر از حشره، کوته قلفی نمود و روزنه های ورود نور و هوا را نیز بست و تا چندین روزهم به کسی اجازۀ دیدار و ملاقات با این رفقا را نداد. مدتی بعد هم رفقای زندانی ما را با یک حملۀ شبانۀ پس از نیم شب به اتاق های زندان، با الچک و زولانه توسط موتر چکله(لاری) به شکل ظالمانه به فراه تبعید نمودند.

به این ترتیب جنبش سی ام میزان ۱۳۴۸ش در هرات، نیز به مثابه برگ افتخاری در جنبش مردمی دهۀ چهل؛ و سر کوب خونین آن به عنوان لکۀ ننگی بردامن کثیف رژیم ظاهرشاهی، ثبت تاریخ هریوا زمین، کارنامۀ مبارزاتی “محفل مبارزهرات”  و “جنبش دموکراتیک نوین” کشور و تاریخ خونبار افغانستان شده است.