سخنرانی  س. روشنگر

                        جامعۀ ما و ازرش های فرهنگی آن

 با درود و سلام به حاضران گرامی

امروز می خواهیم چند نكته ای از مشكلات وپرابلم های زنان ویا خانواده های افغان را در اروپا كه ناشی از تداخلات چندین كلتوری می باشد مختصراً به بحث بگیریم.

طی یک مصاحبه، عدۀ از جوانان ما از وضع خود شان ویا موقعیت اجتماعی شان با ما صحبت کرند که قابل دقت است. آن ها از فامیل های محترم شان وخانواده های افغان خواهش كردند كه به جوانان خود توجه كنند، آن ها را درك كنند و این واقعیت را بپذیرند كه جوانان درینجا با كلتورهای زیادی مواجه می شوند و ازآن ها اثر بر می دارند، از مزایای فرهنگ بیگانه استفاده می نمایند، ولی اکثراً اروپائی نمی شوند و اروپائی ها هم آن ها را نمی پذیرند چون از ریشه وزاد ولد شان خارجی هستند.

باید پذیرفت كه فرزندان ما از یك سو زیر فشار محلل های فرهنگی این محیط ها قراردارند، ناگزیر اند كه مثلاً به نحوۀ  لباس، آرایش و پیرایش و… توجه كنند و یا این كه زبان بیاموزند تا تحصیلات عالی را دنبال كرده وكسب علم نمایند؛ كه اگر دقت نکنند خواهی نخواهی به كامل بودن زبان مادری شان لطمه می زند. ولی جهت دیگر مسئله اینست كه با داشتن رنگ مو وجلد متفاوت از اروپائیان، بازهم خارجی شناخته می شوند؛ و لذا برای حفظ وجود خود باید دارای هویتی غیرازهویت اروپائی باشند. اینجاست كه جوانان ما همیشه از تضاد و تصادمات دو كلتوری یا چندین كلتوری رنج می برند و برای تطابق دادن خود درین جامعه، از یك سو، و حفظ هویت خود به شیوۀ درست وهدفمند آن، از جانب دیگر،  با مشكلات زیادی مواجه بوده وكار پر تلاشی را پیش رو دارند.

ما درینجا این هر دو موضوع را كه شامل پرابلم های خانواده های افغان، بخصوص جوانان افغان است مختصراً به بحث می گیریم: اما پیش ازین كه وارد پرابلم ها شویم باید كشور، ویا کشورهائی را كه در آن زندگی می كنیم مقداری بشناسیم.

اروپا كلاً سرزمینی است كه مردمانی را با زبان های مختلف، اقوام گوناگون، ادیان ومذاهب متفاوت، نژادهای رنگارنگ، از كلتورها و كشورهای متعدد دنیا، درخود جای داده است و “مولتی كلتوری” یا چند فرهنگه شده است. درگذشته های دور كه مهاجرت ها به شكل امروز به شدت صورت نگرفته بود، علم ودانش بشری – تكنالوژی و… جهانی نبود یعنی تلویزیون و انترنیت هنوز در درون خانه ها راه پیدا نكرده بود، اثر پذیری مردمان از یكدیگر و تداخلات فرهنگی كمتر و كند تر به چشم می خورد.

ولی از مدتی بدینسو، یعنی طی دو دهۀ گذشته، با سرازیر شدن سیل مهاجرین از كشورهای مختلف جهان، بخصوص آسیا و افریقا، وحتی جابجائی ها درخود كشورهای اروپائی بعد از تاسیس اتحادیۀ اروپا و از میان برداشتن مرزها بین كشورهای اروپائی، كه این پروسه هنوز هم ادامه دارد، و گسترش بیش از حد وسایل ارتباطی، اطلاعاتی وتاثیرگذار، یقیناً اثرگذاری و اثر برداری های زیادی از فرهنگ های متفاوت را شاهدیم، و مطمنیم  همانطور كه ما به عنوان یك ملت و یا یك “ناسیون” از دیگران اثر برمیداریم، دیگران نیز به نسبتی از ما متأثر می شوند. از طرف دیگر با پیشرفت علم، تكنالوژی و دانش بشری كه جهان شمول شده است و با سرازیرشدن سیل سرمایۀ جهانی با تبلیغات وسیع هنجار وناهنجارآن از طریقه های گوناگون مثل تلویزیون، كامپیوتر، انترنت، موبایل، ماهواره و… فرهنگ مشترك جهانی به وجود می آید كه آمیخته از فرهنگ های همۀ مردمان دنیا و كشورهای مختلف دنیا می باشد و تا دوردست ترین نقاط دنیا راه می یابد. ولی آنچه درین گیرودار داد و گرفت و اثرگذاری ها و اثر برداری ها مطلوب و قابل قدراست  اینست كه از فرهنگ های گوناگون نكات مثبت آن برچیده شده و مورد استفاده قرارگیرد. درغیر آن تن دادن به همۀ زوایای هنجار و ناهنجار فرهنگ بیگانه نشانه ای بی هویتی وغرق شدن در دریای طوفانزای تهاجم فرهنگی است.

نویسندۀ ایرانی (جلال رفیع ) در كتاب (فرهنگ مهاجم وفرهنگ مولد ) خود می نویسد:

“انسانی كه هویت فرهنگی ندارد یتیم است. چنین انسانی البته خواه و ناخواه شكاری است برای همه وصیدی است برای هرصیاد و به عبارت دیگر اتوبان آسفالته ای است برای عبورآرام وسریع تمامی وسایط نقلیۀ فرهنگی ومحموله های آنان! بی آنكه كمترین پیچ وخمی، فراز و فرودی، سنگلاخی، مانعی ومقاومتی وجود داشته باشد”. او همچنان می نویسد:

“هویت وشخصیت انسان وجامعۀ انسانی مثل روح واحدی است كه در یك كالبد مختلف الاعضا وكثیرالاجزا حضور و حركت وحیات دارد، جوهر فرهنگ همین روح و روان است كه اگراز دست برود نوعی سرگشتگی و پوچی و پوكی را برجای می گذارد. و سپس وضعیتی پدید می آورد كه دركشورجان و جسم آدمی، هیچ عنصر مقاومی برای ایستادگی در برابر تزریقات ناروا و تجاوزات ناسزای بیرونی وجود ندارد”. (همانجا)

با مطالعۀ فرهنگ و كلتور به واژه های زبان، اخلاق، مذهب، رسم و رواج ها و… برمی خوریم كه من درینجا روی واژۀ اخلاق تكیه می كنم.  اخلاق در فرهنگ های مختلف تعاریف مختلف دارد؛ من قصد وارد شدن به تعاریف آن، یعنی این كه اخلاق چیست؟ و جایگاه اخلاق درفرهنگ های گوناگون چگونه است؟ را ندارم. فقط برخی ارزش ها وهنجارهای سالم جامعۀ خودمان را كه شامل اخلاق جامعۀ ما می شود و قابل تداوم واحترام است به بحث می گیرم.

اخلاق اجتماعی (soziales Verhalten – gesellschaftliches Verhalten ):   درینجا به یك سری ارزش های فرهنگی اشاره می كنم كه درفرهنگ ما جایگاه ویژه ای خود را دارند. مثلا آزادمنشی، وطنپرستی، ناموس داری، غیرت وشهامت، احترام به بزرگان، پاس داشتن به رفاقت و روابط دوستانه، احترام به همسایه، احترام گذاشتن به عقاید كلیه انسان های جامعه، اخلاق سلطه ناپذیری و مبارزه با متجاوزین، مهمان نوازی و… كه ارزش های فرهنگی خاص ملت ما هم به شمار می رود و هنجارهای اجتماعی ما را می سازد.

درگذشته در داخل افغانستان هركس خلاف این ارزش ها عمل می كرد ناهنجار جلوه می نمود و مردم او را به دیدۀ زشت می نگریستند. اما متأسفانه طی این سال های اخیر، در اثر فشارهای زیاد جنگ، خانمانسوزی و آوارگی، بخشی ازین ارزش ها تغییراتی را متحمل شدند. زیرا متجاوزین شوروی و همدستان شان درگذشته و امریكائی ها و متحدان شان درسالهای اخیر، آن قدر بر مردم مظلوم ما ارزش های ناروائی را تحمیل كردند كه با كمال تأسف برخی ناشایستگی ها به عادت عدۀ بدل گردیده است. هم اكنون شانه های زخمی این ملت دیگر تحمل هیچ فشاری را ندارد و فقط خسته از جنگ های تحمیلی وعقاید ناپسند وارداتی می خواهد لحظاتی از عمر خود را آرام باشد. لذا مقابله با این ناهنجاری ها كار زیادی را می طلبد. ولی ناگفته نباید گذاشت كه با همه حال، مردم ما به تاسی از ارزش سلطه ناپذیری، فرق بین مهمان تا متجاوز را به خوبی كرده می توانند. به اجنبی پرستی و اجنبی پرستان تن نمی دهند و بالاخره می روند تا ارزشهای خوب خودرا احیاء و حفظ كنند.

 اختلاط فرهنگی:

درشرایطی كه ماخود دربیرون از مرزهای كشورمان و درمتن فرهنگ ها و ارزش های دیگری زندگی می كنیم، درین صورت هم تداخل فرهنگی و گوناگونی ارزش ها وتكامل آن را باید درنظر داشته باشیم. انسان نمی تواند در درون یك فرهنگ زندگی كند و از آن تاثیر برندارد، و درصورت كتله ای حتی بر آن تاثیر نگذارد. به طور مثال ما در همین اروپا شاهدیم، همانطور كه فرزندان مهاجر از سرزمین های مختلف از لباس، برخورد و چیزهای دیگرفرهنگی اروپا اثر بر می دارند، ‌اروپائی ها نیز هم اكنون به معجون مركبی از فرهنگ های دیگر بدل شده اند. غذاهای تركی، چینائی، عربی، افغانی، ایرانی، افریقائی و… لباس های هندی، افریقائی، عربی وفلم ها، رقص ها  و موزیك عربی، هندی، افریقائی و… خلاصه هزار ویك مسئله از فرهنگ های دیگر به فرهنگ غربی و اروپائی نیز وارد گردیده و جهانی شده است. این بده و بستان، دیگر ادامه دارد وسد ناپذیر است، منتها برای ما مهم اینست كه با چنین روندی آگاهانه وعلمی برخورد كنیم و طوری از آن بهره بگیریم كه نه مسخ شویم و نه هم فوسیل و سنگك باقی بمانیم. یعنی با حفظ اصول و ارزش های مفید خود از دستاورد های جدید نیز بهره ببریم.

یک دانشمند و صاحب نظر هموطن ما درین رابطه می گوید: “ما ارزش های معینی در همه زندگی به عنوان اصول با خود داریم كه آن را باید حتی المقدور حفظ كنیم و تكاملش بدهیم، ولی با درك و تحلیل مشخص هر محیط، روش پسندیده و برخورد و شیوۀ خاص لازمۀ آن را خواهیم داشت. زن و مرد ما دارای شخصیت خاص خود است و حق دارد هر جائی كه ایجاب می كرد مناسبات لازم و شایستۀ انسانی را با مردمان آن محیط برقراركند. هرگز آنچه در محیطی هنجار و درمحیطی دیگر ناهنجار جلوه می كند نباید در هر دو محیط علی السویه تطبیق گردد. ما قرار داد اجتماعی هنجار و پذیرفته شده ای محیطی را درهمان محیط حفظ و مراعات می كنیم درحالی كه اگر همین قرا داد درجای دیگری ناهنجار جلوه كرد آن را كنار خواهیم گذاشت و یا بالعكس آن نیز صادق است. در نتیجه با تكیه بر ارزش ها و نورم های جامع و پذیرفته شده، و با تحلیل دقیق و با تكیه برتعقل خود، شیوه های لازم برخورد و راه حل قضایا را انتخاب وعمل می كنیم”.

آنچه از نظر ما اهمیت دارد شناخت كامل ارزش های فرهنگ خودی است كه به شكل نورم ها سال های سال در روان ما ریشه دوانده و ما بخش های سالم و ناسالم آن را در عملكرد های خود روزانه با خود داریم و در هركجائی كه مهاجر شده ایم با خود حمل كرده ایم و دیگران ما را بر اساس همین اخلاق مخصوص خودمان تشخیص هویت می دهند كه ما از كجا می آئیم و به كدام قوم، ملیت و یا كشور متعلق هستیم.

نكته ای قابل توجه در مورد این اثر گذاری ها و اثر برداری ها اینست كه به بینیم ما افغان ها وقتی درجامعه غرب راه می یابیم از چه موقعیت اجتماعی برخاسته ایم و پایۀ اجتماعی ما چگونه است؟ از فرهنگ و ارزش های فرهنگی خود چه می دانیم و دركدام مدارج آن قرار داشتیم، زیرا سطح فرهنگی – كلتوری ما مستقیماً ارتباط به تربیت اولادها و محیط ما دارد.

ماحق نداریم چیزی را كه به فرزندان خود نداده ایم و نیاموختانده ایم از آن ها بخواهیم. باید ببینیم كه از یك سو ما چقدر به ارزش های سالم اجتماعی خود آگاهی و پای بندی داریم، و از طرف دیگر فرهنگ كشوری كه درآن اقامت گزیده ایم چه ارزش هائی در خود دارد. همانطور كه در بالا اشاره كردیم هنجارهای اجتماعی خوب محیط جدید چیست؟ و ما چه قدر توان جذب و انتقال آن را به فرزندان خود داریم؟

تحلیلگر دیگری در امورفرهنگی در فصلنامۀ هوا درتبعید زیر نام (فرهنگ ما- فرهنگ ما ) می نویسد:

“درك فرهنگ مهاجرت امر ضروری برای مهاجر می باشد، درغیرآن اگر بخواهیم با فرهنگ میراثی، كه آن را نیز ندرتا تا آخرین تحلیل نمی دانیم، درمحیط خارج از محدودۀ خود زندگی كنیم، محیط مشكلی برای زندگی خود انتخاب كرده ایم”. بناءً باید متوجه شویم كه وقتی خود درین راستا روشن نباشیم فرزندان خودرا كمك كرده نمی توانیم و به قول معروف:

                                              “ای كه ره را خود ندانی          رهنمائی كی توانی”

 نوع ارتباطات  شخصی و اجتماعی  Kommunikation   :

با درنظر داشت مطالبی كه گفته آمدیم، حوادث اتفاق افتادۀ تلخ و شیرین محیط مهاجرت را در دور و برخود مشاهده می كنیم: می خواهم برا ی تان نمونه هائی از ارتباطات ایجاد شده در اثر ازدواج های اجباری وغیر اجباری در بین خانواده ها درخارج از كشور را ذكر نمایم. و تاثیرات سوء فرهنگ غرب روی مناسبات اجتماعی ما را درین مورد به اشاره بگیرم.

به عنوان مثال: دختر جوانی از افغانستان جهت ازدواج با پسرجوانی كه عمری را در غرب گذشتانده، خواسته می شود(آورده می شود).  نمونه های بسیارارزنده و موفقی هم ازچنین زوج هائی سراغ داریم كه خانوداه های سالمی را برا ی خود ساخته اند. واما عده ای هم به مشكلاتی مواجه شده اند. درین مورد نفس مسئله كه دختری از داخل آورده می شود جنبه های تلخ و شیرین دارد. شیرینی موضوع از جائی برمی خیزد كه خانوادۀ دختر برا ی نجات جان این دختر جوان از خطرات فقر، بیچارگی، تهدید و اختطاف، تجاوز، آدم ربائی و… گامی بس بزرگ برداشته است. و امیدواراند كه گویا دخترشان را ازین مصائب نجات دهند.

اما جهت دیگر قابل ذكرآن تاثیرات منفی فرهنگ غرب روی پسری است كه عمری را درخارج زندگی كرده است، درین مدت شاید رفیقۀ داشته، ویا رفیقه هائی؛ و به اصطلاح از امكانات جامعۀ غرب استفاده كرده است و حال كه از وضع خودش خسته شده به فكر ازدواج با دختر پاك وطنی، چشم وگوش بسته ای می افتد كه برایش زن خانه ای و مادر اولادی شود.

مواردی وجود دارد كه مدتی پس از ازدواج این زوج، كه به شكلی از اشكال ازدواج اجباری به حساب می آید، مرد دوباره برحسب عادت خود به فكر عیاشی وساعت تیری خود می شود،‌ زیرا مشكل جدی اختلاف سلیقه بین این هردو وجود دارد، مشكل جدی دونوع محیط رشد و دونوع طرزدید به زندگی به چشم می خورد، لذا پایه های زندگی لرزان می گردد. درمواردی دیده شده كه خانم به قصد انتقام گیری می برآید و جبراً روی سجایای اخلاقی خود، كه تا دیروز خیلی به آن پای بند بوده است، پا می گذارد؛ وهمچنین دیده شده گه گاهی زندگی برایش غیر قابل تحمل می نماید و دست به خود كشی می زند.  وهمچنان طلاق وجدائی از همدیگر،  ترك خانه و یا فراز ازخانه و…  كه خیلی آسان و پیش پا افتاده به نظر می خورد.

این مصیبت  وقتی بزرگتر جلوه می كند كه درین خانواده های درحال نوسان و لرزان، و گاهی هم كاملاً ازهم پاشیده، پای طفلی و یا اطفالی هم در میان بیاید؛ یعنی اولاد دار شوند و درین صورت طفلی كه از همان آوان كودكی خود با خطرات روانپریشی، عصبانیت، انواع دیپرسیون و یا سرخوردگی ها و… بزرگ شود، دربرابرمشكلات چندین كلتوری فردا چگونه تاب خواهد آورد و ازآن چه انتظاری برای ساختن آیندۀ بهتر خواهیم داشت؟ زیرا كودكان ناسالم امروز جوانان ناموفق فردا در برابرمشكلات فردی واخلاقی خود وجامعۀ خود هستند.

دوستان عزیز! موارد مشابه را همۀ تان درچهارطرف خود بین افغان ها، ایرانی ها، ترك ها، عرب ها وملیت های دیگر حتماً سراغ دارید. من فقط اشاره می كنم به عوامل برخی تصادمات دوكلتوری درمورد ازدواج های اجباری وجدائی ها ی اجباری مثلاً:

دوستان انترنیتی و عروسان مهاجر ومسافر در رقابت های ناسالم تبلیغاتی دنیای غرب، به ازخود بیگانگی و… غلتیده اند كه درنتیجه گم شدن و نا پدیدشدن زنان جوان با اطفال و یا بدون اطفال ازخانه، خشونت های پایان ناپذیرعلیه زنان جوان و دختران در درون خانه و در بیرون، از دست شوهران و یا دیگران و… را به همراه داشته و باعث بربادی كانون گرم خانواده شده است.

آنچه از نظر ما زنان، قابل ذكراست این كه اگر این ناهنجاری ها را مردی و یا پسر جوانی مرتكب گردد، چه در داخل و چه در خارج افغانستان، از نظر عدۀ زیاد مردم اهمیتی ندارد و سر وصدائی راه نمی اندازد و زیاد قابل بحث نیست. ولی اگر زنی آن را مرتكب شد، به هر دلیل موجه و یا غیر موجه هم كه باشد، او بدكاره و گناه كار به حساب می آید، ناهنجار جلوه می كند و باید به قول جمهوری های اسلامی شلاق خورده و یا سنگسار گردد  كه این نوعی بی عدالتی جنسیتی است.

انجمن ما ناهنجاری ها وشكست هنجارهای سالم اجتماعی را، چه از ناحیۀ مردان وچه از ناحیۀ زنان، عمل ناشایست می داند. زیرا ماخواهان جامعۀ سالم ومترقی برای همه مردم افغانستان، اعم از زن ومرد، وبخصوص نسل فردای كشور، هستیم. برای پیشگیری ازین ناهنجاری ها دست همكاری به سوی تمام خانواده های مهاجر، وبه ویژه هموطنان خود، دراز می كنیم و باور داریم كه دریك همكاری متقابل وتبادل فهم وتجربه، بهتر خواهیم توانست بر پرابلم ها ومشكلات خانوادگی، اجتماعی و فرهنگی خود فایق آئیم وجلسۀ امروز ما گامی است كه در راستای این همكاری های متقابل  گذاشته ایم.

به امید تداوم همكاری ها وهمیاری های  بیشتر.

                                                موفق باشید .    تشكر