بامداد

    تفرقه افگنی های استعمار درافغانستان، مانعی بر سر راه وحدت مردم در این کشور شده است!

هرچند سیاست “تفرقه بینداز و حکومت کن” از ابداعات وشعارانگلیس ها گفته می شود، اما حتی در زمان تجاوز انگلیس ها به کشور ما، مردم ما مانند امروز دچار تعصبات قومی و تفرقه نشده بودند.

سه جنگ حماسه آفرین وجانبازی های اقوام باهم برادر کشوردرکنارهم دربرابر متجاوزان آن روزگار و شکست افتضاح آمیز انگلیس ها دربرابر یک ملتی از لحاظ اقتصادی عقب مانده وفاقد سلاح های مدرن، مؤید این گفتار است.

در زمان تجاوز سوسیال امپریالیزم روس، نیز اگر مردم ما از اتحاد و همبستگی لازم برخوردار نمی بودند، شکست ارتش مجهز روس به هیچ وجه ممکن ومیسر نمی گردید. شکست روس و جمع اقمارش، در برابر یک ملت کم جمعیت، به اصطلاح به نحوی معجزۀ قرن به شمارمی آید، وحماسۀ بی مانند مردم قهرمان ما در برابر روس اشغالگر نشان داد که اگر ملت ها متحد و با ارادۀ آهنین عمل کنند، پوز بزرگترین قدرت های استعمارگر را به زمین مالیده می توانند. واین الگوی خوبیست برای ملت های دربند واسیر استعمار. حماسۀ شکوهمند مردم ما، در ربع آخر قرن بیستم ناقوس شکست و رسوایی سوسیال امپریالیزم را در جهان به صدا درآورد وباعث آزادی شماری از مستعمرات آن(کشورهای آسیای میانه و اروپای شرق) گردید.

تنها انگیس ها نبودند که می گفتند میان مردم تفرقه بیندازید، آن ها را با این کار ضعیف وبالای شان به راحتی حکومت کنید. بلکه این طرزفکر، ویژۀ تمام استعمارگران کهن و نوین است.

روس ها نیز در زمان تجاوز شان به افغانستان، با تشکیل قطعات مسلح قومی (کندک های قومی) در آن زمان تخم افتراق را در میان اقوام کاشتند، واین تا آن حدی رشد کرد که حتی دامن حزب مزدور روس (حزب دموکراتیک خلق ) را نیز گرفت و آن را پارچه پارچه و به دامان احزاب اخوانی وتنظیم های جهادی کشاند، که تا هم اکنون به خاطر تعصبات قومی، افراد مربوط باند خلق و پرچم درخدمت احزاب قومی اخوانی ها قرار دارند، وبیشترین کثافات و گند تفرقۀ قومی، زبانی، مذهبی وسمتی را همین ها دامن میزنند!

اما گفتنیست که با این همه،هیچ گاهی افغانستان مانند امروز با مشکل تعصبات قومی  مواجه نگردیده بود. در دوران جنگ سرد که روس ها به افغانستان تجاوز کردند، با قیام وخیزش های آزادی خواهانۀ مردم ما مواجه گردیدند.در چنین وضعیت و شرایط بود که زمینۀ مداخلات برای کشور های غربی رقیب روس ها نسبت به هر زمان دیگر در افغانستان مساعد گردید. غربی ها، به ویژه امپریالیزم امریکا، با استفاده از این شرایط با ایجاد احزاب متعدد، که همه رنگ قومی، زبانی ومذهبی داشتند، از همان آغاز کار، با در نظرداشت یک استراتیژی درازمدت درافغانستان، تخم نفاق قومی را با این عمل شنیع شان کاشتند، و امریکا به زودی ثمر این اقدام شومش را  در جنگ های داخلی که منجر به روی صحنه آوردن گروه طالبان و بعد با بهانۀ سرکوب ومبارزه علیه این گروه به افغانستان تجاوز کرد، گرفت.

غربی ها در آن زمان با خلق این ذهنیت که به احزاب پر نفوس پول وامکانات بیشتر می دهند، احزاب را برسر تصاحب مناطق وگسترش ساحۀ نفوذ شان در افغانستان باهم به جنگ های خونین برادر کشی انداختند، که بیشترین تلفات از این جهت بر مردم وارد آمد!

این جنگ ها باعث تضعیف وحدت جبهات گردید، وفاصلۀ رسیدن به پیروزی را بیشتر کرد، واین چیزی بود که امپریالیزم امریکا، آن را به خاطر طولانی ساختن جنگ فرسایشی  و به زانو در آوردن رقیبش آرزو می کرد، و جزء اهداف اساسی آن به شمار می رفت. به خاطر تطبیق همین مفکوره،  یعنی طولانی ساختن زمان جنگ، سلاح های پیشرفته را به آسانی درخدمت جبهات قرار نداد، تا جنگ، زود فرجام نپذیرد. هرچند انحراف اتحاد شوروی از اصول و اساسات مارکسیزم پس از مرگ (استالین)، سقوط حتمی  نظام آن را مشخص وحتمی کرده بود، اما مدت ده سال حضور اشغالگرانه اش درافغانستان وپیش برد یک جنگ فرسایشی دراین کشور، سیر زوال آن را سرعت بخشید که دیگر برایش حفظ مستعمرات آن غیر ممکن گردید، ودر26 دلو سال 1368 ش با رها کردن دولت دست نشانده اش در میدان نبرد مرگ و زندگی، افغانستان را با خفت شرم سارانه ای ترک گفت.

از آن روزگار تا اکنون تعصبات قومی، نژادی، مذهبی دروجود احزاب وطن فروش کشور ما، سیر صعودی پیموده است. بعد از خروج قوای روس از افغانستان احزاب جهادی شعار و انگیزه های بسیج گر نداشتند که مردم از آن ها حمایت وبه دنبال شان بروند. ناگزیر به جنگ ها وتعصبات قومی روی آوردند تا مردم را به دنبال شان بکشانند. ویا بهتر گفته شود که احزاب جهادی که مولود نا میمون جنگ بودند وبرنامه ای برای حکومت کردن نداشتند، مردم وظیفۀ آن ها را پایان یافته می دانستند. اجزاب اخوانی در چنین حالتی با دامن زدن تعصبات قومی ومذهبی برای خود جایگاه ساختند و تا امروز از همین موقف، که اگر این آقا نباشد، فلان قوم دیگر، مردم این قوم را می خورند. با این ذهنیت سازی برمردم سوارشده و زالووار خون مردم را می مکند!

درنزده سال اخیر، تعصبات قومی رشد سرطانی داشته است، برعلاوۀ احزاب سیاسی قومی، روشنفکر نماهای زیادی هستند، که برای شعله ورشدن تعصبات قومی هیزم کشی می کنند!

افتراق قومی، حالا نسبت به هرزمان دیگر به اوجش رسیده است، وایادی بومی استعمار برای تشدید آن از هر وسیله ای استفاده می کنند.

صفبندی های انتخابات نام نهاد ریاست جمهوری 6 میزان 1398 ش بازتاب برازندۀ اوج گیری تعصبات قومی را، در وجود تطبیق دموکراسی بورژوایی مستعمراتی تو سط امریکا در افغانستان به طور برجسته متبارز کرده است.

در سه به اصطلاح انتخابات ریاست جمهوری گذشتۀ افغانستان در این مدت، در دسته های انتخاباتی، پشتون ها درکنار تاجک ها، هزاره ها درکنار اوزبیک ها، همینطور اقوام مختلف دریک دستۀ انتخاباتی درکنارهم برای حمایت از یک نامزد دیده می شدند، اما در این دورانتخابات پوشالی، متا سفانه صفبندی های قومی به شدت خود را بیشترنمایان کرده است!

درمیان شانزده نامزد برای احراز کرسی ریاست جمهوری افغانستان، تیم “دولت ساز” به رهبری اشرف غنی وتیم “ثبات وهمگرایی” به رهبری داکتر عبدالله عبدلله نسبتاً فراگیر به نظر می رسد.

 تیم اشرف غنی  را بیشترپشتون ها حمایت می کنند، هرچند که او اشخاصی را مطابق “قانون اساسی افغانستان”، به طور سمبولیک از اقوام غیر پشتون به حیث معاونین اش برگزیده است، اما دیده می شود که آن ها در حد فرد در کنار او مانده اند، وشاید آن ها نیزنادم ازکارشان باشند!

در تیم “ثبات وهمگرایی”، به اصطلاح سران  تاجک ها، هزاره ها، اوزبیک گرد هم آمده اند که بیشتر نقش تیکه داران قومی را بازی می کنند، واکثر این ها نماینده های بورژوازی دلال و در خدمت امپریالیست های اشغالگر اند. این صفبندی های ارتجاعی، پیام تلخی را بازتاب می دهد، که تعصبات در این کشور، اگر از گذشته های دور آن صرف نظر کنیم، حد اقل از زمان “حزب دموکراتیک خلق” که نطفه های آن با ایجاد کندک های قومی وملیشه سازی به هدف راه اندازی نفاق و استخوان شکنی میان اقوام افغانستان به ابتکار روس ها آغاز گردیده بود، امپریالیست های غربی آن را به کمک ایادی بومی شان به اوجش رسانیده اند!

این وضعیت نشان می دهد که نتایج انتخابات ریاست جمهوری پوشالی، چه با تقلب ویا بی تقلب، برای بازندۀ آن قابل قبول نیست، وبه گمان اغلب در عقب این انتخابات بد فرجام دسیسه هایی از قبل برنامه ریزی شده وجود دارد، که با خلق بحران لاینحل این انتخابات، پای آن به میدان کشیده خواهند شد.

معرفی طالبان به جهانیان توسط نمایندۀ امریکا، در طی نه ماه مذاکرات و دادن مشروعیت سیاسی به آن ها از این طریق، وبعد در یک لحظه دست کشیدن ازحاصل کار نه ماهۀ خلیلزاد، وسرکوب وترساندن این گروه ومقدم کردن انتخابات نسبت به صلح، همه وهمه ترفند هائی است که امریکا، آن را مانند یک سینماگر ماهر دربرابر دیده گان مردم جهان بازی می کند. امریکا در این بازی ها ی استعماری به هرقیمتی منافع خود را دنبال می نماید و نقشه هایش را عملی می کند. تنها مردم افغانستان هستند که قربانی تطبیق نقشه های استعمارشده اند.

هرچند انتخابات در زیر سایۀ اشغالگران  معنی ندارد، چون  نتایج آن را آرای مردم نه، بلکه ارداۀ امپریالیست ها تعیین می کند که بر سرکدام مزدورشان دست حمایت می گذارند و او را به بردگی انتصاب می کنن. ولذا از نظر ما شرکت در آن مردود است. با این هم از لحاظ شکلی اگر به این انتخابات نگاه کنیم ، جمعیت کشور در حدود سی وپنج میلیون تخمین زده می شود، و هجده میلیون را واجد اشتراک در انتخابات می دانند. اما با تجربه ای که مردم از حکومت های ساخت استعمار در سه دور انتخابات گذشته بدست آوردند، حالا حتی یک میلیون تن هم حاضر نمی شدند که در انتخابات شرکت کنند. استعمارگران ترفند شوم شان را به کار بردند و مسلۀ قومی را عمده کردند تا اشخاص نادان و متعصب این قافله را همراهی کنند.

درآغاز درکمپاین های نامزدان ریاست جمهوری کسی شرکت نمی کرد، برای پررنگ جلوه دادن اجتماعات شان در رسانه ها، ناگزیر مردم فقیر وبی نان ما را دربدل ،500  تا  2000  افغانی درچند ساعت حضور و شرکت در اجتماع شان کرایه می گرفتند، که در ختم برنامه اکثراً پول وعده شده را به آنها نمی پرداختند. در هجوم سیل گرسنه گان  در پروان، که به خاطر گرفتن پول مزد شان در یکی از این اجتماعات، جمع شده بودند، ده ها تن کشته و زخمی شدند.

گفته می شود که 60 درصد اراضی افغانستان در تحت تسلط طالبان است. و تنها مرکزشهرهای بزرگ در کنترول حکومت است. نامزدان ریاست جمهوری در این دور انتخابات بیشتر درشهر کابل  “پیکارهای انتخاباتی” شان را متمرکز کرده بودند ، وحتی بسیاری شان به مراکز یک سوم شهر های بزرگ به خاطر تشریح برنامه های شان سفر نتوانستند.

انتخابات دور چهارم ریاست جمهوری افغانستان مزخرف ترین انتخاباتی است که شهکار امپریالیزم امریکا را در راستای تطبیق و تعمیم دموکراسی بورژوازی در افغانستان مستعمره به نمایش گذاشته است! واین تجربۀ تلخی است که خادمان استعمار بیاموزند، که دو دهه خیر، که دو هزار سال اگر امریکا در افغانستان یا هرکشور اشغال شده ای دیگری بماند، برای بهروزی مردم آن و ایجاد حکومت کارآ تلاش نمی کند، زیرا که این در ماهیت امپریالیزم نیست!

به این اساس از هر جهت که به محصول کار استعمار نگاه کنی مشروعیت پیدا نمی کند. زیرا ارادۀ مردم یک سرزمین تعیین کننده است، نه خواست سود جویانۀ استعمار گران و اشغالگران. مشروعیت از ارادۀ مردم پدید می آید، چیزی که اشغالگران به آن توجه ندارند ونمی توانند به آن توجه کنند.