انجینیر ش. آهنگر

 تاریخ و جنبشی سرافراز و مبارزانی افراشته قامت و پاکباز

مصاحبۀ سایت “افراشته” با انجینیر ش. آهنگر

قسمت هفتم

نشریۀ “شعلۀ جاوید” و هیئت تحریریه اش نیز انسجام سازمانی نداشت. مقالات منتشره درنشریۀ “شعلۀ جاوید” هم که به تحلیل ها و مسایلی برخورد نسبی و گاهی نا درست دارد، به هیچ صورت اسناد سازمانی نیستند، افراد و محافل متشکله نظر خود شان را می دادند. چنان که درهمان جزوۀ “انقلاب سرخ …” از اخیر صفحۀ ۱۷  می نویسد که: “و اما درمورد برخورد به بورژوازی متوسط(ملی) درهمان دورۀ انتشار “شعلۀ جاوید”  به وجود  دونقطۀ نظر کاملاً متفاوت برمی خوریم. ازیک سو برداشت درست ازموقعیت و نقش بورژوازی ملی درجوامع نیمه مستعمره – نیمه فئودالی است که از جمله درمقالۀ “دولت دموکراسی ملی یا شکل …” شمارۀ ۴ چنین بیان شده است “باید …”. “در سوی دیگر، درک کاملاً نادرستی ازمناسبات میان طبقات مختلف تشکیل دهندۀ جبهۀ واحد بخصوص ازمناسبات وحدت و مبارزه میان پرولتاریا و بورژوازی متوسط قرار دارد که از جمله درمقالۀ “بازهم نقض وحدت …” درشمارۀ ۱۱ جریدۀ “شعلۀ جاوید” منعکس گردیده است”، “اشتباهات تئوریک – سیاسی موجود … چنان آشکار است که نیازی به توضیح ندارد”.

                               (همانجا ص ۱۸)

اما جزوۀ مذکور این طرح و اشتباه “آشکار” را “که نیازی به توضیح ندارد”، فقط در وجود نویسندۀ آن انتقاد می کند، نه این که “س. ج . م” آن مقاله را از خود(سازمانی) بداند؛ و واقعیت هم همینست. طبیعیست که اگر “شعلۀ جاوید” ارگان سازمانی می بود، چنین “دوسوئی” و تناقضی “آشکار” درآن نشر نمی شد. چنان که از طرف صفوف و کادرها، همان زمان این اشتباه انتقاد شد.

حال دیگر همه می دانیم که  اکثریت نویسندگان و گردانندگان موثر “شعلۀ جاوید”، مانند داکتر رحیم محمودی(صاحب امتیاز و مدیر مسئول آن)، انجینیرعثمان، مضطرب باختری و …، اعضای تصمیم گیرنده و بلند پایۀ هیئت تحریرش، نه تنها عضو “س. ج. م” نبودند، که حتی موجودیت آن سازمان هم از این رفقا مخفی نگهداشته شده بود. درحالی که تقریباً تمام اعضای رهبری “س.ج.م”، در تظاهرات و در سخنرانی ها بیرون داده شده وعلنی بودند؛ ولی نام سازمان و برنامۀ آن که باید هردو، برای آگاهی و انتخاب راه، پخش و تبلیغ می شدند، حتی از رهبران جریان مخفی نگهداشته شد.

یکی دوسال بعد، رفقای زیادی از این سبک کار جریان انتقاد می کردند، ولی مرجع مسئول پاسخده وجود نداشت و کار کماکان به همان روال بود. من هم درهمان زمان، از سال ۱۳۴۹ انتقاداتی شفاهی می کردم و در سال ۱۳۵۰ ش، یعنی چهل و هفت سال قبل از امروز که همراه عدۀ از رهبران جریان در قلعۀ کرنیل زندان دهمزنگ کابل زندانی بودم، طی نوشتۀ با عنوان “چه باید بود؟” که حدود شصت صفحه می شد و درحلقات رفقای زندانی خوانده شد و به مرکز “س. ج . م” و محافل دیگر نیز رسید، انتقاداتم را مدون مطرح کردم و جریان را (که محفل ما و طبعاً خودم نیز شاملش بودیم) در مجموع یک جریان خورده بورژوائی خواندم که هرگاه برنامه و شیوۀ کارش را برمبنای مارکسیسم – لنینیسم – اندیشۀ مائو تسه دون اصلاح نکند، به تجزیه خواهد رفت.

این اثر را داکتر صاحب هادی محمودی در زندان خواند و در ذیل آن تأئیدیۀ به این عبارت نوشت: “از آنچه به مروارید نثر آمده آموختم اینست که ما با این شیوۀ کار خود درساحۀ تشکیلاتی به سکتاریسم، درساحۀ ادبی به شوماتیسم و درساحۀ فکری به ایده آلیسم درغلتیده ایم که باید دراصلاح آن بکوشیم”. 

رفقای دیگری مثل دکتور سید کاظم دادگر، سید بشیر بهمن و… هم آن را خوانده و تأئید کردند. سپس آن را به استاد واصف باختری که پایواز و رابط تشکیلاتی داکترهادی و داکتردادگر بود، ولی از همۀ ما احوالی می گرفت، دادند که به سازمان شان برساند. زنده یاد اکرم یاری نیز آن را خوانده و توسط استاد واصف باختری برایم پیغام داد که اثری آموزنده است و آن را تأئید می کند و درحلقات، به عنوان یک اثر آموزشی ارسال خواهند کرد(من مطئنم که به یاد استاد باختری هست).

ولی بنا برعقبماندگی های عمومی فرهنگی – اجتماعی و ضعف ایدئولوژیک – سیاسی مان، که درک و فهم و آگاهی ما از آن ناشی می شد، نه تنها به ایجاد سازمان و تشکل سرتاسری موفق نشدیم، بلکه درعمل همۀ ما همان راه انتخاب شدۀ خورده بورژوامآبانۀ محفلی خود را رفتیم که  نتیجه اش به تجزیۀ جریان با عظمت و سرافراز “شعلۀ جاوید” منجرشد.

در گسترۀ “جریان دموکراتیک نوین”، محفل زنده یاد میرغلام محمد “غبار” و محفل زنده یاد مجید “کلکانی” نیز شامل بودند، ولی آن ها  چون در جریان “شعله” و نشریۀ “شعلۀ جاوید” نقشی نداشتند، خود را “شعله ای” نمی دانستند. زنده یاد عبدالقیوم “رهبر”، بارها، و به درستی، تکرار می کرد که آن ها “شعله ای” نبودند.

محفل زنده یاد “غبار” در آغاز کار “جریان شعلۀ جاوید” تمایلی به کار مشترک نشان داد، و عدۀ از افراد منسوب به آن، سخنرانان جریان بودند، اما درتداوم آن توافق نکرده و راه مستقلش را رفت. محفل زنده یاد مجید “کلکانی”، بعد از فروپاشی جریان “شعلۀ جاوید”، به محفل انجینیرعثمان پیوست و پس از دوری گزینی انجینیرعثمان از مبارزه، رهبری آن محفل را زنده یاد “کلکانی” گرفت. لذا آنچنان که این دو محفل در مسئولیت های جریان “شعلۀ جاوید”، که بخش بزرگ جریان “دموکراتیک نوین” است، شریک نبوده و مسئول خوب و بد آن نیستند؛ جریان “شعلۀ جاوید” هم درعملکرد خوب و بد این دو محفل و شخصیت های آن ها مسئولیت ندارد. البته کادرهائی از محافل جریان “شعلۀ جاوید” که بعد از فروپاشی جریان، به این دو محفل پیوسته اند، درحد عملکرد و موثرات شان، شریک افتخارات و کمبود های “جریان شعلۀ جاوید” باقی می مانند.

فوراً باید متذکر شوم که با راه افتادن جریان “شعلۀ جاوید” وکشاندن موج انسان ها به دنبال خود(جریان “شعلۀ جاوید” بزرگترین تظاهرات چندین هزار نفری را  به راه می اندخت)، امپریالیسم و ارتجاع حاکم دستپاچه شدند و باز مثل همیشه به سلاح دین متوسل شده و جریان اخوانی ها را، با پایۀ طبقاتی فئودالی، به وسیلۀ “مجددی” و “نیازی” و چند تن دیگر، برای تکفیر وتلعین جنبش آزادی خواهانه و دموکراتیک مردم، سازماندهی و باچوب و چماق جهت سرکوب “جریان شعله” فرستادند. “اخوان” با رنگ مذهبی اش بمثابه چوب دست نظام درهمه عرصه ها در برابر جریان “شعلۀ جاوید” قرار می گرفت و به آن حمله می کرد که درحادثۀ ۲۹ جوزای ۱۳۵۱ ش در صحن پوهنتون کابل، خونین ترین برخورد را به آن کرد و منجر به شهادت سیدال سخندان و زخمی شدن عدۀ از کادرها و اعضای جریان شد.

بحث بیشتر روی این جریان را که مربوط به تاریخ زندگی اکثریت ما می شود، می گذارم به فرصت دیگری، امید است از همین اشارات، چیزی (ولو خیلی مختصر) در رابطه با تاریخ این جنبش سرافراز و مبارزان افراشته قامت و استوار و پاکبازش دستگیر تان شده باشد.

ولی درین جا به خاطر پیوند زدن گذشته به حال، به چند نکتۀ مثبت و منفی عملکرد جریان “شعلۀ جاوید” اشاره ای می کنم تا در تدوین برنامه وتعیین عملکرد آینده از آن بهره بگیریم :

    « 1- جریان “شعلۀ جاوید” که  جریان دموکراتیک نوینش می خوانند، با سردادن فریاد خشمگینانۀ ضد ارتجاع و استبداد، درعمل کانون تجمع هزاران هزار فریاد گره شدۀ نسل جوان خشمگین کشور گردید و به سرعت جنبشی را ایجاد کرد که در ماقبل خود سابقه نداشت. حتی می توان گفت بعد از سال ها رکود، جنبش پرشور و فراگیری را در سرتاسر کشور به وجود آورد واین بزرگترین دستاورد جریان “شعلۀ جاوید” است که می توان آن را بذر افشانی گسترده نامید.

   2- جریان “شعلۀ جاوید” در وجود آحادش – علیرغم کمبودها – نسل روشنفکری را به میدان کشید و یا عرضه کرد که اکثریت عظیم شان از پاکترین و بی باکترین وعمل ورزترین جوانان کشور بودند و بعدها جانمایه های پربار سیاست گذاری های انقلابی شدند، که حتی می توان گفت جمعی از بهترین اندیشه ورزان انقلابی کشور نیز از آن برخاستند. به طورمثال شهید لهیب، شهید رستاخیز، شهید اکرم یاری، شهید دکتورفیض، شهید ازهر، شهید پویا، شهید تیمور، شهید بهمن، شهید انجینیرقدوس، شهید سیدال سخندان، شهید جرئت، شهید سرمد، شهید کریم، شهید حسین طغیان، شهید ماماغلام محمد، شهید لطیف محمودی، شهید محسن، شهیدعزیزطغیان و ده ها شهید وشاهد دیگر در زمرۀ اندیشمند ترین وعمل ورز ترین روشنفکران جامعۀ ما به حساب می آیند که از درون همین جریان قد برافراشته اند.  

    3- اثر گذاری سیاسی این جریان، بمثابه اولین جریان چپ مطرح شده در کشور، به حدی بود که تمام مرتجعین در قدرت ویا در انتظار قدرت را به هراس انداخته بود، وهر حرکتی را که خلاف منافع خود می دیدند به “شعله ای ها” نسبت می دادند، وحتی چنان که شاهدیم تا همین حالا هم حرکات انقلابی را “شعله ای” می گویند.

    4 – جریان “شعلۀ جاوید” جریان فرا قومی، فرا مذهبی و سرتاسری بود و فرزندان مبارز تمام اقوام، ادیان، مذاهب و مناطق سرتاسر کشور را درآغوش خود داشت.

      5 _ این جریان با سرافرازی تمام مستقل زیست و کلاً می توان گفت که هرگز سر به آستان ارتجاع – امپریالیسم وهیچ اجنبی فرود نیاورد.

    واما کمبود ها :

   1 – این جریان نه برمبنای یک کار تدارکاتی سالم و گردهمآئی آگاهانه وهمه جانبۀ محافل و شخصیت های متشکله اش با یک برنامۀ مدون، بلکه  بر مبناهای سیاسی و احیاناً احساسی پایه گرفت و نه تنها به اشکال متکامل تشکیلاتی دست نیافت، که به ازای آن به تجزیۀ  جریان منجر شد.

    2 – محافل متشکلۀ جریان، عمدتاً با درغلطیدن به یک نوع کار، وآن هم تظاهرات خیابانی، در اوج شکوفائی آن، علیرغم بذر افشانی گسترده و با داشتن موجی از انسان های پاک و با احساس صفوفش، قادر نشدند بذرها را به پرورانند، یعنی به کار عمیق تر توجه کنند وآن را به طرف متشکل ساختن و ایدئولوژیک ساختن جهت دهند وثمر بذر افشانی را بردارند. لذا تا تجزیه به آحادش همچنان عمده ترین شکل مبارزه اش مظاهره درخیابان ها، آن هم عمدتاً با خواست های روشنفکرانه بود.

    3-  مخفی گری های غیراصولی (برنامه و نام “س. ج.م”  را، حتی از رهبران و کادرهای توانمند و موثرجریان مخفی کردن و تشکیلاتش را به خیابان ها بردن) چنان بر روان واحساسات آحاد و شخصیت های دیگر جریان ضربه زد که جریان را مانند بمبی منفجر کرد و نفرت و بی اعتمادی را جایگزین صفا و خلوص رفیقانه ساخت؛ و برخی را حتی از مبارزه، و به ویژه از چپ، منزجر ساخت. درنتیجه سکتاریسمی به وجود آمد که مدت ها برای رفع آن و ایجاد اعتماد دوباره برای تشکل، باید کار می شد. همان بی اعتمادی تا هم اکنون بر جنبش سایۀ شومش را گسترده است و هرجا که حرفی از وحدت به میان می آید گمان می رود که باز هم “نیرنگی” در کاراست. واین از بزرگترین زیان هائی است که جنبش چپ از “شعلۀ جاوید” به ارث برده است». ( ساما چگونه ایجاد شد؟ ص۳۱۳۳ )

آری ! آنچنان که دیدیم جریان سرتاسری و پرشور”شعلۀ جاوید”، که بزرگتر و با عظمت تر از همه جنبش ها و نیروها در تاریخ کشورما بود، ازهم فروپاشید. عوامل درونی و بیرونی این فروپاشی فراوانند؛ ولی هرگز کس و یا گروه معینی از درون جریان، به تنهائی عامل فروپاشی آن به حساب نمی آید. شخصیت های نامدار این جریان، مربوط همۀ محافل، که فراتر از همه  رنگ های منطقه ئی، قومی، مذهبی، ملیتی و زبانی بودند، با خون وهستی شان ثابت کردند که خود را پاکبازانه وقف مبارزه دراین جریان و برای خدمت به خلق و وطن شان ساخته اند. تهمت و اهانت، از روی بغض و کین و یا افواهات و سود جوئی ها، به هریک از کادرها و رهبران پاکباز این جریان، اهانت به پیشتازترین و سرافرازترین بخش تاریخ مبارزاتی خلق و کشورما است، که به هردلیلی که صورت پذیرد، جفای بزرگی به تاریخ و خلق ما است.

بهتر از هرکسی خود گردانندگان جنبش، از آغاز کارش تا به انجام، از خود انتقاد کرده و اشتباهات شان را در گذشته و حال، در حد توان شان، ریشه یابی اصولی  کرده اند، که برخی آثار و نوشته های آن موجود است.

“س. ج. م” به عنوان حلقۀ عمدۀ این جریان در ارتباط  ریشه یابی انشعاب ها می گوید: “… به نظر ما، از نظر سیاسی – ریشۀ اصلی انشعابات درون “شعلۀ جاوید” را باید در رشد تضادهای ایدئولوژیک و سیاسی او که ابتدا به صورت جنینی خود و سپس به صورت رشد یافته تری تبارز نمودند، جست وجو کرد”  (انقلاب سرخ … ص. ۱۱) . 

عوامل گوناگون فروپاشی آن را هم اکنون بهتر و دقیقتر می توان تشخیص کرد و ازآن درکارهای گستردۀ بعدی اجتناب ورزید، با قید این که دست آوردهایش را، که با رنج و خون هزاران انسان مبارز حاصل آمده است،  باید حفظ کرد و تکامل داد. یا به قول مائوتسه دون وظیفۀ ما عبارتست از:

“نتیجه گیری ها را به کمک تجربۀ خود آزمودن، آنچه را که سودمند است پذیرفتن وآنچه را که سودمند نیست، به دور افگندن وآنچه را که مخصوص خودماست برآن افزودن”.   ( جلد اول آثار مائوتسه دون ، ص ۲۸۷ )

به نظرمن این فورمول در تقابل هرگونه دگماتیسم، بهترین رهنمود عمل در برخورد به تجارب و تئوری هائی است که ما می خواهیم ازآن ها بهره بگیریم. حال این چه تجربۀ تاریخ خود ما باشد و چه تئوری ها وایسم ولیسم های مدون شده توسط دیگران.

به هرحال پس از تلاشی جریان “شعلۀ جاوید”، که در میتنگ دهم عقرب ۱۳۵۱ ش در صحن پوهنتون کابل رسماً اعلام شد و محافل متشکله علناً در برابرهم اعلام موضع کردند، این دوره(دوران “شعلۀ جاوید”) پایان می یابد. مجموع تدارک و برپائی جریان “شعلۀ جاوید” به عنوان یک دوره، هفت سال را دربر می گیرد و به قول جزوۀ “انقلاب سرخ …”:  “این دوره از سال ۱۳۴۴ آغاز و تا سال ۱۳۵۱ش ادامه می یابد – …”.  (انقلاب سرخ … ص ۴۰)                        

ادامه دارد