انجینیرشیر”آهنگر”

تضاد به زبان ساده

قسمت نهم

پیوسته به گذشته

ما ضمن این كه تضاد یا تضادهای خاص را دریك پدیده مشخص و به آن توجه جدی می كنیم باید درخصلت خاص دوجهت هر یك از تضاد ها هم دقت كنیم. اصول دیالكتیك ما را فرا می خواند كه ضمن این كه خصلت تضادهای جامعۀ خود را، كه همین خصلت، جامعۀ ما را از جوامع دیگر مشخص می كند، كشف و تحلیل كنیم، باید درخود همین تضاد خاص، باز خصلت خاص دوجهت تضاد را نیز ارزیابی كنیم. چه اگرما نتوانیم خصلت خاص دوجهت هریك از تضادهای پروسه را آشكار سازیم، به كشف دقیق ماهیت آن پروسه قادر نمی شویم. مثلاً اگر ما ندانیم كه یك جهت تضاد خاصی كه امروز در جامعۀ ما حاكمیت دارد روسیۀ امپریالیستی و جهت دیگر آن اكثریت عظیم مردم و نیروهای اجتماعی و سیاسی ضد تجاوز روس هستند، ما ماهیت جامعۀ خود را درك نكرده ایم و باز عمیق تر ازآن، اگر ما ندانیم كه روسیۀ امپریالیستی كه یك جهت تضاد خاص جامعۀ ما را می سازد چه ویژگی هائی دارد وسمت حركت آن دركدام جهت است، آیا همسوی روند تكامل تاریخ است(ادعائی كه بعضی ها می كنند) یا درجهت مخالف تاریخ و مسیر تكاملی آن؟، در این صورت ما، قادر به موضع گیری دقیق در پروسۀ حل تضاد جامعه نخواهیم شد و خدای نكرده به انحرافات سازشی و تسلیم طلبانه خواهیم غلتید. همچنان اگر ما جهت دیگر تضاد را نشكافیم و نیروهای معین جای گرفته دراین جهت را با ویژگی های شان نشناسیم ومتناسب با شناخت دقیق برخورد خود را نسبت به آن ها عیار نكنیم، باز هم به انحراف چپ روانه یا انحلال طلبانه خواهیم افتاد كه خیلی زیانباراست.

لغزش های بعضی از روشنفكران ما، از عدم توجه به هیمن ویژگی جهات مختلف تضاد خاص جامعه است. برخی ها با طرح شعارها وعملكردهای چپروانه و پیش از زمان، به تجزیۀ جبهۀ جنگ ضد تجاوزی كمك می كنند؛ كه عملاً به سود جهت دیگر تضاد، یعنی روس ها است. و یا برخی دیگر با عدم شناخت از ویژگی های اجزای یك جهت تضاد، شعارهای راست روانه مطرح می كنند كه به انحلال شان می انجامد. برخی ها شعارهای مقطعی را، كه بنابر الزامات جنگ ملی مطرح می شود، استراتیژی پنداشته یا درتقابل با آن ناشیانه قرارمی گیرند ویا برخی دیگر آن را نهایت هدف خود قرار می دهند و بازهم به دنباله روی ازجنبش خود بخودی می افتند.

بناءً هر كس نخواهد یا نتواند به علاوۀ وارد شدن به كُنه تضاد خاص جامعه، در ویژگی های جهات تضاد نیز وارد شود و آن را بفهمد، نمی تواند راه حل، شعارها وطرح های متناسب به حل تضاد ارائه كند و به آن عمل نماید. لذا به انحراف چپ و راست، كه گاهی خطرناك است، می غلتد.

اگریك كیمیادان، دریك تجربۀ كیمیاوی نفهمد كه در پروسۀ آیونایزیشن ionesition   كدام عناصر، رادیكال های منفی وكدام عناصر، رادیكال های مثبت را می سازند و چطور تركیب می شوند، یعنی خصلت هریك از دوجهت تضاد را نداند، نمی تواند مُركبی را به وجود آورد. او باید عناصر با ولانس های متضاد، كه دو جهت یك پدیدۀ جدید را می سازند بشناسد. این امر كه دریك تجربۀ كیمیاوی ضرورت است درمسایل بغرنج اجتماعی به شدت بیشتر ضرورت دارد. چه اشتباه دریك مسئلۀ اجتماعی ممكن است به نابودی خیلی چیزها بیانجامد، بخصوص در شرایط داغ موجود در كشور ما، شاید به قتل عام منجر شود و یا به شكست جنبش بیانجامد وخلق ما را به كام امپریالیست ها ومرتجعین بیاندازد. واین مصایب همه از عدم توجه به خصلت خاص تضاد وخصلت خاص هر یك از دوجهت تضاد ناشی می شود.

 بناءً باید برای پیشگیری ازغلتیدن به همچو اشتباهات، دقیق وهمه جانبه نگرباشیم. دیالكتیك تاكید می كند، برای شناخت یك موضوع كلیۀ جوانب، كلیۀ رابطه و واسطه هائی را كه این رابطه ها را به وجود می آورد با دقت بنگریم و مورد توجه قرار بدهیم. حال ممكن است به طور كامل نتوانیم همه جوانب قضایا را با كم و كاست آن، به آن ژرفائی كه لازم است، ارزیابی كنیم، ولی اگر مسیر سالم و همه جانبه نگری باشد، از دامنۀ اشتباهات ما كاسته شده و راه حل های ارائه شده از جانب ما معمولاً نتایج مثبت می دهد.

ولی عمدتاً روشنفكران جامعۀ ما به یك جانبه نگری عادت كرده اند. عده ای، همین كه چند تا جوان احساساتی را درگوشۀ دیدند و در صحبت هائی كه معمولاً از حد چند تا شعار تُند و تیز و چند تا نقل قول طوطی وار و درك نشده نمی گُذرد همسوئی نشان دادند، فوراً به این نتیجه می رسند كه جامعه افكار آن ها را پذیرفته است. و حال گویا شرایط مساعد برای پیاده كردن فلان ایسم ولیسم (كه خود شان هم به عمق آن پی نبرده اند) به وجود آمده و روشنفكران باید دیگر به افكار مردم، به خوب و بدش، پشت پا بزنند و فلان شعار را بدهند ویا فلان شكل كار را بگیرند. جالب این جااست كه در شرایط داغ وخونین كشورما خود این آقایان حاضربه عملی كردن طرح های مبتذل و مندرآوردی شان نیستند. از پاكبازانی كه در میدان های رنگارنگ مبارزۀ مردم حضور دارند،‌ عرق می ریزند و قربانی می دهند،‌ می خواهند كه به میل این یاوه گویان عمل كنند. چه، آن ها خوب می دانند كه طرح های خام و بچه گانۀ شان، سرهای مجریان را برباد می دهد، وچه بسا كه به قتل عام روشنفكران به دست نیروهای مختلف، وحتی مردم، بیانجامد. لذا می خواهند هوی و هوس روشنفكرانۀ خود را با قربانی دادن دیگران ارضاء كنند و خود به غُندی خیربنشینند و بازهم از قربانیان شهید انتقاد كنند، كه گویا طرح درست این نخبگان را نتوانسته اند درست پیاده كنند، لذا به اشتباه خود كشته شده اند. و این چه ناجوانمردانه و ناشریفانه است.

وقتی هم آن ها را متوجه یك جانبه نگری شان بسازی و بگوئی كه چندتا جوان احساساتی دنباله رو شما، كه شمارش از انگشتان دست هم تجاوز نمی كند، كُل ملت نیست، و نظر شما و آن ها به تنهائی تفكر جامعه را نمی سازد؛ لطفاً بروید داخل جامعه و از ملیون ها انسان، حداقل به شیوۀ منطق تمثیلی، نمونۀ فكری بگیرید (از برخورد دیالكتیكی كه عاجز اند) و بعد احكام تان را كمی جامع تر وهمه جانبه تر صادر كنید. اولاً كه از رفتن درمیان مردم می ترسند، دوماً هم در چانتۀ شان برای نفی مردم چند كلمۀ  شُسته و روفته هست كه با نشخوارآن به نفی مردم می پردازند. به اصل انقلابی “از توده به توده” كلاً باور ندارند. همیشه به اصطلاح از بالا گز می كنند و زحمت كارشاق توده ای و جمع آوری نظر مردم و تنظیم این افكار و جهت دهی مردم به سمت حركت سالم، اصلاً برای شان قابل تحمل نیست.

وقتی ما برای شان توضیح می كنیم كه فاصلۀ عمیقی را، كه اشتباهات سبك كار گذشتۀ برخی ها، بین روشنفكر و مردم به وجود آورده، باچه مشكلاتی درعمل كم كرده و یا ازبین برده ایم؛ جریان عمل ما برای شان افسانه جلوه می كند. این كه رفقای ما با ابتكار و تدوین اشكال مختلف كار توانسته اند با استفاده از كارپوششی شان با توده ها درآمیزند و درسنگرهای مختلف نظامی و سیاسی جلودار حركت توده ها شوند، برای شان باور نكردنی است.

این كه رفقای ما توانسته اند با كار پوششی شان در هر ستیج، و با استفاده از هر تریبون ممكن، افكار و نظرات شان را به مردم بگویند و اجازه ندهند كه “اخوان” در درون سنگر های مردم به طور انحصاری نظرات خودش را تحمیل كند، برای روشنفكر خیال پرداز باوركردنی نیست. او باور نمی كند كه روشنفكر انقلابی در جبهۀ جنگ، ضمن تفنگ زدن، توانسته است با بلندگوی، هم جنگ را رهبری كند و هم افكارش را به مردم تبلیغ كند. او باور نمی كند كه اسیران جنگی اعتراف كردند كه شصت فیصد زیر تاثیر تبلیغات بلندگوی رفقای ما و چهل درصد زیرفشار نظامی، سلاح شان را برزمین گذاشته اند.

برای او مفهوم نیست كه رفقای ما توانسته اند با استفاده از كار پوششی شان، ده ها هزار نفر را در جبهه و پُشت جبهه، در مساجد و تكایا و راه پیمائی ها، زیر تاثیر سخنرانی های خود بگیرند وبه تائید خود بكشانند و…

روشنفكر جدا از مردم، فقط یك جانبه، خود و همفكران محدود خود را می بیند و مبتذلات پنداری خود را نشخوار می كند و برای توجیه خود، سیلی ازاتهام و لاطائلات را بر سر و روی جنبش خونین مردم ومبارزان پاكباز همسنگر مردم می ریزد وخودش نیز به حاشیه پرت می شود.

ادامه دارد