انجینیرشیر”آهنگر”

تضاد به زبان ساده

قسمت هفتم

پیوسته به گذشته

به همین نحو انقلابیون دیگر در جهان شیوه های متناسب با ویژگی های شان را به كار بستند. ویتنام، كوریا، كیوبا، آلبانی و… هركدام با شیوۀ خاص خودشان عمل كردند، كه هركدام متناسب با عملكرد درست خود به نتایجی رسیدند. ولی كشور ما چه؟

دراین جا برخی از روشنفكران ما مصداق كامل این گفته هستند كه:                   

درپس آئینه طوطی صفتم داشته اند

آنچه استاد ازل گفت همان می گویم

این گروه گمان می كند كه با حفظ طوطی وار چند نقل قول از این و آن، و تكرار بی جای آن، ماركسیست و لیننیست و… نمی دانم چه و چه هستند. برای آن ها تحلیل ویژگی های پدیدۀ به نام اجتماع ما، اصلاً مطرح نیست. ارزیابی تضاد خاص جامعۀ ما و رهیابی حل این تضاد ویژه، موضوع كارشان قرار ندارد. آن ها فورمول های خاصی را قبلاً آماده شده دارند و جامعه باید درآن فورمول های قالبی بگنجد، و ازهمان طریق مجبوراست به حل تضادهای خود برسد و… كه نمی گنجد و نمی رسد. این تفكر، مطلقاً دگماتیستی و آبشخورآن متافزیسم است.

دگماتیست های بی سواد و بی معرفت ما، تكامل را در پدیده های مختلف اجتماعی منكر می شوند و نمی دانند، ویا نمی خواهند بدانند، كه این جامعه به شكل ویژۀ خودش، با تاریخ خاص خودش، وعوامل ویژۀ سازندۀ این تاریخ، تكامل كرده است. لذا از جامعۀ روسیۀ قبل ازانقلاب و یا چین قبل از انقلاب تفاوت هائی دارد و تضادهای خاصی را دربطن خود پرورانده است. انقلابیون آگاه باید این تضادها را، در همین پروسۀ مشخص تكامل همین جامعه، ارزیابی كنند، آن ها را بشناسند و متناسب با ویژگی این تضادها راه حل ویژۀ خودش را ارائه كنند. ما در دیالكتیك خواندیم كه تضاد خاص هر پدیده است كه او را از پدیده های دیگر متمایز می سازد. تضادهای عینی خاصی مستقل از ارداۀ ما  در بطن جامعۀ ما وجود دارد كه آن را ازجوامع دیگر متمایز ساخته است. ما نه تنها باید آن تضاد خاص را درنظر بگیریم، بلكه باید درهر مرحلۀ معین، رشد و تحول این تضاد را ارزیابی دقیق كنیم تا بتوانیم راه حل دقیق تضادهای موجود جامعه را بیابیم، درغیرآن با الگوسازی های ُدگم و بی قواره به بُن بست مواجه می شویم وآن گاه همه چیز را به باد لعن وطعن می گیریم وتا به نفی جنبش خلق هم می رسیم.

واقعیت ها فریاد می زنند كه وضع كشور ما وضع خاصی است. این كشور زیرنام انقلاب، دموكراسی و سوسیالیسم مورد تجاوز قرار گرفته است و خلق مظلوم آن به دست آدم كشان ارتش سرخ شوروی، ارتشی كه روزگاری سمبول مبارزۀ ضدفاشیسم، ضد تجاوز و دفاع ازخلق ها بود، تكه و پاره می شود و خانه و كاشانه اش ویران وهستی اش را به یغما می برند. دراثر این تجاوز بی رحمانۀ سوسیال امپریالیسم شوروی به كشورما، امپریالیست های دیگر، كه دشمنان شناخته شدۀ خلق ها اند، برای ما اشك تمساح می ریزند و به نام كمك به مردم ما، با بدترین دشمنان بومی خلق ما، با فئودالیسم و كمپرادوریسم، دمساز می شوند و برگردۀ خلق و جنبش خلق سوار می شوند و… ده ها و صدها مورد ویژه ای دیگر دراین كشور جریان دارد كه درهیچ جای دیگر این چنین خصوصیتی وجود نداشته است. ما باید این ویژگی ها را بشناسیم، صفبندی های كاملاً ویژه و جدید را، كه قبلاً كسی به آن معرفت نداشته است، تشخیص كنیم. این پروسۀ نو است و نیاز به برخورد و معرفت خاص دارد.

من در صحبتم توضیح كردم كه وقتی انقلابیون روسی یا چینی یا جاهای دیگر به پدیدۀ نوی درجامعۀ شان برخورد كردند، ضمن آموختن از تجارب ماقبل، به ارزیابی وتحلیل این پدیدۀ نو همت گماشتند. ویژگی هایش را مشخص كردند و با طرح راه حل های متناسب، انقلاب شان را به پیروزی رساندند و به دیگران نیز فهماندند كه اصول شریعت جامد نیست و تحلیل مشخص از اوضاع مشخص جوهردیالكتیك است.

ماركسیسم ـ لیننیسم كه برپایۀ ماتریالیسم دیالكتیك بنیاد گرفته است؛ یك تئوری زنده است، رشد می كند،‌ تكامل می كند. شما به حیث یك ماركسیست و پیرو ماتریالیسم دیالكتیك حق ندارید این پدیدۀ درحال تكامل را راكد و بی جان بسازید. شما حق ندارید پدیدۀ را كه برمبنای تضاد یا تضادهای خاص ویژه اش طی یك تاریخ به وجود آمده و تكامل كرده و حل تضادهای آن، شیوۀ متناسب با خود را خواستار است، آن را درقالب ها و فورمول های مربوط به پدیدۀ ویژۀ دیگری به زور بگنجانید، این ممكن نیست، سر به سنگ زدن است.

معرفت دیالكتیكی حكم می كند كه پدیدۀ خاص و منفرد را باید شناخت، و بعد شناخت خود را درپدیده های مشابه تعمیم داد و باز پدیده های دیگری را كه تحلیل نشده اند، پدیده هائی كه در زمان ماركس ولینن وجود نداشته اند، پدیده هائی كه مائوتسه دون در زمان حیاتش با آن برنخورده است، پدیده هائی كه پیشوایان دیگر پرولتاریا قبل از این با آن مواجه نشده اند، تازه به وجود آمده است، باید بشكافیم و تحلیل كنیم. و با كشف تضادها و قانونمندی های ویژۀ شان پرابلم های آن ها را حل و ازآن درجهت تكامل به پیش استفاده كنیم.

مگر رهبران پرولتاریا گفته اند كه پس از مرگ ما هیچ پدیدۀ اجتماعی تازه ای به وجود نمی آید؟ مگر آن ها گفته اند بعد از مرگ ما دیگر دروازۀ تكامل ماتریالیسم دیالكتیك بسته است وهیچ كس حق تغییر و تكامل دادن این اندیشه را ندارد؟

مگر با مرگ ماركس ولینن و… دیگر پیشوایان پرولتاریا، از نقل قول های شان آیت وحدیث درست كردن و اجازۀ هیچ گونه تغییر و تكامل آن را ندادن، برخورد مذهبی نیست كه از آیۀ “الیوم الكملتم دینكم واتممتم نعمتی” پیغمبر اسلام در روزهای اخیرحیاتش گرفته شده كه به هیچ كس اجازۀ تكامل دینش را نداد و تا اخیر دنیا آن را كافی قلمداد كرد؟

دگماتیست ها با این خشكه مقدسی های شان صاف وساده مذهبی می شوند. به نظر ما بعد از مرگ پیشوایان پرولتاریا، پدیده های نو و جدیدی در جهان به وجود آمده اند و بازهم به وجود می آیند و این پروسه تا بی نهایت ادامه دارد. لذا در هرمقطع و درهرپدیدۀ جدید باید ارزیابی ها وتحلیل های جدید صورت بگیرد و درصورت ایجاب، راه حل جدید تضادها ارائه شود. بدین ترتیب است كه انسان ها نسل در نسل، ماتریالیسم دیالكتیك را، ماركسیسم ـ لیننیسم را غنا می بخشند و آن را از تحجر نجات می دهند. ماهم به همین مصداق، چون در شرایط ویژه و نوی قرار گرفته ایم، حق داریم وباید با ارزیابی تضادهای ویژه ومشخصات ویژۀ جامعۀ خود، راه حل های ویژه ای را مطرح كنیم و آن را به كار ببریم ودر این راه از هیچ گونه غُر و لُند دُگم اندیشان عقبمانده تشویشی به خود راه ندهیم.

ادامه دارد