ارسالی: آرش

 تضاد به زبان ساده

قسمت هفتم

تضاد عمده وجهت عمدۀ آن:

 دیالكتیك به ما می آموزد كه درمطالعۀ تضادها، روابط و جهات مختلف تضاد ونحوۀ رشد آن ها را نیز درنظر بگیریم. دراین رابطه، برای اینكه سخن به درازا نكشد من ِصرف به یك مثال بسنده می كنم تا تطبیقی ساختن تئوری را بدانیم .

هم اكنون همۀ شما درجبهات دیده اید كه عدۀ زیادی گروه ها و سازمان های مختلف، درگیرجنگ با روس ها و رژیم دست نشاندۀ آن هستند. این ها می خواهند چه كنند، این عملكرد را چگونه می توان در فومول تضاد گنجاند؟

خیلی ساده می توان گفت كه روس ها با تجاوزشان به افغانستان تضادی را به نام تضاد ملی آفریده اند كه دریك جهت آن خود روس ها وعُمالشان، ودرجهت دیگر اكثریت عظیم ملت وهمین گروه ها وسازمان ها قراردارند؛ و جنگ موجود تصادم یا مبارزۀ دوجهت این تضاد است. برا ی حل این تضاد درقدم اول ما این تضاد را تشخیص كردیم وخود نیز درجهت ملت قرار گرفتیم و برا ی تسریع حل این تضاد به جنگ شركت كردیم. ولی این همۀ كار نیست، تازه مسایل بُغرنجی پیش پای ما قرارمی گیرد كه اگر آن ها را نشكافیم، برخورد درست وعلمی به آن نكینم، شاید جهت گیری ها را مغشوش نمائیم وخود را نیز دراین گیرو دار ُگم كنیم. لذا باید در هردو جهت تضاد روابط اجزای آن را با یكدیگر نیز به ارزیابی بگیریم وقدم به قدم مراحل رشد و تكامل این روابط را نیز پیگیری كنیم. تحولاتی كه به سود حركت است باید آن را حمایت و تقویت كنیم و از رشد تحولات منفی جلو بگیریم. حال ببینیم ظرف همین مدت دوسال واندی جنگ، چه تحولاتی درجبهۀ جنگ ضد تجاوزی به وجود آمده است.

 احزاب و دسته های مختلف اسلامی درآغاز جنگ، یك گرایش به وحدت با یكدیگر داشتند و یا دركنارهم همزیستی می كردند. مثلاً حزب اسلامی و جمعیت اسلامی باهم بودند و بعد با گروه صبغت الله مجددی درحركت انقلاب به رهبری مولوی نبی تجمع كردند و مدتی یكجائی عمل می كردند؛ ‌تا اینجا همزیستی غلبه دارد و تضادهای درونی شان هنوز در مبارزۀ آشكار نرسیده است، ولی حال چه؟ درپروسۀ تكامل خود، و یا بهتر بگوئیم “رشد دمل وار” خود، با استفاده از احساسات مردم، هریك از این ها از نظر كمی روزتا روز پُندیدند، پول سرشار و اسلحه و امكانات از منابع خارجی امپریالیستی ـ ارتجاعی به دسترس شان قرار گرفت. تجمع میكانیكی شان توان تنظیم و ادارۀ مشترك این وضع و این “رشد دمل وار” را نداشت ولذا باید  متلاشی می شد (دمل سر باز می كرد).

از سوی دیگر، جهت دیگر تضاد عمده، یعنی شوروی و عُمالش، زیر ضربات پیگیر وهمگانی خلق ما، روزتا روز شكست می خورد وسنگربه سنگر را ملت ما از او پس می گیرد. سازمان ها وگروه های ارتجاعی كه پیروزی مردم و شكست روس را می بینند به پندار پیروزی زود رس فرو می روند و هركدام خواب حاكمیت خود را بركشور می بینند ولذا با تكیه بر مساعدت های موقتی می خواهند به تقویت گروه و دستۀ خود بپردازند.

از جهت دیگر حضورنیروهای انقلابی درجبهات و اثرگذاری های مثبت شان با ارائۀ نسبی خط كارسالم وعملكرد درست و شجاعانه، و بالاثر جای گرفتن شان درنقاطی از كشور به مثابه یك نیروی با كیفیت عالی وگاهی تعیین كننده، انحصارگران را، به ویژه حزب اسلامی وجمعیت اسلامی را، به هراس انداخته وحضور این نیروها را نتیجۀ اغفال همقطاران دیگر خود می دانند. لذا می خواهند جهت سركوب انقلابیون، خودشان پیشقدم شوند و موانع حاكمیت انحصاری خود را از سر راه بردارند. این ها عوامل عمده، و یكسری مسایل دیگر در روابط اجزای مختلف تضاد عمده درنتیجۀ تكامل شان، حالات وشرایطی را به وجود آوردند كه همزیستی بین نیروهای اخوانی وهمراهان شان را خدشه دار كرد. آن ها را به تجزیه كشید وحتی برخوردهای مسلحانه بین شان به وجود آمد. هم اكنون درجاهای معینی بین حزب اسلامی و جمعیت اسلامی درگیری های شدیدی وجود دارد. همچنان جمعیت وحركت انقلاب، حزب و حركت انقلاب، نهضت اسلامی و نصر و. . . بین خود درگیری مسلحانه دارند. طبیعتاً این درنده خوئی و انحصارگری نیروهای ارتجاعی، ما را كه در دشمنی با خود خطرناكتر از روس ها تشخیص می كنند وبه آن عمل می كنند، یعنی همراه با روس ها و خلقی ـ پرچمی ها برجبهات ما حمله می كنند، ‌زیر ضرباتی قرارداده است؛ كه باید شدیداً ازآن  جلو گیری كرد و كوشید تا همۀ تفنگ ها به طرف ارتش متجاوز روس وعمالش به صدا در بیاید كه هرگز درین شرایط برخورد با اخوان و هر نیروی دیگری كه می خواهد ضد تجاوز بجنگد به نفع ما وبه نفع خلق ما نیست.

وضع نیروهای انقلابی هم دراین مدت دستخوش تحول و تكامل  شده است. این ها كه درآغاز یا درجبهات جای پائی نداشتند ویا خیلی ضعیف بودند، درجاهای معینی به نیروی چشمگیری، حتی ازنظر كمی، بدل شده اند كه مناطق آزاد شده ای هم در دسترس دارند. از نظر كیفی توانسته اند با استفاده از اشكال مختلف كار، خط دموكراتیك استواری را به جنبش عرضه كنند و خود را درسطح جامعه وحتی درخارج كشور به عنوان یك نیروی پیشرو ومستقل و موثر بشناسانند. این اثرگذاری را می توان از ُغریدن و دندان خائیدن روس ها و اخوانی ها بالای شان بهتر لمس كرد و…

در جهت دیگر تضاد، جهت روس و رژیم مزدورش، نیز دگرگونی هائی به وجود آمده. آن ها سنگرهای مستحكم دست داشته ای خود را از دست دادند. زیر ضربات كوبندۀ ملت به تعویض مهره ها پرداختند. شیوۀ سركوب ملت را روسیه تغییر داد. از نیروهای متحد بین المللی خویش در جنگ با ما كمك خواست، ولی اینها همه جلوشكست او را نگرفت. اكنون به افغانی كردن جنگ پناه برده است. در تحقق این نیرنگ، ‌اول ملیش گرفته شد، دراین روزها عسكر جبری و پولی (معاش بگیر)جمع می كند كه آن هم راه حل پرابلم نیست.

واما شیوۀ دیگری را هم به كار گرفته است كه از درون همین احزاب و گروه های اسلامی، عده ای به اصطلاح چریك را با دادن چند میل تفنگ و دادن تامینات و پول می خرد. “چریك” را به جان چریك می اندازد وجنگ را میان جبهات مقاومت می كشد و طرح افغانی كردن جنگ را پیاده می كند. این دقیقاً استفاده ازتضادهای درونی جبهۀ مقاومت ضد روس است و برهم زدن روابط مقاومت. سازمان ها و احزاب اسلامی هم در جلوگیری از این مسئله، یا بی كفایتند و یا بعضی شریك جرم؛ كه باید رفقای ما درهمچو موارد دقیق باشند و نگذارند دشمن به حاد ساختن تضادهای عجالتاً فرعی، تضاد عمده را ماست مالی و مخدوش كند. این ها روابطی است كه دراجزای دوجهت تضاد وجود دارد و چنین تحولاتی را پیموده است.

نیروی انقلابی درمتن این تحولات، روز تا روز تجربه می اندوزد، درس می گیرد و به این نتیجه می رسد كه پیوندش را با َخلق عمیقتر باید بسازد، سازماندهی مستحكمتری به وجود بیاورد و پایگاه های اجتماعی مطمئنتری در درون جنبش ایجاد كند و در انجام این مأمول كلیۀ واقعیت ها وفاكت های عینی  جامعه را در دوجهت تضاد به حساب باید بیاورد و ارزیابی دقیق از آن ها داشته باشد.

ماتریالیسم چیز دیگری نیست جز در نظر گرفتن، ارزیابی و سیستماتیزه كردن ماتریال اجتماع درموقعیت های وجودی شان، ونحوۀ برخورد شایسته به هر یك از آن ها. ماتریال عمدۀ اجتماع ما كه جهت تكامل را درجنگ كنونی مشخص می كنند همین هائی اند كه در فوق برشمردیم.

 ماتریالیسم دیالكتیك در برخورد باپدیده های طبیعی و اجتماعی، ضمن پذیرش این پدیده ها بمثابه موجودات مستقل از ذهن، آن ها را قابل شناخت وتغییر وتحول دانسته و متود ارزیابی وقانونمندی های شان را سیستماتیزه می كند. همین سیستم بندی، همین استنتاج حاصله را كه بر مبنای ماتریال عینی، با درنظر داشت تمام جوانب تكامل آن به وجود آمده وتئوریزه شده است، ماتریالیسم دیالكتیك می گویند. ما اگر ماتریالیستی و دیالكتیكی فكر می كنیم باید ماتریال اجتماع خویش را كه تذكرش رفت ومستقل از ذهن ما وجود دارند، درنظر بگیریم. به هیچ صورت نباید با چشم پوشی از واقعیات،  ِاعمال تمایلات ذهنی دل خوش كن، بكنیم. ما درذهن خویش خیلی چیزها می خواهیم كه فعلاً این خواست های ما عملی نیست وعملی شدن شان كار پُرزحمت وحوصله می خواهد. این منتهای ایده آل ما درجنگ است كه ارتش نیرومند توده ای وپارتیزان های دلخواه وتحت فرمان ما نیروی عمدۀ جنگ وحتی بر آن مسلط باشند، این یكی از فرازهای آرزوها ی ماست، كه حزب كمونیست ایجاد شده به دست خودمان در سرتاسر افغانستان حاكمیت كند و… ده ها آرزوی خوب دیگر.

ولی این تمایلات ذهنی ما بر واقعیات تلخ موجود، به زور وجبر یكشبه ویا به آرزوكردن ِاعمال نمی شوند. آرزو داشتن خوب است، اما باید پذیرفت كه بین خواستن وتوانستن نیز تضاد وجود دارد. فقط با درك دقیق عینی جامعه، با ارائۀ مشی و برنامۀ درست، با كار انقلابی، شكیبائی انقلابی و خودگذری های فراوان است كه درجریان رشد وتكامل انقلابی به نتایج دلخواه می رسیم و ایده ها و آرزوهای ما به واقعیت بدل می شوند.

 نه ماركس وانگلس، نه لینن و مائوتسه دون و نه هم چگوارا وهوشی من، هیچكدام ِاعمال تمایلات ذهنی را مجاز نمی دانستند. پیوسته تاكید شان برآن بود كه با درنظرداشت شرایط مشخص، با توجه عمیق به واقعیت عینی، تضادهای مشخص، جای مشخص تضادها، دوجهت هرتضاد و روابط متقابل تضاد در پدیده ها، اقدام به عمل كنیم. راه حل مشخص ارائه دهیم. درغیر آن به انحرافات دگماتیستی یا امپریستی چپ و راست می افتیم كه نتیجه اش منفی است.

درخاص بودن تضادها مسئلۀ جدی قابل بحث دیگر تشخیص تضادعمده و جهت عمدۀ تضاد است. اگر از سری تضادهائی كه در یك پروسه وجود دارد، (درپروسه های ُمغلق طبیعی و اجتماعی چندین تضاد وجود دارد) به درك و تشخیص تضاد عمده موفق نشویم به ماهیت پروسه پی نمی بریم  وآن را نمی شناسیم.  برای شناخت یك پدیده، باید تضاد عمدۀ آن را كه شاخص پدیده است تشخیص و آن را دقیقاً بشناسیم .

ادامه دارد