انجینیرشیر”آهنگر”

تضاد به زبان ساده

قسمت ششم

پیوسته به گذشته

آیا ممكن است انقلابیون جهان همین نمونه را(نمونۀ روسیه را) در تمام كشورهای جهان بی چون وچرا پیاده كنند؟ آیا همین تشخیص تضاد، تشخیص تضادهای همه كشورها است و نباید تضادهای ویژۀ هركشور را به طورخاص مطالعه كرد؟ آیا همین متود یگانه متود و شیوه ای است كه انقلابیون جهان باید مو به مو آن را تطبیق كنند؟

نه! هرگز چنین نیست! و دیالكتیك چنین نمی گوید. ممكن نیست كسی دیالكتیكی بخواهد به قضیه برخورد كند و از ارزیابی تضاد خاص آن قضیه، و خصلت خاص آن تضاد و راه حل ویژۀ آن چشم بپوشد. دیالكتیسن های جهان هیچ گاه چنین نكرده اند. دگماتیست هائی هم كه اصول و تجارب دیگران را نه تئوری رهنما، بلكه شریعت جامد می دانند (درجامعۀ ما كه عدۀ روشنفكرنما از آن مذهب ساخته اند) درعمل یا سرشان به سنگ می خورد ویا ضربات جبران ناپذیری به جنبش های انقلابی وارد كرده ومی كنند.

انقلاب چین نمونۀ درخشان پرهیز از تقلید كوركورانه و به كار بُرد خلاق دیالكتیك است. این انقلاب با تكیه بر تحلیل مشخص ازتضاد های مشخص و خاص جامعۀ خود و به كار برد متودهای مبتكرانه، متناسب با شرایط عینی جامعۀ چین است كه تئوری انقلابی وكلاً ماتریالیسم ودیالكتیك را در تطبیق  با مسایل اجتماعی تكامل داده است و افتخار آن را دارد كه در پهلوی ماركسیسم ـ لنینیسم، اندیشۀ مائوتسه دون را نیز بیافزاید.

این انقلاب به بركت رهبران شایسته اش، شیوۀ جدیدی را به كار گرفت كه بر مبنای درك قانونمندی های خاص جامعۀ چین، ویژگی تضادها، جهت تكامل شان، وضعیت خاص طبقاتی چین و كمیت و كیفیت نیروهای انقلاب و ضد انقلاب و… استواراست.

بنابر تحلیل های ژرف كمونیست های چین، گره گاه انقلاب دراین كشور نمی توانست مراكزصنعتی و شهرهای بزرگ برگزیده شود. برعكس روسیه، مركز و گره گاه انقلاب چین روستاها تشخیص شد. (چیزی كه در انقلاب روسیه به عنوان طرح انحرافی نرودنیك ها كوبیده شد). این جا دهقانان چین باید محور عمدۀ انقلاب قرار می گرفتند.

دگماتیست های چینی از این تحلیل وتشخیص مائوتسه دون سرگیچه شده بودند، چون آن را خلاف دگم های حفظ شده و تحول ناپذیرشان می دانستند. درتقابل آن به حدی سروصدا راه انداختند كه ستالین را دربرخورد به انقلاب چین به اشتباه انداختند، كه بعداً از خود انتقاد كرد. دگماتیست های چینی داد می زدند كه لنین گفته است باید مركز و گره گاه انقلاب شهرهای صنعتی باشد، نیروی مركزی و اساسی هم باید پرولتاریا باشد، مائوتسه دون كه چنین نمی كند، انحراف است، اپورتونیسم است، این تفكر دهقانی است و…

اما مائوتسه دون ویارانش دیالكتیك جامعۀ خود را می فهمیدند و به آن عمل می كردند. تضادهای خاص جامعۀ چین، متود حل خاصی را ایجاب می كرد و مائوتسه دون داهیانه متود متناسب با جامعه اش را، و انقلابش را، تدوین كرد. او دریافت كه شیوۀ عمل انقلاب اكتوبر روسیه همان قدر كه درآن كشوراصولی وعملی بود، به همان نسبت تطبیق آن در چین غیر اصولی وغیر عملی است. لذا او روستا را مركز و گره گاه، و دهقانان را نیروی عمدۀ انقلاب برگزید. اما در رهبری انقلاب فورمول را عمومی و مشترك یافت و می دید كه پرولتاریای چین نیز از همان خصایل رهبری كننده برخوردارند، واین خصیصۀ تمام پرولتاریای بین المللی است  كه باید انقلاب را رهبری كنند.

چون پرولتاریای چین از نظر كمی نسبت به دهقانان ناچیز است، لذا توان حمل باراساسی انقلاب را ندارند. باید این بار بزرگ را بردوش كتله های ملیونی دهقانان حمل كند و پرولتاریا به حیث نیروی اساسی و متحد عمدۀ خود، به آن متكی شود. خصوصیت دیگری كه انقلابیون چین برمبنای آن انقلاب شان را ازانقلاب أكتوبر روسیه تفكیك كردند، طولانی بودن زمان انقلاب درچین است. چین نمی توانست مثل روسیه انقلاب را دركوتاه مدت به پیروزی برساند. لذا ناگزیرباید شیوۀ جدیدی را برمی گزید و راه نوینی را تدوین می كرد. تئوری جنگ توده ای طولانی كه مائوتسه دون مدون آن است، باب نوینی در انقلاب گشود.

حضورارتش متجاوز ژاپن و تصرف قسمت هائی از خاك چین توسط آن، ویژگی های جدیدی در مناسبات تضادهای درونی چین آفریده بود. این جا تضاد جدیدی به میان آمده است و شرایط جدیدی را خلق كرده است. كمونیست های چین به بُن بست نرسیدند، اوضاع را به دقت ارزیابی كردند و با شناخت عمیق شان از جامعۀ چین طرح جنگ آزادیبخش ملی وایجاد جبهۀ متحد ملی را ریختند. درین جبهۀ متحد ملی به استثنای مشتی خاین به میهن، كه همسوی ارتش متجاوز عمل می كنند، دیگر تمام طبقات و گروه های اجتماعی، به شمول كومین تانگ كه دشمن آشكار خلق است، می توانند و باید شركت كنند. قطع جنگ با كومین تانگ وهمكاری با آن درجنگ ضد تجاوزی در دستور روز قرار گرفت.

این طرح از نظر دگماتیست ها كفر اصول بود. به نظر آن ها همراهی با طبقات ارتجاعی، به ویژه كومین تانگ، حتی در جنگ ضد تجاوزی، اپورتونیسم است و بالاتر از آن خیانت جلوه می كرد. “لی لی سان” را همین برداشت ها واصول نمائی های خشك به منجلاب اپورتونیسم چپ انداخت كه صدها كادر و هزاران عضو حزب و توده های مردم را به كشتن داد. اما از نظر مائوتسه دون جابجاشدن تضادها در جنگ ملی ضد تجاوزی ایجاب می كرد كه جبهۀ متحد ملی به وجود آید. بدیهی بود كه هرطبقه و گروه، منجمله كومین تانگ، دراین اتحاد منافع خاص خودرا در نظرداشت، ولی با این حال در همان شرایط ویژه، طرد تجاوز، كشور را از نابودی نجات می داد ومنافع ملی و همگانی را تأمین می كرد كه باید برمنافع طبقات مختلف به تنهائی ترجیح داده می شد.

مائوتسه دون با ژرف اندیشی ویژه اش و با درنظرداشت تمام جوانب قضایا، طرح جبهۀ متحد ملی را داد و در تطبیق عملی آن حتی امتیازات فراوانی برای كومین تانگ واگذار كرد. از تطبیق بسیاری از مواد برنامه ای حزب كمونیست موقتاً صرف نظر كرد. مناطق آزاد شده را پس به مالكان بزرگ ارضی داد،‌ ارتش سرخ را ضمیمۀ  ارتش ملی اعلام كرد و… دگماتیست ها كه دادن امتیازات را می دیدند ولی نجات كشور را محاسبه نمی كردند،‌ كلیۀ این عملكرد مائوتسه دون را تكفیر می كردند وحتی بعضی ها او را عامل كومین تانگ می خواندند، اپورتونیست و راست رو گفتنش كه ساده بود.

ولی تجربه ثابت كرد كه شناخت مائوتسه دون از جامعۀ چین و درك تضادها با ویژگی های شان، دیالكتیكی و واقع بینانه بود و با همان طرح ها وعملكردها توانست هم تجاوز خارجی را درهم شكند و هم با حوصله مندی و در زمانش برنیروهای ارتجاعی غلبه كند و به حل تضادهای درون جامعۀ خود بپردازد و از تقلید كوركورانه هم بپرهیزد. در نتیجه چین عقب ماندۀ نیمه فئودالی ـ نیمه مستعمره را به چین دموكراتیك نوین وازآن به سوی سوسیالیسم رهبری كند و خط جدیدی در مسیر انقلاب ترسیم نماید.

به همین نحو انقلابیون دیگر در جهان شیوه های متناسب با ویژگی های شان را به كار بستند. ویتنام، كوریا، كیوبا، آلبانی و… هركدام با شیوۀ خاص خودشان عمل كردند، كه هركدام متناسب با عملكرد درست خود به نتایجی رسیدند. ولی كشور ما چه؟

دراین جا برخی از روشنفكران ما مصداق كامل این گفته هستند كه:                   

درپس آئینه طوطی صفتم داشته اند

آنچه استاد ازل گفت همان می گویم

ادامه دارد