انجینیرشیر”آهنگر”

پیوسته به گذشته

تضاد به زبان ساده

قسمت چهارم

دیالكتیك حكم می كند كه حركت تضاد ها را باید در خود پدیده ارزیابی و آن را بشكافیم و بَبینیم كه در آن چه می گذرد و جهتی كه باید پدیده درآن حركت كند و به تكامل برسد چه قانونمندی هائی دارد. وقتی قانونمندی های رشد پدیده را كشف كنیم، آن گاه می توانیم متود و روش اصولی را در تسریع تكامل آن ارائه كنیم و پرابلم های ممكنه را، كه سد راه تكامل می شوند، یك به یك حل كنیم و از شرایط مساعد خارجی نیز بهره گیریم. نه این كه با یك نظر سطحی، فرسنگ ها دور از جنبش و بدون شناخت اجزای آن، جنبش خلق را با شلاق تردید و تحریم بكشیم و انقلابیون و مردم پاكبازی را كه با درك قانونمندی های تكامل جامعه برای حل پرابلم هائی كه جامعه را به نابودی می كشانند، صادقانه و واقع بینانه عمل می كنند، تكفیر كنیم و به لجن بكشیم. این دیگر مسخ اصول است.

موضوع دیگری كه دربحث تضاد مطرح شده، عام بودن تضاد است. دیالكتیك معتقد است كه تضاد درتمام طبیعت و اجتماع، و دركلیه پروسه های طبیعی واجتماعی به طورعام وجود دارد. یعنی دیالكتیك به عام بودن تضاد معتقد است.

عام بودن تضاد را در دیالكتیك به دو معنی ارائه می كنند:

یكی این كه تضاد در پروسۀ تكامل كلیۀ اشیا و پدیده ها موجود است. ما هیچ پروسه، شی و پدیده ای را نمی شناسیم كه در او تضاد وجود نداشته باشد. مثلاً بلندی وقتی مفهوم می شود كه پستی را بدانیم. آزادی را بدون استبداد، استقلال را بدون طعم تلخ استعمار، جنگ ضد تجاوز را بدون تجاوز، قبول یا تصور كرده نمی توانیم. شما در هر بخش از مسایل طبیعی ویا اجتماعی كه نظر كنید می بینید كه مجتمعی از تضاد هاست.

 اصل دیگر در عام بودن تضاد این است كه دیالكتیك حركت اضداد را از ابتدا تا انتهای پروسه می بیند و ارزیابی می كند. یعنی دیالكتیك معتقد است كه در هر پروسه از ابتدای وجود تا انتهای آن، كه به عنوان یك پروسۀ مشخص وجود دارد، تضاد هست. این حكم اساساً عام بودن و مطلق بودن تضاد را ارائه می كند. در این رابطه یك مثال طبیعی می آوریم.

پیدایش یك مولود را در نظر بگیرید. دوجنس متضاد نَر وماده با هم قرابت می كنند و دوتخمه یعنی سپرم و اوَم ارائه می كنند. سپرم و اوَم نیز بعضاً خصلت متضاد دارند كه باهم تركیب می شوند و از آن جنین به وجود می آید. همین كه جنین به عنوان یك موجود حیه عرض وجود می كند، لازمۀ پروسۀ حیاتش حالات جذب و دفع  و تعمیر و تخریب است. عكس العمل های مختلفش در تضاد با كنش های رحِم مادر، تضاد دیگری است كه با او در تمام مدت اقامتش در رحِم همراه است. به علاوه، تضادهای درونی ارگانیسم خود طفل در بطن، مبارزۀ این كنش و واكنش به جائی می رسد كه در شرایط و لحظۀ خاص، دیگر رحِم مادرتحمل این موجود پُر از تضاد را ندارد، لذا آن را از خود طرد می كند، باقید این كه او هم دیگر تحمل وجود رحِم را در برابر عملكرد های تكامل یافته و رو به تكاملش ندارد. این تصادم اضداد، طفل را بیرون می اندزد.

اولین ثانیۀ ورود به محیط دیگر، هوا با ارگانیسم متناسب به بطن در تضاد قرار می گیرد، طفل با واكنش به این تضاد چیغ می زند و دستگاه دیگری را برای مقابله با آن به كمك می طلبد. شُش ها وسیلۀ حل این تضاد هستند و با فعالیت شان این تضاد محیط را با موجود نو وارد حل می كنند. به همین نحو تمام ارگانیسم طفل باید خود را در مبارزه با تضاد های جدید آماده كند. اگر چنین نشود تصادم اضداد منجر به نابودی اش می شود. زنده ماندن یعنی كانون تضاد بودن وعوامل مختلف را به نبرد به كارگرفتن.

انابولیزم و كتابولیزم، اسیملیشن و َدزاسیملیشن و… همه ازواج متضاد در درون یك طفل هستند و…  بعد، این موجود حیه، اگر انسان بود، به یكی از طبقات اجتماعی متعلق می گردد و زندگی اش مالامال از تضاد های اجتماعی و طبقاتی می گردد. از طفولیت تا دم مرگ، اكثر خواسته هایش با واقعیت های زندگی در تضاد اند، كه باید برای رسیدن به آن خواسته ها، آن تضاد ها را حل كند. چه تضادهای متنوع و رنگارنگی با محیط و با طبیعت پیدا می كند و… تا زمانی كه حیات دارد با مجموعه های مختلف تضاد درگیر است. و وقتی یكی از این تضاد ها به غلبۀ جهت تخریب بر تعمیر انجامید، او، یعنی موجود زنده، می میرد و دفن می شود، درزمین نیز كامپلكسی از تضاد ها روی او عمل می كند. می بینیم كه تضاد از كجا تا كجا با پدیده ها همراهی دارد.                    

از جامعه نیز مثالی می آوریم:

جوامع طبقاتی اساساً تركیبی ازطبقات متضاد هستند كه زوجین متضاد، یعنی طبقات متخاصم، مثل بورژوازی و پرولتاریا،‌ فئودال و دهقان، برده دار وبرده، طبقات اصلی آن و دارای تضادهای اساسی هستند. علاوتاً بین فئودال و بورژوا، بین كارگرو دهقان و… تضادهای دیگری وجود دارند كه دوستان به آن آشنائی دارند و فكر می كنم قضیه روشن شده باشد.

علوم مختلف، اصلاً برای مطالعۀ تضادها به وجود آمده و براساس تضادهای معینی كه به پژوهش می گیرند، دسته بندی می شوند. مثلاً درفزیك عمل وعكس العمل(كنش و واكنش)، درجیولوژی صعود و نزول(فراز ونشیب) قسمت های معینی از زمین و یا  sedementetion  (ترسب) و denodetion  (تخریب) به بحث گرفته می شوند، كه هر جورۀ شان یك زوج متضاد هستند. همچنان علوم اجتماعی زوجین متضاد دیگری را به بحث می گیرند. جنگ وصلح، عقب نشینی و پیشروی، تعرض و دفاع، پیروزی و شكست، استبداد و آزادی و…، یك سری از مسایل دیگر، كه همه بیانگر تضاد در امور اجتماعی است. این است عام بودن تضاد.

در پروسۀ عام بودن تضاد گفتیم: چون تضاد در تمام اشیا و پدیده ها وجود دارد و هكذا از آغاز تا انتهای هر پروسه نیز می توان تضاد را دید؛ ولی در هر یك از پدیده های معین، تضاد خاصی را می توان مشاهده كرد كه وجود آن پدیدۀ معین، نتیجۀ موجودیت این تضاد خاص است. یا به عبارت دیگر وجود هر پدیده یا پروسۀ معین در تضاد خاصی است كه در آن پدیده وجود دارد.

ادامه دارد