انجینیرشیر”آهنگر”

تضاد به زبان ساده

قسمت چهاردهم

پیوسته به گذشته

درخاص بودن تضادها مسئلۀ جدی قابل بحث دیگر، تشخیص تضادعمده و جهت عمدۀ تضاد است. اگر از سری تضادهائی كه در یك پروسه وجود دارد، (درپروسه های مُغلق طبیعی و اجتماعی چندین تضاد وجود دارد) به درك و تشخیص تضاد عمده موفق نشویم، به ماهیت پروسه پی نمی بریم  وآن را نمی شناسیم.  برای شناخت یك پدیده باید تضاد عمدۀ آن را كه شاخص پدیده است تشخیص و آن را دقیقاً بشناسیم.

   تضاد عمده چیست؟ چه وقت و چرا یك تضاد عمده می شود؟

ابتدا طبق روال صحبت، از مثال طبیعی آغازمی كنیم. درپروسۀ حیات دریك موجود حیه، تضادهای مختلفی وجود دارد، مثل تضاد بین انابولیسم وكتابولیسم، تضاد بین نور وعدسیۀ چشم، تضاد بین امواج صوتی و پردۀ گوش، تضاد بین خواست های این موجود و توانمندی هایش در برآوردن آن ها و… یك سری تضادهای دیگر كه در مجموع این ها درپدیدۀ حیات، یك تضاد تعیین كننده است  و ماهیت حیات یعنی زنده بودن را دراین موجود تعیین می كند. همین تضاد را، با همین خصوصیتش در موجود زنده، “تضاد عمده” می گویند و آن، تضاد بین انابولیسم و كتابولیسم است كه وجود آن عامل اصلی پدیدۀ حیات در موجود زنده است. موجود زنده در نتیجۀ عملكرد همین تضاد، جریان جذب و دفع را انجام می دهد وحیات را به پیش می برد.

دراجتماع خودما نیز تضادهای متعدد وجود دارد كه بعضی ها تضادهای اساسی اند. تضاد بین بورژوازی و پرولتاریا و تضاد بین دهقانان و فئودالیسم، تضادهای اساسی جامعۀ ما به حساب می آیند. هكذا تضادهای دیگری نیز بین پرولتاریا و دهقان، بین بورژوا و فئودال،‌ خرده بورژوازی و بورژوازی، ‌تضاد بین شهر و دِه، بین روشنفكر و ملت، تضاد بین خود روشنفكران و… تضادهای دیگری هم درجامعۀ ما وجود دارند. ولی خصلت جامعۀ ما را درهمین مرحله از تكاملش كدام تضاد تعیین می كند؟

جامعۀ ما با تجاوز روس به یك جامعۀ مستعمره تحول منفی كرده است، كدام یك ازاین تضادها خصلت مستعمره بودن جامعۀ ما را تعیین می كند؟

تضاد بین پرولتاریا و بورژوازی؟ نه!

تضاد بین دهقانان و فئودالها؟ نه!

تضاد بین روشنفكران؟ هرگز!

تضاد بین پرولتاریا و دهقانان؟ به هیچ صورت نه!

پس كدام تضاد؟

تضاد بین سوسیال امپریالیسم روس وعمالش با خلق افغانستان. این تضاد خصلت مستعمره بودن جامعۀ ما را تعیین می كند و تضاد عمده است. هم اكنون جهت تجاوز، كه مستعمره بودن با آن مربوط می شود، جهت عمدۀ تضاد را می سازد. فقط باحل این تضاد عمده است كه می توان به حل تضاد های دیگر دست یافت. تا این تضاد عمده باقی است، هر نیروئی كه حل تضاد دیگری را عمده بسازد به گمراهی سفرمی كند و برعُمر استعمار روس دركشورما می افزاید. به گفتۀ لینن از زنجیر مسایل، باید به حلقۀ اساسی دست یافت، تا از طریق آن حلقات دیگری را نیز پیهم به دست آوریم.   

با عمده قراردادن جنبش آزادیبخش در پروسۀ تكامل اجتماع ما و در آمیزش با آن است كه به روستا ها دست می یابیم و به نیاز دهقانان پاسخ می دهیم. با وارد شدن دراین عرصه گاه است كه از نیروی منفعل درخود به نیروی موثر برای مردم گذار می كنیم، با تحلیل منطبق با واقعیتی كه درجریانش قرارداریم، راه حل تضاد های دیگر را می یابیم، نه این كه هوابندان، آسمان و ریسمان گز كنیم .

 با تشخیص تضادعمده وجهت عمدۀ تضاد است كه می توانیم دشمنان را رده بندی كرده و متناسب با آن آرایش قوا كرده و به اهداف اولیه و دراز مدت برسیم.

مسئلۀ دیگری كه جداً به آن باید توجه كرد. مسئلۀ همگونی و مبارزۀ اضداد است.

ادامه دارد