انجینیرشیر”آهنگر”

تضادبه زبان ساده

قسمت دوازدهم

پیوسته به گذشته…

هم اكنون خلق افغانستان در خط مقدم نبرد همه جانبۀ ضد سوسیال امپریالیسم رسالت بزرگ تاریخی را بر دوش خود حمل می كند. اگر خلق ما ازاین آزمون بزرگ سربلند بیرون شود، اگر انقلابیون افغانستان با تحلیل درست تمام جوانب تضادها در سرتاسرپروسۀ مبارزۀ ضد تجاوزی عمل كنند، حق دارند بمثابه پیش آهنگ مبارزۀ ضد سوسیال امپریالیستی درجهان به خود افتخار كنند و افغانستان را مهد و گهوارۀ انقلاب ضد سوسیال امپریالیستی درجهان بسازند. همان طوری كه درعصرامپریالیسم پرولتاریای روسیه پیش آهنگ انقلاب پرولتری و روسیه مهد انقلاب شد. امروز در عصراضمحلال امپریالیسم (و سوسیال امپریالیسم) و عصر جنبش های آزادیبخش، خلق و كشورما این افتخار را كمائی می كند. به امید این افتخار بزرگ به پیش می رویم.

درساحۀ طبیعی هم می بینیم كه علوم با درك یك مرحله از تضاد های طبیعت ایست نكرده اند، بلكه رشد و تكامل پدپده های طبیعی را پی در پی به ارزیابی گرفته اند. مثلاً در گذشته برای بشریت در كُل، و همین حالا برای عده ای زیادی، پیدایش و انهدام ستاره ها در حدود افسانه بوده و هست. بشر، با معلومات محدود و معینی كه از تضادهای طبیعت داشت و با درك سطحی اش از تعاملات درونی این تضادها، تصوراتی درمورد پیدایش و انهدام ستارگان داشت كه خیلی ناقص بودند و برخی هایش خنده آور. ولی انسان به عنوان یك موجود طبیعی تكامل كرد و شناخت و تحقیق و تدقیق او نیز ایست نكرد، قدم به قدم وپا به پای تكامل طبیعت خود را تكامل داد و به پیش رفت و به پندارهای قبلی اش توقف نكرد. در سراسر پروسۀ تكامل طبیعت، منجمله در كیهان،‌ در هر مقطع مشخص مطالعات خویش را عمیق تر ساخت و به نتایجی دست یافت كه امروز می توان آن ها را تئوری های مُدَون علمی نامید.

امروزعلوم كیهانی و نجوم به اثبات رساندند كه تاثیر تكامل نیروهای جاذبه و دافعه یكی از سرچشمه های مهم جریانات متنوعی است كه درفضای كیهان صورت می گیرد. امروز این علوم به كشف ویژگی های مراحل تكامل این جریان (یا تضاد) دست یافته اند و ثابت می سازند كه درجائی كه نیروی دافعه غلبه دارد و جهت عمدۀ تضاد را می سازد، ماده و انرژی دچار پراگندگی می شوند و ستارگان روبه خاموشی و انهدام می گرایند. ستاره هائی به خاموشی و تجزیه می گرایند، علتش راهم مشخصاً غلبۀ نیروهای دافعه می دانند. بالعكس درآن جا كه نیروی جاذبه غلبه دارد، ماده و انرژی متمركزمی شوند، تراكم می كنند و در نتیجۀ این تمركز و تراكم وغلبۀ نیروی جاذبه، ستارگان جدید به وجود می آیند.

 ببینید، مسئله ای كه زمانی تصور و پندار و تخیلی بیش نبود، به چه نتایج علمیی از تحلیل تضادها و روابط اضداد رسیده است. درسطح جامعۀ خود ما هنوز هم دراین رابطه نظرات عجیب و غریبی وجود دارد. چنان كه درگذشته ها بعضی ستارگان را نور جاودانی می پنداشتند، عده ای هرستارۀ را به شخص معینی نسبت می داند كه با مرگ آن شخص، ستاره اش نیز یا می افتاد و یا خاموش می شد!! ویا این كه ستاره ها را چراغ های آسمان های متعدد می پنداشتند و…

 امروز درنتیجۀ تكامل علم و دست یافتن به دیالكتیك طبیعت، قادریم مسایل را درمقاطع معین تكامل بشكافیم، ارزیابی علمی كنیم و تضاد های شان را با روابط متقابل آن كشف كنیم و با رسیدن به نتایج علمی به افسانه سازی و پندار بافی پایان دهیم. چنان كه از مطالعۀ یك زوج تضاد، یعنی نیروی دافعه وجاذبه به نتایج اصولی دركیهان رسیدیم و حقایق را درآن دور دست ها دریافتیم.

دیالكتیك به ما می آموزد كه درمطالعۀ تضادها روابط و جهات مختلف تضاد و نحوۀ رشد آن ها را نیز درنظر بگیریم. دراین رابطه برای این كه سخن به درازا نكشد من صِرف به یك مثال بسنده می كنم تا تطبیقی ساختن تئوری را بدانیم.

هم اكنون همۀ شما در جبهات دیده اید كه عدۀ زیادی گروه ها و سازمان های مختلف، درگیر جنگ با روس ها و رژیم دست نشاندۀ آن هستند، این ها می خواهند چه كنند، این عملكرد را چگونه می توان در فومول تضاد گنجاند؟

خیلی ساده می توان گفت كه روس ها با تجاوز شان به آفغانستان، تضادی را به نام تضاد ملی آفریده اند كه دریك جهت آن خود روس ها و عُمالشان، و درجهت دیگر اكثریت عظیم ملت وهمین گروه ها و سازمان ها قرار دارند؛ و جنگ موجود تصادم یا مبارزۀ دوجهت این تضاد است.

برای حل این تضاد، درقدم اول ما این تضاد را تشخیص كردیم و خود نیز درجهت ملت قرار گرفتیم و برای تسریع حل این تضاد به جنگ شركت كردیم. ولی این همۀ كار نیست، تازه مسایل بُغرنجی پیش پای ما قرارمی گیرد كه اگر آن هارا نشكافیم، برخورد درست و علمی به آن نكینم، شاید جهت گیری ها را مغشوش نمائیم و خود را نیز دراین گیرو دار گُم كنیم. لذا باید در هردو جهت تضاد، روابط اجزای آن را با یكدیگر نیز به ارزیابی بگیریم وقدم به قدم مراحل رشد و تكامل این روابط را نیز پیگیری كنیم. تحولاتی كه به سود حركت ما است، باید آن را حمایت و تقویت كنیم و از رشد تحولات منفی جلو بگیریم. حال ببینیم ظرف همین مدت دوسال و اندی جنگ چه تحولاتی درجبهۀ جنگ ضد تجاوزی به وجود آمده است.

احزاب و دسته های مختلف اسلامی درآغاز جنگ، یك گرایش به وحدت با یكدیگر داشتند و یا دركنارهم همزیستی می كردند. مثلاً حزب اسلامی وجمعیت اسلامی باهم بودند و بعد با گروه صبغت الله مجددی درحركت انقلاب به رهبری مولوی نبی تجمع كردند و مدتی یكجائی عمل می كردند؛ ‌تا این جا همزیستی غلبه دارد و تضادهای درونی شان هنوز درمبارزۀ آشكار نرسیده است، ولی حال چه؟ در پروسۀ تكامل خود، و یا بهتر بگوئیم رشد دمل وار خود، با استفاده از احساسات مردم، هریك از این ها از نظر كمی روزتا روز پُندیدند، پول سرشار و اسلحه وامكانات ازمنابع خارجی امپریالیستی ـ ارتجاعی به دسترس شان قرارگرفت. تجمع میكانیكی شان توان تنظیم و ادارۀ مشترك این وضع و این رشد دمل وار را نداشت و لذا باید  متلاشی می شد (دمل سر باز می كرد).

از سوی دیگر، جهت دیگر تضاد عمده، یعنی شوروی و عُمالش، زیر ضربات پیگیر وهمگانی خلق ما روزتا روز شكست می خورد و سنگربه سنگر را ملت ما از او پس می گیرد. سازمان ها و گروه های ارتجاعی كه پیروزی مردم و شكست روس را می بینند به پندار پیروزی زود رس فرو می روند و هركدام خواب حاكمیت خود را بركشور می بینند ولذا با تكیه بر مساعدت های موقتی می خواهند به تقویت گروه و دستۀ خود بپردازند.

از جهت دیگر، حضور نیروهای انقلابی درجبهات و اثرگذاری های مثبت شان با ارائۀ نسبی خط كارسالم وعملكرد درست و شجاعانه و بالاثرجای گرفتن شان درنقاطی از كشور به مثابه یك نیروی با كیفیت عالی، وگاهی تعیین كننده، انحصارگران را، به ویژه حزب و جمعیت را، به هراس انداخته و حضور این نیروها را نتیجۀ اغفال همقطاران دیگر خود می دانند. لذا می خواهند جهت سركوب انقلابیون، خودشان پیش قدم شوند و موانع حاكمیت انحصاری خود را از سر راه بردارند. این ها عوامل عمده، و یكسری مسایل دیگر در روابط اجزای مختلف تضاد عمده، درنتیجۀ تكامل شان حالات و شرایطی را به وجود آوردند كه همزیستی بین نیروهای اخوانی و همراهان شان را خدشه داركرد. آن ها را به تجزیه كشید وحتی برخوردهای مسلحانه بین شان به وجود آمد. هم اكنون درجاهای معینی بین حزب اسلامی و جمعیت اسلامی درگیری های شدیدی وجود دارد. همچنان جمعیت وحركت انقلاب، حزب و حركت انقلاب، نهضت اسلامی ونصر و… بین خود درگیری مسلحانه دارند. طبیعتاً این درنده خوئی و انحصارگری نیروهای ارتجاعی، ما را كه در دشمنی با خود خطرناك تر از روسها تشخیص می كنند وبه آن عمل می كنند، یعنی همراه با روس ها و خلقی ـ پرچمی ها برجبهات ما حمله می كنند، ‌زیر ضربات قرار داده است؛ كه باید شدیداً ازآن  جلوگیری كرد و كوشید تا همۀ تفنگ ها به طرف ارتش متجاوز روس وعمالش به صدا در بیاید، كه هرگز دراین شرایط برخورد با اخوان و هر نیروی دیگری كه می خواهد ضد تجاوز بجنگد به نفع ما و به نفع خلق ما نیست.

وضع نیروهای انقلابی هم دراین مدت دستخوش تحول و تكامل  شده است. این ها كه درآغاز، یا درجبهات جای پائی نداشتند ویا خیلی ضعیف بودند، درجاهای معینی به نیروی چشمگیری حتی از نظر كمی بدل شده اند كه مناطق آزاد شده ای هم در دسترس دارند. از نظر كیفی توانسته اند با استفاده از اشكال مختلف كار، خط دموكراتیك استواری را به جنبش عرضه كنند و خود را درسطح جامعه وحتی درخارج كشور به عنوان یك نیروی پیشرو ومستقل و موثر بشناسانند. این اثرگذاری را می توان از غُریدن و دندان خائیدن روس ها و اخوانی ها بالای شان بهتر لمس كرد و…

ادامه دارد