اثری ارزشمند از: زنده یاد عبدالقیوم رهبر

تسلیم طلبی در قلمرو مبارزه و بقاء

بخش سوم

٢ ــ  سازمان پیشتاز، موقعیت و وظیفۀ تاریخی آن:

استعمار ــ چه کهن و چه نوین ــ بمفهوم نفی کننده تاریخ ملتها ، سد کننده  تکامل اجتماعات بشری، مسخ کننده هویت فرهنگی انسانها، مدافع  بدترین و فجیع ترین انواع  بهره کشی، ظلم، تعدی ومناسبات غیرعادلانه میان انسانهاست ونتیجتاً بدترین نوع ازخود بیگانگی را با خود به همراه دارد. ولی شورش وستیزه علیه استعمار نیز در درازای تاریخ  هیچگاهی از موضع یگانه و با انگیزه یگانه نبوده است. از همینجاست که محکومان حاکم شده اکثراً خود در تناقض با حاکم استعماری شیوه ها خصال ومناسبات استعماری را در جامۀ دیگری عرضه میکنند و این توهم را درمخیله ارباب نظر برمی انگیزند که حاکمیت ومحکومیت جزئی از ناموس زندگی و لازمه اجتماعات بشری است وغرامت ازلی است که اولاد آدم در ازای دو گندم به ندامت میپردازد.
در عصریکه کتله های عظیم ”سراپا برهنه وحرمان کشیده” قــرن بـپا خاسته انــد تا ”فلک را سقف بشکافند و طرح نو دراندازند”، طرحی که در آن نه ازخود بیگانگی طبیعی ونه ازخود بیگانگی اجتماعی محلی از اعراب داشته باشد. موضع یک سازمان پیشتاز در برابر استعمار ماهیتاً این است که بعنوان نماینده فکری ــ سیاسی این کتله های عظیم تاریخ ساز که بار پیشرفت وترقی را در جریان تاریخ بردوش توانای خود دارند وهویت فرهنگی پیشرونده انسان دربند و زنجیر گسل را نمایش میدهند، در تناقض آشتی ناپذیر با استعمارگر و استثمارگر بومی قرار میگیرد. یک سازمان پیشتاز صرفاً نه برای قدرت و حاکمیت ، بلکه اساساً برای دگرگونی های فراگیر و بنیادی می ستیزد.  مبارزه برای رسیدن به قدرت وحاکمیت فقط تا آنحدی میتواند مشروع و موجه باشد که راه را برای خود آگاهی انسانی ــ بمفهوم ساختن آگاهانه تاریخ ــ باز نماید، تاریخی  که درآن دیگر استعمار نتواند ملت های گسترده را به نام اشاعه ”تمدن”، “پیشرفت”، ”سوسیالیسم” وغیره از تب و تلاش خود این انسانها برای رسیدن به تمدن وپیشرفت واقعی برای به دست آوردن رفاه اجتماعی در چهارچوب ارزشهای مادی و معنوی جامعۀ خود باز دارد.
یک سازمان پیشتاز در مجموع جامعه درموضع دفاع از گروه ها و لایه های اجتماعی فرودست، به افکار ، سیاستها و اشکال مشخص سازماندهی نیاز دارد که بدون آن نمیتواند ”نظامات کهن” را که اکنون در پناه استعمار نوین به بازی خود مشغول است، برهم ریزد و ”طرح نو دراندازد”. این سازمان چنانچه در مناسبات درونمرزی خود از آزادی وطن و هموطن دفاع میکند، در مناسبات برونمرزی خود نمیتواند سرنوشت خود را در گرو آن نیروهایی بگذارد که یا آزادی ملتها را لگدمال میکنند و یا انسان های آزادۀ هموطن خود را درغُل و زنجیر دارند.
“ولی انسانها تاریخ خود را مطابق دلخواه خود نمیسازند، بلکه بنابر آن شرایط و اوضاع از گذشته به میراث رسیده ایکه اکنون بر ما حاکم است بنایش میکنند.”بناءً سازمان پیشتاز وظیفه دارد موقعیت خود را در رابطه به این اوضاع واقعی درک کند ودر پی تحقق آرمانهای خود برآید. طرح موقعیت تاریخی و انقلابی بدون درنظرداشت اوضاع وشرایط واقعی حاکم بر جامعه ( آرمانگرایی بی پایه ) انسان آزاده وشورشی را که در پی کندن بنیان ناروایی ها ی اجتماعی وملی برآمده است، در دام اوهام وتصورات نرگسی اش میخکوب میکند وبجای آنکه گره از کار فروبسته ای بگشاید، تارهای پیله ای را بدور خود می تــند و دربهترین حالت وجدان معذب و برانگیخته خود را با مشتی کلمات و تصورات تسکین میبخشد، ولی درد و رنج بنای عظیم و شکوهمند جامعه  و انسان آزاد را  نمیتواند درمانی بیابد. اگر دوری گزیدن از موقعیت تاریخی و انقلابی، انسان شورشگر و یا سازمان پیشتازش را به سجود در مقابل اهریمن ظـــلم اجتماعی ــ مــلــی وامیدارد و نطفه های خبیث تسلیم را پرورش میدهد، عدم درک و یا به فراموشی سپردن وظیفۀ فوری و مقطعی که از شرایط و اوضاع موجود آب میخورد، آرمان گرایی هـذیان آلـودی را بر ما مسلط میسازد که به اشکال اراده گرایی و ذهنی گرایی سرنوشتی جز لـــمیدن در منجلاب یأس و تسلیم نخواهد د اشت.

۳ ــ عوامل برون ذاتی تسلیم و ستیزه:

ما در گذشته برشمردیم که ریشه های تسلیم طلبی را  باید در ارتباط سرشت و سرنوشت با استعمار، وابستگی تاریخی با آن، مناسبات سیاسی بغرنج جامعه که هم بصورت افقی و هم بطور عمودی در تناقض و تقابل هم قرار میگیرند و بدین وسیله مرزهای تعیین شدۀ تاریخی در موقعیت استعماری کشور بنابراین سیاستهای نادرست مخدوش میگردند، و همچنان در عامل فرهنگی به مفهوم عقب ماندگی جامعۀ استعمار شده و یا مورد تهاجم استعمار قرار گرفته که در آن مصالح علیای ملی و سیاستهای ملی در مقابله با سیاستهای خونی و آنی مرتبه دانی تری  را احراز مینماید و بالاخره در جنبش خود بخودی و کمبود مادی ــ تخنیکی ( اقتصادی) و عقب گاه مستحکم استراتیژیک جستجو نمود.  ما دراینجا سر تکرار آنرا نداریم، ولی میخواهیم نکته ایرا که بنا بر اهمیت آن در بحث گذشته به فراموشی ویا دقیقـتـر بگوئیم بدست تأخیر سپرده بودیم، اکنون عنوان نمائیم وبعد از آن نیز حرکت این عوامل برون ذاتی سازمان  پیشتاز را در درون اینگونه سازمانها مورد ارزیابی قراردهیم تا با کشف این میکانیسم کانال های ناقل این امراض و انحرافات را شناسائی کرده و در پی علاج آن برآئیم:
استعمار ــ کهن و نوین ــ با خصلت ”جهان وطنی” اش در هرکجا پا میگذارد با مجموعه ای از تـناقضات روبرو میگردد و یا خود عامل تـناقضات جدیدی در جامعۀ پر از تـناقضات پیشین میشود. یکی ازین تـناقضات هم، رقابت و هم چشمی قدرتهای استعماری برای تسلط برجهان است. اکنون هیچ نقطه ای در جهان وجود ندارد که در آن رقابت استعماری وجود نداشته باشد. این رقابت هم در پهنا و هم در ژرفــنای خود در قلمروها و ابعادی حرکت  میکند که اکنون حتی مرکز قلمروهای خود استعمارگر نیز از رقابت هم پالکان دیگرش در امان نیست که درابعاد گونه گونۀ پنهان وآشکار، خونین و مسالمت آمیز، حاد و آرام در جریان است.  ولی رقابت استعماری با وجود اینکه  گهگاهی به مثابه عامل مثبت در پیشرفت و اعتلای جنبش رهایی بخش ملی نقش خود را بازی میکند، از دو جهت برین جنبش تــأثیر منفی دارد و عوامل تسلیم و انقیاد را دامن میزند.
جنبش آزادیبخش ملی به عنوان نفی یک فراگرد (پروسه) ضرورتاً پیشروندۀ تکامل اقتصادی ــ اجتماعی که توسط استعمار ــ کهن و نوین ــ با نفی شخصیت تاریخی ملتها از مسیر طبیعی آن به انحراف کشانده میشود، خواه نا خواه در برخورد با استعمار ــ در تشخص خود ــ در دایرۀ رقابت استعماری میافـتـد. در شرایطی که جنبش مقاومت بر زمینۀ یک جنبش خود بخودی و فراگیر پایه میگیرد، امکان اینکه بخشهایی از جنبش خود بخودی آّگاهانه و یا بطورناخودآگاه در خدمت رقابت های استعماری قرار گیرد، خیلی زیاد است. درین صورت جنبش مقاومت و یا اقلاً بخشهای وابسته آن ــ بعلت دوری گزیدن از موقعیت تاریخی ضد استعماری خود و مبدل شدن به زائدۀ استعماری قدرتی رقیب و ستیزه گر، تابع آن متغیری نمیگردد که در ذات خود نافی فراگرد پیشرونده، انتقادی و زنجیر گسل جنبش آزادیبخش ملی است.  و بعلت اینکه وابستگی خود نوعی تسلیم است، بناءً مسأله ازلحاظ ماهیت و کیفیت با خط استعماری در تماس میشود و بالاخره در تطابق با آن حرکت میکند. این مسأله البته با حسن و سوء نیت وبا طبیعت این یا آن فرد یا گروه انسانی هیچگونه ارتباطی ندارد، بلکه با عینیت خود نتایج مشخصی را ضرورتاً به میان میآورد. این وابستگی تاریخی زمانی ــ البته ــ به فاجعۀ تاریخی مبدل میشود که نیروهای وابسته به کمک اربابان استعماری ــ بر سر قدرت و یا رقابت قدرت ــ تمام راه هایی را که به خودآگاهی، خود سازی و خود اتکایی میرسد کور کنند تا مردم را در مسیر اجتناب ناپذیر وابستگی و تسلیم قرار دهند و هم پیمانان شان بعنوان ”ناجی” ملت و پهلوان پنبه ها راه های بظاهر گونه گونۀ ”معقول” ولی در حقیقت تسلیم طــلبانه خود را پیش پای مردم بگذارند.
رقابت استعماری در مسیر پرپیچ وخم خود گهگاهی به تصفیه حسابهای ”دوستانۀ” مؤقتی و مشروطی میرسد که در عرف سیاسی به نام تبانی یاد میگردد. تبانی در ماهیت امر نوعی از رقابت استعماری و یا نتیجۀ آنست که در مقطع معین برای ترازبندی مایملک و حرکت بعدی ضروری میگردد. تبانی معمولاً در صورتی امکان پذیر است که جنبش آزادیبخش ملی بنابر تکامل درونی و توازن قوا در مسیری غیر قابل پیشبینی شده بیفتد که منافع نیروهای استعماری ذیدخل مستقیم در یک قضیه را با خطر مواجه سازد. بناءً این نیروها مؤقتاً از رقابت خود دست کشیده و بطور همآهنگ و همسوی، آن مسیر را طبق دلخواه اطراف استعماری تصحیح میبخشند.
نوع دیگری از تبانی در سطح کلی میتواند به وجود آید و آن در صورتیست که قدرتهای استعماری بعد از دورانی مخاصمت شدید و حاد ــ جنگ گرم وسرد ــ بخواهند برای حرکتهای استعماری بعدی خود ضابطه ها و حد و مرزهای توافق شده را در سطح جهانی بوجود آورند و جنبشهای آزادیبخش و نیروهای حامل آن که در گرد این یا آن قدرت قرار دارند، قربانی اینگونه توطئه های جنایتبار میشوند. ما اکنون قصد آنرا نداریم تا این مسأله را بطور مفصل بشگافیم بلکه مقصود فقط اشاراتی بود تا نشان دهیم چگونه رقابت استعماری گهگاهی به تبانی میانجامد و تبانی، نیروهای وابسته به استعمار را به انقیاد و تسلیم میکشاند. نیروهای استعماری هم پیمانان شان را در آّنچنان موقعیت سجودی قرار میدهند تا با هر حرکت مانوری خود بتوانند بدون درد سری آنرا طبق دلخواه خود به حرکت در آورند. نیروهای وابسته ایکه لحظه ای توهم آزادی عمل را در سر پرورانده اند، اکثراً قربانی ارباب خود بوده اند.
یک سازمان پیشتاز وانقلابی با خصلت پیشرونده، انتقادی و زنجیرگسل خود در تناقض ماهوی با استعمارگر قرار دارد، در متن اوضاع وشرایط مشخصی چراغ به دست به جنگ سیاهی میرود. در متن اوضاعی که تعدادی از نیروهایی از نگاه سرشت خود با استعمار هم سرنوشت اند، برخی دیگر آن از لحاظ تاریخی در سنگر استعمار قراردارند، سومی بنابر سیاستهای معینی ــ بگوئیم با حسن نیت ــ در کام اژدها فرو میرود، دیگری در پایبندی خونی، قومی و محلی خود را در دامن استعمار میاندازد و… سازمان پیشتاز که در میان جامعه و همۀ این امراض زندگی و مبارزه میکند، گهگاهی در مقابل جریان نیرومند اجتماع ماحول خود نمیتواند تاب بیاورد و به طور مؤقت یا دایم، جزئی و یا کلی با این جریان عقب گرا و تسلیم طــلبانه همراه و همنوا میگردد. هیچ سازمان جدی انقلابی نمیتواند ادعا نماید که در آب گل آلود شنا کند و اثراتی از آن بر چشم و گوش او باقی نماند. این درست است که حرکت خلاف این جریان اصلی است انقلابی و اجتناب ناپذیر، ولیکن تأثیرپذیری یک نیروی انقلابی از اوضاع و احوال محیطی اش علمی و قابل قبول است.

ادامه دارد