اثری از: انجینیرشیر”آهنگر”

با ورود انجینیر “آهنگر” به آلمان، که مصادف بود با حاکمیت وحشت و خونریزی جهادی ها درافغانستان، دوستان زیادی از او خواستند تا تحلیلی از اوضاع بدهد و مواضع سازمانش را دراین مقطع تشریح کند. اثر حاضر متن سخنرانی است که انجینیر “آهنگر” به پاسخ این دوستان در یک محفل بزرگ افغان ها در آلمان ایراد کرده است. 

تحلیل اوضاع کشور درحاکمیت جهادی ها و مواضع ما

قسمت اول

“دورانی که ما در برابر خود داریم رنگارنگ ترین آمیزۀ تضاد های فاحش است”. مبارزۀ این اضداد جانمایۀ دگردیسی های همه روزه در اوضاع غلیانی و تبدار جهان می گردد. در قسمتی از جهان همه چیز آمادۀ گذار از قرن بیست به قرن بیست و یکم است. دراینجا هستی اجتماعی ویژه ای با تضاد ها، تفکرات و تلقیات ویژه اش وجود دارد، و شیوه های برخورد به زندگی و متودهای حل پرابلم ها عمدتاً متناسب با آن ها طرح و اجرا می شود. هکذا خواسته ها و نیازهای ویژۀ خودش به میان می آید، یعنی آن هستی، فرهنگ و شعور متناسب با خودش را همراه دارد.

ولی در قسمت های دیگری از همین جهان هنوز مراحل تکاملی قرون هفده و هژده در حال گذار است. ارزیابی مسایل این جهان عقب نگهداشته شده را نمی توان کاملاً با معیارهای قرن بیستم و بیست و یکم انجام داد. تلقیات و امیال پایه و مایه گرفته از قرن حاضر، هر چند بهیخواهانه  هم باشد، در قالب هستی که دو، یا سه قرن عقب مانده است، کاملاً جا نمی افتد و نمی توان و نباید آن را به زور جا انداخت.

به نظر ما جانمایۀ اساسی اشتباهات تمام دست اندرکاران مسایل افغانستان در کم بهادادن به این تناقض است که از ورای هستی اجتماعی و سوای شعور و فرهنگ مربوطۀ کشور ما از چپ و راست برتنش عبا و قبا بریدند، دوختند و می دوزند. ولی هیچکدام آن جور در نیامد و پیکره همچنان یا از شدت سرما می لرزد و یا از حدت گرما  می سوزد.

نگرش کمی صرف در شرایط جامعه ای که کیفیات درونی خاصی نیز فوق العاده برآن اثر گذاراند، برخورد ما را حاشیه ای می سازد، کما اینکه توجه محدود به کیفیات، از محاسبۀ کمی محروم می ماند. درنتیجه، این نوع برخوردها زمانی به یاس و نا امیدی و نتایج ناشی از آن که انحلال فکری – سیاسی  است می انجامد، و زمانی دیگر نیز به ماجراجویی، دادن شعارهای میان تهی و توسل به پندارگرایی جذمی که در هرحال جنبش را از دیدی تحلیلی، علمی، پویا و آینده نگر محروم می سازد.

با درنظرداشت این مطلب برای ارزیابی و تحلیل تراژیدی خونبار جاری در کشورما(حاکمیت جهادی ها – ویراستار) باید عوامل و شرایط عمده ای را که سازندۀ این تراژیدی هستند دریافت و آن ها را به طور دقیق شناسایی کرد و  درپی  بی اثر ساختن و از بین بردن آن ها برآمد. درغیر آن ره بجایی نخواهیم برد. ممکن است بکار برد شیوه  و ترمینولوژی تحلیل واقعیات جامعۀ ما برای غربی ها که حد اقل دو قرن از همه جهات از ما جلواند، بدیع و بکر نباشد، ولی چه میتوان کرد، مشاکل ما متناسب با سطح تکامل جامعۀ ما است. ما که برای دلخوشی دیگران حرف نمی زنیم و اگر بزنیم هم دردی را دوا نمی کند. ما باید عوامل تراژیدی غمبار جامعۀ مان را جست و جو و مشخص کنیم و راه نجات از آن را بیابیم تا مسیر حرکت به جلو باز شود. و اما این عوامل و شرایط کدام اند؟

  • ساما درتحلیل خود می گوید: “فیودالیزم که در باختر زمین طی قرنهای هژده و نوزده زیر پای ماشین بورژوازی خورد گشته و با انقلابات بورژوا دموکراتیک ازصفحۀ روزگاربرافتاد، درکشور ما به عنوان اساسی ترین عامل باز دارندۀ شکوفایی و نجات، همچنان بالهای سیاهش را تا اخیر قرن حاضر گسترده وچون هیولای چند سر  پنجه های خونبارش را برشاهرگهای جامعۀ ما فرونگهداشته است.”

نیروهای فیودالی ازنظرتاریخی محکوم به شکست، درکشورما با تجاوزجنایتکارانۀ روس به افغانستان ازجوشش ضد استعماری مردم استفاده کرده و بر پایۀ عقبماندگی تاریخی جامعه، اوضاع ارتجاعی حاکم منطقه و مساعدت های بین المللی، با تشریک اداری قسمتی از بوروکراسی معزول  وابسته به غرب و مشاورین خارجی غربی، پاکستانی، عربی و ایرانی و… توانستند با سربازگیری ازموج دهقانان و خرده بورژوازی بپاخاسته و بدون تشکل سیاسی، خود را به شکل بهتری در تنظیم های خارج کشوری سازماندهی و مسلح سازند، و بالاثر برگردۀ انقلاب مردم تحمیل شوند. اینجااست که نطفۀ تومور خبیثه ای پخته می شود و روز تا روز با تغذیه از گنداب دلار و اسلحۀ خارجی دمل وار رشد می کند.

سوگمندانه شاهدیم که نیروهای فئودالی، مذهبی ( ازهرقماشی که هستند) طی هفده سال چه قتل عامی راه انداختند، چه ویرانی هائی کردند و چه جنایاتی را مرتکب شدند و هم اکنون همه می بینیم که یکی از عوامل اساسی غمبار ترین فاجعۀ تاریخ معاصر کشور ما هستند.

سازمان آزادیبخش مردم افغانستان که زاده شده  از درون جامعۀ خود است  و در تمام مدت این هفده سال  همراه مردم خود و همسو با آنها بار رنج انواع مبارزات را بر دوش کشیده و می کشد و شناخت نسبتاً کامل در جریان پراتیک نیز ازاین نیروها دارد، بارها در نشرات و گفتار خود خطر حاکمیت این نیروها و فاجعه آفرینی شان را گوشزد کرده است و افتخار دارد بر این که بدون لحظه ای درنگ در افشای این جنایت پیشگان، همیشه به اشکال متناسب، با آن ها مبارزه کرده و شهدای قهرمانی هم پیشکش این مبارزۀ افتخار آفرین نموده است.

در همین راستا پس از خروج قوای اشغالگر روس، “ساما” در فرصت معین جابجایی تضادها را به ارزیابی گرفته و بر مبنای تحلیل خود در مورد این نیروها پیش نگری هائی داشته است. درسند سازمانی به نام “جابجایی تضادها”(به قلم انجینیرآهنگر) که درحمل ۱۳۶۸ش مطابق اپریل ۱۹۸۹م منتشر شده ضمن شمردن جنایات نیروهای ارتجاعی در وقت استقرارشان درخارج کشور، در مورد آیندۀ شان در داخل کشور چنین می خوانیم:

“… چه بسا وقتی که این نیروها در داخل مستقر شوند بدتر ازاین شود و از نمونۀ همکیشان مذهبی – فکری خود در لبنان پیروی کنند. درآن جا نیز بر روی منافع قدرت طلبانه و تامین سیاست های اربابان خارجی نه تنها مسلمان با مسلمان کُشت و کُشتار می کند، که شیعه با شیعه و سنی با سنی نیز به فجیع ترین نوع قتل و غارت و وحشت رفتار می کنند. با این سنت فکری و شیوۀ معمول وابستگی می توان آیندۀ خطرناکی را از ناحیۀ نیروهای فیودالی – مذهبی برای جامعه و برای خودشان پیش بین بود…”. سند ادامه می دهد: “… بنابر تحلیل فاکت های عینی موجود و در نظر داشت پراتیک اجتماعی گذشته، چنین نتیجه می توان گرفت که نیروهای فئودالی – مذهبی وابسته به غرب، پاکستان و ایران و… کفایت و عُرضۀ ایجاد یک حاکمیت مستقل را ندارند، اگر هم چنین اتفاقی بیافتد بنابر عوامل متعدد تاریخی – اجتماعی حاکمیت شان ثبات نخواهد داشت. به علاوۀ این که  به اعتراض و مقاومت مردم مواجه می شوند و در نتیجه زیر ضربت اپوزیسیون های دیگر قرار خواهند گرفت، از درون نیز به تکه  پارچه های متعدد تقسیم شده و تصادمات خونین به بار خواهند آورد…”.

هم اکنون این پیش گویی مصداق کامل یافته است. نیروهای فئودالی- مذهبی همراه با زد و بند آشکار روس و امریکا در همان هفت ثور ۱۳۷۱ش(بعد آن را هشت ثور اعلان کردند- ویراستار) در نطع خونین حاکمیت خونبار و وحشی خلقی – پرچمی ها بمثابه نیروی عمده شرکت داده شدند و مشترکاً حاکمیت اخوانی – پرچمی خلقی را به وجود آوردند که یکی از دستاوردهای طرح سازشی به حساب می آیند.

این جنایت پیشگان حرفه ای طی سه سال و اندی تراژیدی خونباری را رقم زدند که روی سفاک ترین سفاکان تاریخ را سفید ساختند. ما دراین نوشته سرآن نداریم که واقعه نگاری و یا تفسیر ژورنالیستیک از وقایع بکنیم. چون دراین رابطه دراین جا مواد فراوان و متخصصین حرفوی نیز موجود اند. می کوشیم پایه های تحلیلی موضعگیری “ساما” را ارائه کنیم.

آری! حاکمیت خونخوار و اجنبی پرست ائتلافی در جناح بندی های مختلف هم اکنون عملاً کشورما را مطابق سیاست قطعه قطعه کردن یا  Piece Meal Policy  که سوسیال امپریالیزم روس با بیش از صد هزار عسکر خود قادر به انجام آن نشد، حداقل به چهار قطعه تقسیم کردند و هر قطعه را گروه های معینی چپاول کرده و در خدمت اربابان  خارجی خود قرار داده اند؛ و دراین راه تا بدانجا جلو رفته اند که حاکمیت ملی و تمامیت  ارضی افغانستان  را زیر سوال برده اند. بناءً فئودالیسم و کلیۀ نیروهای تراویده از آن و یا در تبانی و مماشات با آن، دشمن ویرانگر، خونریز، مانع صلح و آرامش  و مخل دموکراسی، رفاه و عدالت و یک عامل عمدۀ وضع فلاکت بارکنونی در جامعۀ ما هستند.  که با ادامۀ تسلط آن در جامعه و با حضور نیروهای وابسته به آن در مرکز قدرت و تصمیم گیری، هرگونه انتظار ایجاد صلح پایدار، تامین دموکراسی، رفاه و عدالت اجتماعی در افغانستان پنداری واهی است. ممکن است دل خوش کن باشد، ولی هرگز عملی نیست. ما در برخورد به این واقعیت دردناک موجود راه حل های پیشنهادی ارائه خواهیم کرد.

  • پرچم و خلق: این باند جنایتکار که از همبستری فئودالیسم با سوسیال امپریالیسم روس بمثابه موجودی نامیمون پای به عرصۀ جامعۀ ما گذاشت، از همان بدو پیدایش در خیانت به وطن و هموطن و خدمت به اجانب کمر بست، و با نصب شدن به قدرت به دست روسها ازطریق کودتای سیاه ثور ۱۳۵۷ش در نقش نمایندۀ “سیاسی سرمایۀ دلال و چاکر بی ارادۀ امپریالیسم روس، از لحاظ اقتصادی منافع تمام طبقات جامعه را مورد تهدید و تجاوز قرار داد. برمبنای این تضاد آشتی ناپذیر بود که باند کودتاچی پرچم و خلق در تخاصم خونین با تمام نیروهای سیاسی – طبقاتی قرار گرفت.”

یادمان نباید برود که پرچمی- خلقی های تازه به قدرت رسیده و مست از بادۀ بادار روسی، در اوج خیانت به نام دموکراتیک و یا دموکرات بودن در نخستین گام، حملۀ وحشیانۀ شان را علیه دموکرات ترین نیروهای ملی آغاز و جنبش انقلابی، ملی – دموکراتیک کشور را از رهبران پیشتازی که عصاره های شامخ  تفکر، تجربه و رزم بودند محروم ساختند. چه بسا که ملت ما با داشتن آن شخصیت ها در پیشاپیش مبارزه اش  به فاجعه ای به این  پهنا مواجه نمی شد و تاریخ ما به نحو دیگری رقم می خورد.

این هنوز آغاز کار بود، خلقی پرچمی ها در تداوم این خیانت بزرگ، یک هجوم و حشیانۀ همه جانبه  را برای تاراج و نابودی  تمام ارزش های اقتصادی – سیاسی – فرهنگی  و… کشورما به همدستی  روسها راه انداختند. هرچه داشتیم به تاراج بردند و هرچه بردنی نبود ویران کردند، بر ارزش های فرهنگی ما تاختند و تاریخ ما را مسخ کردند. دراین هجوم ویرانگر تمام اندیشه های دموکراتیک طراز کهن و نوین، عقاید و شعائر خوب و بد مردم یک قلم نفی گردید. تمام روزنه های تنفس سیاسی را بستند، زندان ها مالامال از هموطنان بیگناه ما و پولیگون های اعدام مردم به دریای خون بدل شد. انواع شکنجه و کشتار فجیع که قلم و بیان از ذکر آن عار دارد به آزمون گذاشته شد. تجاوز به نوامیس ملی و نوامیس مردم عادت خلقی – پرچمی ها شده بود و… خلاصه کشور یک قلم قتلگاه و ویرانگاه و عرصۀ تجاوز به ارزش ها و نوامیس شد.

اگر خشم دشمن سوز مردم قهرمان ما در خیزش های خود بخودی و توفانزای توده ای متجلی نمی گشت و پاسخ این وحشت را نمی داد خدا می داند پهنا و عمق این فجایع به کجا می کشید و تعداد کشتگان دست آن جنایت پیشگان چه ارقامی را احتوا می کرد.

این مردم قهرمان ما بودند که در پاسخ به این وحشت و کشتار خلقی – پرچمی ها در مناطق و ولایت مختلف دست به قیام های بر حقی زدند تا با داس و بیل و سلاح اولیه ارکان رژیم جلاد و مزدور را درهم بکوبند و سرهای وطنفروشان بی آزرم را که در سرزمین شان رویانده شده بود درو کنند.

پرچمی- خلقی ها درتقابل با این امواج سهمگین خلق، خیانت بزرگ و نابخشودنی دیگری را مرتکب شدند و با بی غیرتی تمام ” بیگانه را به خانۀ ملت صلا زدند” ، نوامیس ملی را زیر پای باداران روسی شان به حراج گذاشتند، و فصل دیگری از جنایت و خیانت ملی گشودند، که ما دراین جا آن را به بحث نمی گیریم. ولی تاکید برآن داریم که جنایت و خیانت های بیحد و حصر باند پرچم و خلق  دشمنی برحق و آشتی ناپذیر ملت ما را با این باند ها به ارمغان آورده است و مردم به حق اوضاع فاجعه بار کنونی را محصول و ادامۀ سیاست های جنایتکارانۀ آن ها می دانند.

باری! روسها در زمان حضور شان در افغانستان بر مبنای سیاست قطعه قطعه کردن افغانستان، می خواستند به شمال هندوکش عقب نشینی کنند و در جنوب هندوکش یک دولت هایل به وجود آورند ولی بنابر عوامل مختلف توفیق نیافتند. باند پرچم و خلق و متحدین اخوانی شان به این آرزوی شوم دست یافتند، کشور را قطعه قطعه کردند و خود عمدتاً به سمت شمال خزیده اند.

ساما سالهای قبل یعنی دراپریل ۱۹۸۹م در “تحلیل جابجایی تضاد ها”(به قلم انجینیرآهنگر- ویراستار) دراین مورد این طور پیشبینی کرده بود: ” رژیم کابل نمی تواند برا ی مدت طولانی دوام بیاورد، با آنکه هم اکنون عده ای از مردم ما را گوشت دم توپ جنگ قدرت با مرتجعین دیگر می سازد، ولی تسلط بر اوضاع دیگر برایش ممکن نیست. در نهایت بعد از چند روز زد و خورد اینجا و آنجا و زورآزمائی های هردو جانب با دست اندرکاری ابرقدرت ها و عوامل مختلف بین المللی و داخلی، ممکن است به عنوان نیروی فرعی (زیر نام عناصر خوب و یا مسلمان…) با رقیبان شریک شود. انتقال به سمت شمال و ایجاد اپوزیسیون … نیز قابل محاسبه است.”

و حال می بینیم که چنین شد و بر عمق فاجعه افزود و تومار جنایات پرچمی خلقی ها را طولانی تر ساخت. هم اکنون پرچمی – خلقی ها با ائتلاف با جناح های مختلف اخوان به مشاکل قبیله ای(Tribalism)، سمتگرائی ( Rigionalism)  ( و محلی گرائی) (Lokalism  ) به شدت دامن زده و کشور را به یک حالت چند مرکزی (Polycentrism  ) تجزیه کرده اند.  و بر این مبناها استخوان شکنی و جنگ های خانمان سوزی را راه انداخته و دامن می زنند تا از قِبَل آن به زندگی ننگین شان چند روزی بیافزایند. بنابرتحلیل عینی موقف و عملکرد گذشته و حال باند پرچم وخلق، این باند نیز دشمن عمدۀ وطن و هموطن ما و یک عامل عمدۀ کشتار خلق و ویرانی وطن و تراژیدی کنونی کشورما است. وتا رد پائی از این باند در مراکز قدرت و تصمیم گیری باقی باشد کشور ما روی صلح و آرامش را نخواهد دید. و لذا هرگونه پندارمبنی براینکه گویا این باند نیز دراستقرارصلح و دموکراسی می تواند اثری داشته باشد، به گمراهی سفر کردن و طولانی ساختن عمر تراژیدی حاکم بر کشوراست. علاوتاً هیچ کس نباید بخود حق بدهد که این قدر لک بخشی کند و خونبهای بیش از یک ملیون انسان بیگناه، ویرانی وطن و جرم خیانت بزرگ ملی به میهن و مردم را به این باند جنایتکار به بخشد. در حالی که در همین غرب “دموکرات” جنایتکاران جنگی و خائنین ملی را بعد از پنجاه سال هم اکنون تعقیب، محاکمه و مجازات می کنند، ما به چه معیاری باید قاتلین مردم و خائنین به میهن را ببخشیم؟

ادامه دارد