انجینیر ش. آهنگر

 تاریخ و جنبشی سرافراز و مبارزانی افراشته قامت و پاکباز

مصاحبۀ سایت “افراشته” با انجینیر ش. آهنگر

قسمت ششم

با این حال مبارزان سال های دهۀ ۳۰ ش نیز، علیرغم تعهد به شاهی مشروطۀ اسلامی، دفاع از تمامیت ارضی و استقلال وطن، تأمین اصول دموکراسی، تأمین عدالت اجتماعی و تقویۀ وحدت ملی را در صدر برنامه های شان قراردادند. و اما که علیرغم پیشرفت وتکامل جهانی، منجمله کشورهای همسایه به سطوح بالاتر دستاوردها، خواسته ها و نیازها؛ درکشورما همین برنامه ها و طراحان شان نیز ازطرف حاکمیت نیمه فئودالی – نیمه مستعمرۀ مستبد و خود کامۀ سلطنتی تحمل نشدند وسخت ترین سرکوب وشکنجه بر آن ها تحمیل شد، سر رشتۀ مبارزات شان قطع گردید ویک ونیم دهۀ دیگر نیز رکود، درجازدگی واختناق حاکم شد. درین فاصله نیز جهان به سرعت به جلو می رفت و ما، درهمه عرصه های اقتصادی – سیاسی عقب نگهداشته شدیم.

با وجود این عقبماندگی، بنا برضرورت جامعه، با رشد کارگاه های مانوفاکتوری، نطفه های کار و کارگر پیشه وری به وجود آمد و هکذا بورژوازی کمپرادور برای تأمین منافعش به ایجاد کارخانه های مونتاژ مبادرت ورزید و این خود باعث ایجاد و رشد طبقۀ کارگر صنعتی و طبعاً بروز افکار کارگری درکشور می شد.  مبارزین سال های ۴۰ ش که مصادف دهۀ ۶۰ م می شود، با خاستگاه عمدتاً خورده بورژوازی و اینبار با اثراتی از افکار کارگری، از عمق این شرایط و اختناق نظام، ولی در دوران فوران جنبش های مترقی در جهان، سربلند کردند و چشم و گوش شان به تبارز و آوای آن جنبش ها نسبتاً آشنا شده بود. آن ها باید ضمن تاکید برخواسته های انجام نشدۀ پیشین، با برنامۀ پیشتازتر به میدان می آمدند.

درهمین زمان بود که آثار و نوشته هائی به زبان فارسی از انقلابیون ایران (آثاری از دکتر تقی ارانی) و از اروپا توسط محصلان و برخی مسافران، به طرق مختلف به افغانستان می رسید. بخش های فرهنگی سفارتخانه های کشورهای مختلف سرمایه داری و سوسیالیستی  نیز آثار و نوشته هائی در دسترس مردم قرارمی دادند. مثلاً دفترهای فرهنگی سفارت های امریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان، اتحاد شوروی، جمهوری خلق چین و … همه آثاری به زبان های خودشان و به زبان های فارسی و پشتو در دسترس مراجعین می گذاشتند. هکذا رادیوهای متعدد از کشورهای مختلف سرمایه داری و سوسیالیستی اخبار و مسایل معلوماتی پخش می کردند( رادیوی پیک آزادی از حزب توده  و رادیوی پیکن، به زبان فارسی درس ها و آثار سوسیالیستی نشر می کردند). خواندن کتاب های وارده و شنیدن نشرات، روشنفکران جامعه را به مسایل جهانی آشنا می ساخت و به قول معروف چشم و گوش شان را باز می کرد و از آن اثر برمی داشتند. این ها همه به شکل گیری افکار پیشرفته تر کمک می کرد، که باید راه تبارز شان را درجامعه و دربین مردم می گشودند.

از سوی دیگر بورژوازی دلال، به نمایندگی اربابان خارجی اش، با حضور سیاسی خود، گام اول را برای به انحراف کشیدن مبارزات مردم، که جلوگیری از آن دیگر ممکن نبود، برداشت و با تکیه بر طبقات ارتجاعی، از نخبگان سیاسی فئودال و قدرت طلبان بورژوازی وابسته و اقشاری از خورده بورژوازی شهری، “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” را به حمایت دربار و به کمک سوسیال امپریالیسم شوروی، به رهبری تره کی و ببرک بنیاد گذاشت. این حزب که با پایگاه طبقاتی کمپرادور- فئودلی، در واقع به حیث ستون پنجم شوروی وجاده صاف کن سوسیال کلونیالیسم در کشورما بنیاد گذاشته شد، با ترکیب شعارها ومسایل مختلفی، معجون مرکبی را به نام برنامۀ حزبی ارائه کرد که می توان از آن یک سوسیالیسم کمپرادورفئودالی – خورده بورژوائی را استخراج نمود.

برخلاف ادعاهای معمول در جنبش چپ کشور ما، به برداشت ما “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” هرگز یک حزب رویزیونیستی نبوده بلکه ستون پنجمی برای سوسیال کلونیالیسم بوده است. “محفل هرات”  درسال ۱۳۵۱ ش، یعنی چهل و شش سال قبل از امروز، این برداشت مان را در اثری با عنوان “رویزیونیسم است یا سوسیال کلونیالیسم” (به قلم زنده یاد نعیم “ازهر”)، بیان نموده ومنتشر ساخت. درآن اثر مطرح کردیم که رویزیونیسم یا اپورتونیسم راست روندیست بوژوائی در درون جنبش کارگری که با تجدید نظر به اصول  مارکسیسم و زدودن عناصر انقلابی آن، به انحراف راست و آشتی طبقاتی می رود؛ درحالی که “حزب دموکراتیک خلق” هیچ پیوندی به جنبش کارگری نداشته و هیچگاهی مارکسیست یا لنینیست نبوده است که با تجدید نظر به مارکسیسم و یا لنینیسم خود، به راست انحراف کرده و رویزیونیست شده باشد. این حزب جاسوس پرور، با پایۀ طبقاتی کمپرادور- فئودلی اش عامل دست سوسیال امپریالیسم و ارتجاع برای تأمین منافع طبقات حاکم و انحراف گرایش چپ خورده بورژوازی جامعۀ ما است، که درآن وقت ممکن بود به جنبش انقلابی بپیوندد. حزب دموکراتیک خلق که هم از آخور دربار تغذیه می کرد وهم شعار سوسیالیسم می داد، با حرکات بوالعجبانۀ بازاری اش توانست عده ای را به نیرنگ های مختلف و دادن شعارهای فریبنده، دنبالش بکشد و ذهنیت مردم را در تشخیص راه مبارزه و شناخت مبارزان صادق مغشوش بسازد.

مردم و نیروهای مردمی که پس از آن سرکوب های وحشیانه هنوز فرصت جمع وجورکردن افکار وصفوف خود را نیافته بودند، با به میدان آمدن این حزب(جنوری 1965 م) در برابر یک عمل انجام شده قرارگرفتند.

آنچنان که درفوق تذکردادیم در سال های پسین، با رشد صنعت مونتاژ، پرولتاریای صنعتی در کشورما به وجود آمد و پایه ها و نطفه های مادی افکار پرولتری شکل گرفت که می بایست درجنبش های بعدی اثر می گذاشت. این نطفه گذاری باید بستر رشد مناسبش را با ایجاد تشکلات مناسب در درون جنبش پیدا می کرد تا به رشد قانونمند می رسید. ولی شتابزدگی های جنبش روشنفکرانه  این رشد قانونمند را اخلال کرد و حاصل آن ناپخته برآمد.

به قول جزوۀ “انقلاب سرخ یا اکونومیزم بورژوازی” (منسوب به س.ج.م)، “جنبش مارکسیستی – لنینیستی درافغانستان ازیک سابقۀ نسبتاً طولانی برخوردارنیست. … سالهای اول دهۀ ۱۳۴۰ ش را می توان به عنوان آغاز نطفه بندی های اولیۀ جنبش مارکسیستی – لنینیستی دراینجا محسوب داشت”.   (صفحۀ ۱ همان جزوه)    

در همین “آغاز نطفه بندی های اولیۀ جنبش مارکسیستی – لنینیستی” و هنوز ناپخته، محافل روشنفکریی شکل گرفتند که بعداً با ایجاد جریانی، به نام “جریان دموکراتیک نوین” و “جریان شعلۀ جاوید” مسما شدند. همین محافل، با خاستگاه خورده بورژوازی، با تشخیص ضرورت زمان و با محاسبۀ این که وقت را از دست ندهند و به مشاکل تلنبار شدۀ جامعه توسط نظام حاکم نه بگویند، با شتاب و بدون تدوین برنامۀ منظم به تداوم مبارزات گذشته، و پیوند آن به زمان خود، و طرح یک کار منسجم و تشکیلاتی، به خیابان ها ریختند و برعلیه همۀ نابسامانی ها، منجمله “رویزیونیسم” (حزب دموکراتیک خلق افغانستان)، شعار قهرآمیز دادند.

“سازمان جوانان مترقی” بمثابه اولین تشکل، بخش نسبتاً عمدۀ طراح این شعارها و تظاهرات است که بنا به قول رهبرانش به مثابه اولین سازمان چپ مارکسیست – لنینیست، در میزان ۱۳۴۴ ش، درتعاقب اعلام وجود “حزب دموکراتیک خلق افغانستان”، و باز هم به قول جزوۀ انقلاب سرخ …”درفقدان یک جریان مبارزۀ سیاسی ایدئولوژیکی پیگیر” درونی، هسته گذاری شد و به قول تعدادی از رهبران همان زمان، پاسخی بود به “ریویزیونیزم”.  به زبانی دیگر، تشکل “س . ج . م”، و محافل دیگر بعد از آن، عکس العملی بود، به قول خود شان با “معیارهای نادقیق سیاسی – تئوریک”، به اوضاع روز، و به ویژه تقابل با اعلام وجود “حزب دموکراتیک خلق افغانستان”.

البته آنچنان که در فوق نیز متذکر شدم، “س . ج . م” درین مقطع تنها نبود، پس از آن، یکی دوسال بعد، محافل دیگر روشنفکری نیز از خاستگاه خورده بورژوازی، که خود را مارکسیست – لنینیست پیرو اندیشۀ مائوتسه دون می خواندند،  در سال های ۴۰ ش شکل گرفته بودند که می توان از محفل انجینیرعثمان، محفل “رستاخیز” یا “محفل هرات” و محفل “شاهپور” نام گرفت که به همین شیوۀ کار، مشترکاً “جریان شعلۀ جاوید” را به وجود آوردند.  نشریۀ آن جریان، خود را “ناشر اندیشه های دموکراتیک نوین” معرفی کرد؛ ازین جهت  آن را “جریان دموکراتیک نوین” هم می گفتند.

طبیعیست که با این ساختار و معیارهای نا دقیق تشکل محافل، و بزرگترین آنها س.ج.م، نمی شد جنبشی به آن عظمت را درست رهبری و سازماندهی کرد. آن ها نتوانستند بین خود وحدتی را که پایدار واصولی باشد و به یک سازمان سراسری و رهبری واحد برسد، به وجود آورند؛ در ازای آن با درد واندوه به بیشتر از آحاد متشکلۀ خود متلاشی شدند، و گروه “انقلابی خلق های افغانستان” نیز بعد از تجزیه شدن جریان به آحاد اولیه، از درون “س.ج . م” برآمد.   

سال ها بعد در جزوۀ :انقلاب سرخ…” می خوانیم که:  “به نظر ما علت و ریشۀ اصلی سستی وحدت های انجام شدۀ “سازمان جوانان مترقی” و جریان “شعلۀ جاوید” را در نادقیق بودن معیارهای سیاسی – تئوریک این وحدت ها و درفقدان یک جریان مبارزۀ سیاسی ایدئولوژیکی پیگیر در درون آنها باید جست وجو کرد”.  (همان جزوه، ص ۱۰

و باز همانجا می خوانیم که: “به هیچ وجه این واقعیت ها را که هم برخی از وحدت ها و عناصر تشکیل دهندۀ “شعلۀ جاوید” و هم برخی از جدائی های بعد ازآن  به علت و انگیزه های شخصی و گروهی صورت گرفته اند انکار نمی نماییم” (انقلاب سرخ …ص ۱۰). 

واقعاً همین طور است، و با چنین  ساختار محافل چپ، و “س. ج. م” به عنوان حلقۀ عمدۀ جریان، هیچ یک از محافل متشکله، طرح استراتیژی و تاکتیک مبارزاتی، برنامۀ تدوین شدۀ کارعملی و اشکال تشکیلاتی پیش بینی شده نداشتند و درحد فهم و توان آن روزی شان، نمی توانستند داشته باشند. این که مبارزه با چه اسالیبی پیش برده شود، واین که تضاد عمدۀ جامعه چیست و به عنوان وظیفۀ اصلی، آن تضاد چگونه حل خواهد شد و اشکال و ابزار مبارزاتی و تشکیلاتی چسان باشد، به طور کتبی و مدون و سازمانی مشخص نبود و هیچگونه برنامۀ مدونی ارائه ندادند. در سند مختصر مصوب جلسۀ همگانی س.ج.م (ونه کنگرۀ سازمان)، که من آن را زمانی که درزندان دهمزنگ زندانی بودم خوانده ام، تا آنجا که حافظه ام یاری می دهد، به چنین چیزهائی برخورد نشده است(محافل دیگر در زمان تشکل شان  حتی چنین سندی هم ارائه نکردند). به همین دلیل هم بود که با توجه کمتر به امور تشکیلاتی  و سرتاسری ساختن تشکیلات، و کارآموزشی درسطح کل جریان، جلب و جذب منظم صفوف، کار درست و اصولی بین طبقات  و گروه های اجتماعی، به ویژه کارگران، و موارد دیگر مبارزه، هم وغم رهبری(تمام محافل به نسبت های متفاوت) درجهت رقابت با “رویزویونیسم”، یعنی “حزب دموکراتیک خلق”، در تظاهرات خیابانی به کار می رفت.  جریان “شعلۀ جاوید” گسترده ترین مظاهرات را در ولایات مختلف، به ویژه در کابل و هرات، راه انداخت، ودراین ساحۀ کاری، اعضا و کادرهای زیادی در ولایات مختلف زندانی و شکنجه شدند. مردم به حق، مبارزان این مقطع را “مظاهره چیان” نام گذاشته بودند.

باید متذکر شوم که ما کارهای زیادی در ساحات دیگر مبارزاتی، مانند کار دراتحادیه های محصلان و متعلمان، کار بین فابریکۀ جنگلک، کار برای اعتصاب معلمان مکاتب و استادان پوهنتون و … نیز در هر ولایتی که حضورداشتیم، بیشک انجام داده ایم، که در ماقبل خود حتی سابقه نداشت (اگر فرصتی میسر شد در بحثی دیگر به شرح آن ها خواهم پرداخت)؛ ولی در ارزیابی عمومی عملکرد جریان و گستردگی کارهای مظاهراتی مان، آن کارها به تناسب کارهای مظاهراتی ما، تبارز و اثر زیادی نداشته و ناچیز بوده است.

ادامه دارد