اثری از انجینیرشیر”آهنگر”

تاریخ وجنبشی سرافراز

و

مبارزانی قامت افراشته وپاکباز

قسمت هفتم

آرزوی شومی که به گور می رود

به پاسخ مقالۀ: “شعلۀ جاوید خاکستری بجا مانده…”  منتشره در سایت فارسی BBC

مبارزات پیگیر آزادی خواهان تسلیم ناپذیر، زوزۀ سخن گویان امپریالیسم را بلند کرده وآن ها را به هجویه گوئی و نفرین دشمنان شان واداشته است. بنگاه سخن پراکنی “بی بی سی” به عنوان زبده ترین سخنگوی و مبلغ سیستم امپریالیستی، به ویژه امپریالیسم شیطان صفت و تفرقه افگن انگلیس، در این روزها از دشمن سرسخت امپریالیسم و ارتجاع، از “جریان دموکراتیک نوین” و راهیان باورمندش شکوه و شکایت سرداده و درعین حال برای این که از حریف نترسد به خاطر تقویت روانی خود و همسویانش می گوید: نترسید این جریان وجود ندارد  از “شعلۀ جاوید خاکستری بجامانده…” و “دودش به هوا رفت” و… با این قبیل دلخوش کردن های عامیانۀ توأم با دروغ و جعل وقایع، روح معذب شان را آرام می کنند. (دشمنان مردم، تجزیۀ جریان “شعلۀ جاوید” را به غلط و مغرضانه به جای نابودی “جریان دموکراتیک نوین”، که یک روند فکری – تاریخی است و هم اکنون رهروانش در نهادها و تشکیلات مختلف حضور دارند و مبارزه می کنند، می گیرند؛ – ویراستار)

من سرآن ندارم که هجویات و جعل کاری های “بی بی سی” را به حلاجی بگیرم، چون ارزش چنین کاری را ندارد. چهار دهه عمل مشقت بار هم ثابت ساخت که شناخت و برداشت “جریان دموکراتیک نوین” از دولت ها و نیروهای ارتجاعی کشور چقدر پربار و با بینش و پشتوانۀ علمی بوده و پیشگوئی های داهیانه اش از ماهیت وخصلت این نیروهای مستبد و وطن فروش تا چه حد زیادی درعمل  اثبات شده است.

دراین جا برای آگاهی نسل جوان کشور، با اشاراتی کوتاه ببینیم طی چهار دهه درکشور ما، مناسبات متقابل حاکمیت ها و نیروهای ارتجاعی با “جریان دموکراتیک نوین” و بقایای آن چگونه بوده و این جریان چه پروسۀ مبارزاتی دشواری را از سرگذشتانده و از چه موانع خطرناک و خونینی عبور کرده و حال به کجا رسیده است.

تاریخ گواه است که سیستم سرمایه داری(امپریالیسم) هر تفکری را، حتی درماورای راست افراطی و در رویا روئی مسلحانه باخود هم تحمل می کند، و گاهی با آن همراه و همسو می شود تا دشمنان مشترک شان را نیست ونابود کنند؛ ولی با تفکر چپ، و به ویژه چپی که به نفع خلق تحولات بنیادی بخواهد و انقلابی باشد، هرگز خیال زیست مشترک(در دوقطب یک جامعه) را هم ندارد و برای از بین بردن سریعش به کثیف ترین نیرنگ ها متوسل شده و به خونین ترین حملات  دست می زند.

اما چه می توان کرد قانون دیالکتیکی همگونی ومبارزۀ اضداد، علی رغم میل و ارادۀ هردو طرف تضاد، باپذیرش مبارزۀ مرگ و زندگی بین شان، در عین زمان و درعین جامعه تا نابودی یکی، آن ها را به زیست درکنارهم نیز وا می دارد. بدیهی است که دیالکتیک تکامل به سود نیروی بالنده است و علی رغم شکست و ریخت ها و ناتوانی های مقطعی، سمت حرکت تکامل مسیری را می نمایاند که نیروهای بالنده آن را برگزیده اند. این جااست که نیروی میرنده با حرکتی در خلاف مسیر تکامل تاریخ ستیزه می کند، به توطئه متوسل می شود، تمدن ها را تخریب می کند، انسان ها را می کشد، آرزوی “خاکستر شدن و دود شدن” روندهای مخالف را می کند، تا به طول عمر نکبت بارش بی افزاید.

با تمام این ها، از منظر تاریخ، هیاهو و تقلاهای نیروهای میرنده  اثرش مقطعی است و سرانجام بالندگی راهش را، اگر از درون آتش و خون هم باشد، باز می کند، و نه تنها “دود هوا” نمی شود، بلکه زندگی نوینی را با آزادی وآبادی بنیاد می گذارد. این نیروهای رجعتگرا، ضد تکامل و ضد خلق هستند که، علی رغم قدرتمداری امروزین شان، در زیر دنده های بی رحم دیترمینیسم تاریخ، در اثر مبارزه و به دست خلق آگاه و به رهبری نیروی بالنده و انقلابی اش به گورستان ابدی سپرده می شوند. سرنوشت امپراتوری های قدرتمند و جبار جهان چنین بوده و امپراتوران و جباران کنونی جهان(امپریالیسم و ارتجاع) نیز از این قاعده مستثنی نیستند.

برگردیم به خودمان، درهمین کشورما افغانستان رژیم های رنگارنگی طی کمتر از نیم قرن براریکۀ قدرت تکیه زدند و درحفظ زندگی طفیلی شان هرچه ظلم از دست شان می آمد کردند، ولی چه شدند؟

به نام سلطنت، دم از مشروطیت و دموکراسی زدند، اما مشروطه خواهان و دموکرات ها را به توپ بستند و به زندان انداختند تا مشروطه خواهی و دموکراسی خواهی “دود و خاکستر” شود. دیگری ادعای جمهوریت کرد، و لی به “جمهور” یا “جماعت مردم” کوچک ترین وقعی نگذاشت و زورمدارانه، کرد آن چه خود می خواست، تا “دود جمهور را به هوا” کند.

مزدوران و جواسیس بی رحمی، با تکیه بریکی از بزرگ ترین ماشین های جنگی جهان، کودتای بدنام “ثوری” شان را خواستند “انقلاب”؛ و جامعه ستیزی وحشیانۀ شان را “سوسیالیسم” نام بگذارند، و لافیدند وبافیدند و خون ریختند و جنایت کردند تا “دود سوسیالیسم وانقلاب” و هواداران راستین آن را به هوا کنند؛ ولی با خفت وسرافگندگی از اریکۀ قدرت و خودکامگی به زیر کشیده شدند. قدرت پرستانی دیگر زیرنام جهاد فی سبیل الله و نمایندۀ خدا(جهادی و طالبی) دمار از روزگار ملتی مسلمان و خداپرست درآوردند و خود به عنوان سپاهی در خدمت “کفار” جبار جهانی قرار گرفتند. اینک زیرسایۀ بمب افگن ها و تانک و توپ و سربازان بیش از چهل کشور متجاوز، هیاهوی مسخرۀ دموکراسی لیبرال و ضمایمش و داد وبیداد هوچیان سرمایه تا به ثریا رسیده است؛ ولی مردم ما درعمل زیرچکمۀ همان جلادان رژیم های گذشته، به علاوۀ متجاوزان جدید، آن چه را می بینند، که  تا حال دیده اند و جز از وحشت و دهشت ذرۀ از رنگ و بوی دموکراسی درآن نیست. ذکرهمۀ شباهت ها وتناقضات این تطورات حاکمیتی دراین مختصر نمی گنجد. در همۀ این حاکمیت ها یک وجه مشترک می توان دید و آن همسوئی و ائتلاف و اتحاد همۀ حکمروایان مرتجع و متجاوزان ستمگر در خصومت توأم با خشونت به تفکر ومتفکران انقلابی که تحول بنیادین به سود اکثریت مردم می خواهند، ونفی وجود وهستی چنین روند و جریانی به شیوه های مختلف است که از نفی در پروپاگندا تا نفی فزیکی را در برمی گیرد.

معمولاً ساده اندیشان، “جریان دموکراتیک نوین” را با پرچمی- خلقی ها و اخوانی ها به مقایسه می گیرند،  وچون آن دو جریان به قدرت رسیده اند و “جریان دموکراتیک نوین” نرسید، لذا آن را به شکست این جریان توجیه می کنند، بدون آن که به تفاوت های ماهوی آن ها توجه کنند. به اصطلاح تحلیلگر “بی بی سی” هم از همین راه عامیانه رفته است.

 واقعیت این است که ازهمان آغاز پیدایش این جریان ها، نظام سلطنتی هسته های مرکزی جنبش اخوانی(صبغت الله مجددی و…) و ناف خلق و پرچم(ببرک و تره کی) را به دست داشت و آن ها، علی رغم نمایش مخالفت، حلقۀ غلامی دربار را به گوش داشتند و از “الطاف شاهانه” بهره می گرفتند، و لذا زندگی برده وار می کردند تا باقی بمانند و به هر قیمتی به قدرت برسند.

در اوایل جمهوری داوود خان، ادغام و دنباله روی خلق و پرچم در جمهوری “شاهزادۀ سرخ” را شاهد بودیم که کمی بعد، با هرزه چریدن های شان، سیلی ارباب بر رخسار بزک کردۀ آن ها نواخته شد.

اخوانی ها نیز درجمهوریت داوود نقش دوگانه بازی کردند. بخشی با احساس کم مهری داوود خان فراری شده به دامن دشمنان تاریخی سرزمین مان(رژیم انگلیس مشرب پاکستان) پناه برده چنان تعهد بردگی دادند که تا هم اکنون سر از آخور ارباب برداشته نتوانسته و درتأمین خواسته های شومش ملک را ویران و مردم را نالان ساخته و می سازند، اما بخش دیگر، با پوشیدن دلق وعبای “عالم دین” همچنان توجیه گر و ثناگوی استبداد داوود خان گشته و او را همراهی کردند تا باقی بمانند.

دراین دو رژیم(سلطنت وجمهوری) آن چه و آن که پیوسته مورد تاخت و تاز قرارگرفت، تفکر ومتفکران و رهروان “اندیشه های دموکراتیک نوین” یا به قولی “شعله ئی ها” بودند که به جرم پاک بودن و انتقاد از وضعیت بد حاکم و خواستن دگرگونی های اجتماعی برای زندگی بهتر به مردم رنجدیده وستمکش کشور، زن و مرد و پیر و جوان شان از چهارطرف(رژیم ها، خلقی ها، پرچمی ها و اخوانی ها) مورد یورش های سبعانه و رنگارنگ قرارگرفته، به صدها نفرشان زندانی، شکنجه، تبعید و کشته شدند و روابط و فامیل های شان از کار و وظیفه برکنارمی شد.

رژیم ها، همراه با جریان های مزدورمنش خلق، پرچم و اخوان با شدت وحدت به پروپاگند و تبلیغات پر سر و صدا علیه “شعله ئی ها” می پرداختند و برآن حملات فزیکی می  نمودند. تلاش مشترک شان این بود که این مبارزان مردمی را بدنام و سرکوب نموده و گویا “شعله را خاکستر و دودش را به هوا کنند”. ولی این روند مردمی نه تنها نمرد و به قول بدخواهان “خاکستر و دودش به هوا” نشد، بلکه زیر رگبار متقاطع تبلیغات و سرکوب ها به حرکت و زندگی اش ادامه داد و هردو رژیم سلطنت و جمهوری آرزوی “خاکستر شدن و دود به هواشدنش” را با خود به گور بردند.

جمعی از رهبران و کادرهای” جریان دموکراتیک نوین” در زندان دهمزنگ کابل، سال ۱۳۴۷شمسی

 از راست به چپ تصویر، بالا ایستاده: دکتورعبدالله محمودی، استاد مضطرب باختری، استاد قاسم واهب، عبدالاله رستاخیز، دکتور سید کاظم دادگر، دکتورسیف الرحمن محمودی، عظیم خان محمودی

از راست به چپ نشسته: دکتورعبدالرحیم محمودی، انجنیر محمد عثمان، دکتورهادی محمودی، دکتورعینعلی بنیاد.

کودتاگران بدنام “ثوری” در اولین ماه های به تخت نشاندن شان توسط روس ها، تیغ کین از نیام کشیده و آن را بر سر شایسته ترین اندیشه ورزان “جریان دموکراتیک نوین” حواله کردند. این دراکولاهای خون آشام، تا آخرین روزهای حاکمیت ننگین شان با همدستی متجاوزان روسی، ازاین جریان پاک ومردمی قربانی گرفتند. صدها کادر و هزاران رهرو این جریان به دست خلقی – پرچمی ها و اربابان روسی شان به خاک وخون کشیده شدند، ولی موج خون آن پاکبازان رشید میهن، راهیان و ادامه دهندگانی دیگر آفرید و نه تنها “خاکستر و دودش به هوا” نشد که درفش رزمش همچنان بر افراشته ماند  و رهبران مرتد خلق و پرچم هم آرزوی “خاکستر شدن وبه هوا شدن دود شعله” را با خود به گور بردند. عقبگرایان مرتجع و تاریخ زدۀ اخوانی نیز در جبهات نبرد مسلحانه و در زمان حکومت شان با امکانات جهانی امپریالیسم و ارتجاع، بی نهایت کوشیدند تا خود را ازسایۀ “شبح شعله ئی ها” که همه جا حضور داشت، با قتل و کشتار بهترین فرزندان سرزمین ما نجات دهند و “خاکستر و دود شعله را به هوا کنند”، که خوش بختانه توفیق حاصل نشد واین آرزو را به گور برده وخواهند برد، این روند به تناسب توانش به پیش می شتابد.

تجاوزگران امریکائی و متحدان خارجی و داخلی شان که نغارۀ دموکراسی نواختند و دهل آن را به گردن دلقکان بومی، اعم از جهادی – طالبی ، خلقی – پرچمی، تکنوکرات و روشنفکرنما انداختند، در دموکراسی بازاری شان هیج جائی، حتی برای تنفس مخالفان تجاوز، فساد، غارت و… نگذاشتند (منظور ما افشای دموکراسی شان است  ورنه انتظاری هم نمی توان ونباید ازآن داشت). آن ها کوشیدند با علم کردن چند خود فروختۀ روشنفکرنما چنین وانمود کنند که رهروان “جریان دموکراتیک نوین” اکنون در دنباله روی ازاین نظام پوشالی و دست نشانده با جریان حاکم مدغم شده اند. امپریالیست ها این بار کوشیدند باچنین حیله ها و تبارز عروسک هائی از فوسیل های پس زدۀ امواج مبارزات انقلابی، بگویند ما آن جریان مبارز را تابع خود ساختیم و در واقع به قول هوچیان امپریالیسم “خاکستر و دود شعله به هوا شد”. اما چه می توان کرد،  ایمان و اعتقاد و عزم مبارزان سربه کف ملک و مردم، آنانی که جز به منافع خلق ها و وطن خویش و درنهایت آزادی انسان، به چیز دیگری نمی اندیشند، خارائین ومحکم است وعلی رغم طوفان های مهیب و حملات مرگبار، به کوری چشم دشمنان همچنان زنده است و استوار.

این مبارزان به کرات چون اخگر از زیر خاکستر شعله ور شدند، فریاد زدند، عمل کردند و با شیوه های مقتضی و متناسب زمان و توان شان بر دشمنان ملک و وطن ضربه وارد کردند.

آن هائی که می گویند “خاکستر و دود شعله به هواشد” اولاً بگویند کدام جریان دیگر و چه کسی با این همه موانع کشنده و خطرناک سد راه، و با این همه زجر وشکنجه و قربانی، بدون وابستگی به قدرت ها و ابرقدرت ها، تاب زندگی کردن داشت؟ کدام یک از جریانات شناخته شدۀ مقابل “جریان دموکراتیک نوین” که در وطن نفس می کشند، بدون کمک ملیون دالری و انبارهای سلاح و لشکرهای مدافع شان از بیگانگان، به پای خود زندگی کرده اند؟

فقط راهیان باورمند راه انقلاب و به اصطلاح مردم، کسانی از همان “شعله ئی ها”ی سابق هستند که با ایمان خلل ناپذیر به مردم و تکامل راه مطروحۀ خود، سر به آستان هیچ قدرت داخلی و یا خارجی خم نکرده و سرفرازانه تا هم اکنون در راه اهداف پاک شان، که نفی ستم، تبعیض، تجاوز، استعمار و استثماراست، می رزمند.

اگر هوچیان دروغ پرداز سرمایه به قول شان باور دارند و دروغ نمی گویند  که “خاکستر و دود شعله به هواشد” پس علیه چی و کی داد و واویلا راه می اندازند؟ علیه “خاکستر و دود به هوا شده” چرا باید در یک بنگاه سخن پراکنی با بودیجۀ ملیارد دلاری و تحت رهبری کهنه کارترین دولت امپریالیستی و مخوف ترین سازمان جاسوسی جهان سر و صدا و پروپاگند راه انداخت؟؟

صدها گروه، سازمان، حزب و… در سطح جهان بودند که روزی و روزگاری کار و مبارزه می کردند ولی نظر به عواملی از بین رفتند و دیگر وجود ندارند، چرا کسی در تخریب شان  وقتش را ضایع نمی کند؟ چون آن ها دیگر اثری ندارند. تبلیغات و پروپاگند برای خنثی سازی اثری است که پروپاگندچی آن را برای خود وسیستم متعلقه اش مضر تشخیص می کند. هرگاه چیزی “خاکستر و دودش به هوا شده” باشد که اثری نمی تواند داشته باشد، پس این تبلیغات زهرآگین و این چرندیات لایعنی علیه آن یعنی چه؟؟؟؟؟

واقعیت این است که هم اکنون وارثان برحق “جریان دموکراتیک نوین”، یعنی مدافعان راستین منافع خلق و میهن شان، که هرگز با هیچ قدرت و توان زورگوی داخلی و خارجی بر سر منافع ملک و مردم خود حاضر به معامله نشدند، باز میدان ها و سنگرهای رنگارنگ مبارزاتی را رونق تازه بخشیده اند. عمل کردها، نوشته ها، مقالات و آثار افراد و نهادهای شان در افشای اهداف شوم امپریالیسم و ارتجاع در وطن ما اثرات عمیقی بر مردم، به ویژه به نسل جوان، گذاشته است. موجی از مقالات تحلیلی وعلمی، سیاسی – اجتماعی که از سایت های انترنیتی و نشرات فرهنگی دیگرشان به چشم می خورد چون بهمنی است که بر فرق دشمنان وطن فرو می ریزد و خواهی نخواهی زخم هائی بر آن وارد می کند.

درد و سوزش این زخم ها است که بنگاه سخن پراگنی “بی بی سی”، این عجوزۀ ویران گر شیطان تاریخ را به سر و صدا واداشته است و از  زبان انسان مجهول الهویه و نادانی به نام “علی امیری” که حد اقل معلومات را از تاریخ یک جریان ندارد، بر سر آن جریان تاخته و هجویه بافی می کند.

آقایان نویسنده وتحلیلگر! به کدام اصول و موازین تحلیل و اظهار نظر تا سرحد حکم، آمده است که کسی حق دارد و می تواند بر پدیده و یا جریانی که نه نامش را درست می داند، نه متصدیان و گردانندگانش را می شناسد، نه از تحولات درونی اش ذرۀ آگاهی دارد، نه وضعیت فعلی آحاد آن را می داند و… در بارۀ آن “تحلیل،  تفسیر و حکم ” صادر کند؟؟؟؟؟؟

حتی اگر کسی مامور و معذور هم باشد، باید مقداری معلومات در مورد امر محوله در اختیارش بگذارند. ولی “علی امیری” را نادان مطلق در این مسئله به صحنه فرستادند که نقشی را بازی کند که با آن هیج آشنائی ندارد. “بی چاره”!!!

من حیف می دانم که دراین جا بیایم و غلطی های آقای امیری را که از حد و اندازه گذشته است اصلاح نمایم. فقط به مصداق ” پستۀ بی مغز اگر دهن واکند رسوا شود”، برایش گوشزد می کنم که تو را بد استعمال کرده اند و تا این حد نباید آدم وسیله و آلت دست دیگران قرار بگیرد.

در اخیر به تأسی از حرکت تاریخ و واقعیت های چهار دهۀ مبارزات کشورم افغانستان و چشمدید ها و اثرات کنونی، کاملاً واضح است که “جریان دموکراتیک نوین” بمثابه یک روند، که فراتر از نشریۀ ” شعله جاوید” و “سازمان جوانان مترقی” و… است، و رهروانش علی رغم قربانی های فراوان و از دست دادن بهترین فرزندان آگاه، دانشمند و مبارزآن، کماکان مبارزه می کنند، نه مرده ونه هم “خاکستر شده و دود این شعله به هوا” می شود. از اثرات کارآن مبارزان  و شیون و ضجۀ “بی بی سی” هم می توان به درستی فهمید که این “روندگان طریقت ره بلاسپرند” و به سوی اهداف شان که آبادی وطن و آزادی هموطن و نفی هرگونه ستم، تبعیض، تجاوز، استعمار و استثماراست به پیش می روند. لذا موجود هستند، و حق دارند که بگویند: “هستم اگرمی روم، گرنروم نیستم”. پس آرزوی شوم “خاکستر شدن و دود شعله به هوا شدن”، اگر به معنی نابودی این روند آزادی خواهانه و مبارزان راه آزادی باشد آرزوئی است که هرگز به تحقق نخواهد پیوست و شما هم مثل اسلاف تان آن را باید با خود به گور ببرید.