انجینیر ش. آهنگر

 تاریخ و جنبشی سرافراز و مبارزانی افراشته قامت و پاکباز

مصاحبۀ سایت “افراشته” با انجینیر ش. آهنگر

پیشگفتارسایت افراشته: جنبش دموکراتیک نوین، که درکشور ما قسمت عمدۀ آن به نام “شعلۀ جاوید” معروف شد، از دهۀ چهل شمسی، و رهروانش با قامت افراشته تا هم اکنون، درمیدان های مبارزه، ازجمله درمیدان مبارزۀ مسلحانۀ ضد تجاوز شوروی، حضور داشته و برمجموع جامعه به نحوی و درحدی اثر گذاشته اند. درنتیجۀ همین اثرگذاری بوده که تمام نیروهای ارتجاعی درقدرت و انتظار قدرت با سر و صدای زیاد علیه آن تبلیغ و با آن برخورد خونبار و ددمنشانه کرده اند. هزاران انسان فرهیختۀ سر زمین ما را در ارتباط با جنبش دموکراتیک نوین و به قول خودشان به جرم “شعله ای” بودن به زندان ها انداختند، اعدام کردند، درمیدان های نبرد ضدتجاوز، به جبهات شان تاختند و… هزاران فشار وستم را بر”شعله ای ها” و یا طرفداران جنبش دموکراتیک نوین تحمیل کرده اند. با این حال اکثر به اصطلاح محققین و تاریخ نویسان وابسته، سودجو و یا ترسوی معاصرکشور، با اثر برداری از جریانات ارتجاعی مستبد و حاکم، ازاین بُرش تاریخ کشور یا چشم می پوشند ویا طفره می روند و یادی ازجنبش دموکراتیک نوین، جز در نفی آن، نمی کنند. این نوع برخورد را به تاریخ  فقط می توان دیده درائی وظلم به تاریخ دانست. و اما که این مقطع در تاریخ کشورما، چه کسی بخواهد وچه نخواهد با سرافرازی حضور دارد وآیندگان ازآن یاد می کنند.

دونفر از همکاران و نویسندگان سایت “افراشته”، آقایان “ت. حمید” و “ض. نوابی”، به دیدار انجینیر ش. آهنگر، که نیم قرن از عمرش را صرف مبارزه برای تحقق دموکراسی نوین کرده است، رفتند و طی یک صحبت طولانی، که ساعت ها وقت را دربر گرفت، از او خواستند تا مقداری دربارۀ دموکراسی نوین، زندگی مبارزاتی خودش و تاریخچۀ جنبش دموکراتیک نوین درافغانستان، توضیحاتی بدهد. دراین نشست، که قرار آن از قبل گذاشته شده  و انجنیر آهنگر هم با یاد داشت های تاریخی اش آماده شده بود؛ باکمال میل به پرسش های همکاران ما پاسخ های مدلل داد، که اینک متن این گفتگو را تدوین کرده و طی هشت  قسمت به نشر می سپاریم:

ض.نوابی: انجینیرصاحب، در آغاز سخن قدری توضیح بدهید که: دموکراسی نوین چگونه دموکراسی است؟ و فرق آن با دموکراسی لیبرال چیست؟

آهنگر: ضمن خوش آمدید به شما، به عرض برسانم:

دموکراسی نوین که مایۀ بنیادین شرقی دارد و در تقابل با نظام های مستبد نیمه فئودالی – نیمه مستعمره و در رویاروئی با امپریالیسم و فئودالیسم به میدان آمده است؛ با آن که به عنوان یک روند، آن را مائوتسه دون مدون کرده است، اما مختص چین نیست. این دموکراسی برعدالت اجتماعی مبتنی بر تأمین منافع همه جانبۀ اکثریت تحت ستم تاکید دارد و در این راستا در برابر ثروت اندوزی ناکرانمند می ایستد. همین ویژگی است که دموکراسی نوین را دموکراسی توده ها می سازد و به مذاق امپریالیسم، ارتجاع و همۀ توجیه گران ثروت های بیکرانۀ حاصل از ستم، جور درنمی آید. به ویژه در جوامع عقب مانده، دانشمند نمایان بورژوا شده با کین و نفرت عجیبی به آن برخورد می کنند و در تقابل با آن حاضرند با شیطان همدست شوند.

دموکراسی نوین تنها به تساوی نام نهاد سیاسی – حقوقی مطروحۀ دموکراسی لیبرال، تدوین شده توسط غربی ها، که درآن اکثراً حاکمیت ها، با  زر و تزویر و درنهایت زور از آن به سود خود بهره می گیرند، اکتفا نمی کند؛ بلکه تا تأمین عادلانۀ کلیه حقوقی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی به نفع اکثریت جامعه به پیش می رود.

ازعملکرد استعمارگرانه، جنایتکارانه و خونبار منادیان دموکراسی لیبرال، به ویژه دراین دودهه درقالب نئولیبرالیزم اش، مثال های فراوان درجهان وجود دارد، و درافغانستان شما هم اکنون شاهد جنایت و رسوائیش هستید.

دموکراسی لیبرال مدعی است که دموکراسی، مساوی به سرمایه داری است و این دموکراسی مساوی به سرمایه داری، به قول رئیس بانک مرکزی آلمان، “ثروتمند را ثروتمند تر و غریب را غریب تر می سازد”.

دموکراسی نوین برعکس با کرانمند ساختن ثروت و توزیع عادلانه اش، بهره کشی انسان از انسان را لجام می زند و زمینه ساز محو کامل این ستم تاریخی می شود و در تکامل خود، به باور من “غریب را از ُغربت می رهاند” و درجهت ایجاد جامعۀ مرفهی حرکت می کند، که در آن همه از رفاه بهره بگیرند، نه گروه ها و یا طبقات خاصی. و من پنجاه سال عمرم را در مبارزۀ دشوار برای تحقق چنین آرمان والای انسانی صرف کرده ام و به آن افتخار می کنم.

ت. حمید: آقای آهنگر، تا جائی که ما می دانیم شما از آغاز پیدایش جریان دموکراتیک نوین با این جریان همراهی داشتید. آیا ممکن است مقداری معلومات دربارۀ مبارزات خود دراین جریان، تاریخ پیدایش جریان و محافل و دستجات ترکیبی جریان دموکراتیک نوین بدهید؟

آهنگر: بلی! من تمام عمر پر از فراز و نشیب سیاسی خود را، ، درحد توانم آگاهانه، درمتن همین جنبش گذرانده ام،  و هرگز هم ازآن پشیمان  نیستم. افتخار شرکت درحلقۀ بنیادگذاری و رهبری یکی از محافل آن جریان(محفل هرات) را از سال ۱۳۴۵ و۱۳۴۶ شمسی با چهره های مبارز نام آشنا و مطرح درهرات داشتم. و درسال های تحصیل و اقامتم  درکابل، شرکت مستقیم در تمام اشکال مبارزاتی، و درمیتنگ ها، اعتصابات و تظاهرات خیابانی و درستیژ آن داشتم، که همه فعالان جنبش مرا می شناختند. درجریان این تلاش و حضور فعال در مبارزه، دیدارحضوری و مستقیم  و مبارزۀ مشترک و بحث و گفتگو، به وفرت، با اکثر رهبران نامدار جنبش دموکراتیک نوین، مانند زنده یادان داکتررحیم محمودی، داکترهادی محمودی، داکترسید کاظم دادگر، اکرم یاری، سیدال سخندان، شاهپور، داکترفیض احمد، علی حیدرلهیب و همچنان با استاد واصف باختری … از سال های ۱۳۴۷ و نیم سال ۱۳۴۸ ش در بیرون زندان داشته ام و بعد از آن زندانی شدم. زنده یاد استاد عبدالاله “رستاخیز” و تنی چند دیگر از سربرآوردگان مبارز هرات که مصاحبان و راهنمایان همیشه وقت من بودند.

ت. حمید: می توانید یکی ازخاطرات تان را از این دیدارها بازگو کنید؟

راستش را بخواهید همۀ این دیدارها از خاطرات من هستند و برخی هرگز فراموشم نخواهند شد. با داکتر صاحب رحیم محمودی و داکتر سید کاظم دادگر، داکترهادی محمودی، استاد “رستاخیز” و بشیر بهمن … دیدارهای زیادی داشتم و همه برایم آموزنده و پر از خاطره است.

ض. نوابی: دربین رهبران و کادرها، از دیدار با زنده یاد اکرم یاری هم، نام بردید. با او که چهرۀ علنی در جریان نبوده چگونه آشنا شدید و دیدار داشتید، می شود قدری دربارۀ او و این دیدار به ما بگوئید؟ 

بلی، یکی ازاین دیدارها هم دیداری است که درتابستان سال  ۱۳۴۸ش، به وساطت استاد واصف باختری، با زنده یاد اکرم یاری داشتم. این واسطه را به خاطری ذکر می کنم که همانطور که شما گفتید زنده یاد یاری چهرۀ علنی درجنبش نبود و من شخصاً او را ندیده بودم و لذا به وساطت و معرفت استاد باختری،  فقط همان یک دیدار را با او داشتم. دراین دیدار، که بار اول بود باهم آشنا می شدیم، من با سادگی وخلوص “اطرافی گری” ام، بدون هیچگونه تعارفی، سوالات وانتقاداتی به نمایندگی از “محفل هرات” و هم انتقادات شخص خود را درمورد شخصیت و خاستگاه  و زیستگاه طبقاتی رفیق یاری و نقش او درجریان دموکراتیک نوین، صریح و صادقانه مطرح کردم. او هم جواب هائی ارائه کرد؛ ولی به نتیجه نرسیدیم و قرارشد دیدارهای دیگری داشته باشیم که متأسفانه این فرصت ازمن گرفته شد؛ چون بعد ازآن، من درگیر مظاهرات و اعتصابات عمومی پوهنتون کابل و بعد از بسته شدن پوهنتون، مشغول کارهای تشکیلاتی و تظاهرات در هرات بودم و درمیزان همان سال( ۱۳۴۸ ش)  زندانی شدم و اوهم هیچگاهی به زندان، نیامد(اکثر رهبران و کادرهای جنبش به دیدن زندانیان می آمدند). البته انتقادات مدون و نوشته شدۀ ما زندانیان، برمشی وعملکرد جریان، به او هم می رسید. پس از رهائی ما از زندان که مسایل انتقادی، به اصطلاح آن روز، از “یاری ها”  و “س.ج.م” درسطح جریان، عام و نقل هرمحفلی شده بود؛ ما دربحث های علنی که دراتاق های لیلیه ها و با حضورعموم صورت می گرفت، شرکت نکرده وآن را “انتقاد ازعلنی گری باعلنی گری افراطی تر” می خواندیم. اما در برخوردهائی که از طریق محافل صورت می گرفت، شرکت داشتیم و دربحث با محفل ما، استاد واصف باختری به نمایندگی “س.ج.م” شرکت می کرد، نه رفیق یاری(و تا جائی که شنیده ام، درحالی که رفیق یاری یکی از محورهای انتقادات همگانی بود؛ ولی با آنهم او در اوج انتقادات، با هیچ مخالف ومنتقد غیر سازمانی اش، شخصاً به گفتگو ننشست). برخی همین مسئله را نیز یکی از دلایلی می دانند که این گفتگوها به نتیجۀ که به وحدت وهمکاری محافل جریان بیانجامد، منجرنشد.

ولی همینجا باید متذکر شوم که به نظر من مشاکل جریان، برعلاوۀ شرایط نا مساعد اقتصادی – سیاسی و فرهنگی – اجتماعی عمومی، عوامل گوناگون سیاسی – ایدئولوژیک و تشکیلاتی درونی داشت و سطح درک و توان همان روزی مجموع ما هم که درآن زمان در رهبری آن نقشی داشتیم، در سرنوشت جریان اثر گذاشت، نه شخص و یا حتی گروه معینی. چون درآن جریان، آنچنان که بعداً توضیح خواهم داد، هیچ شخص و یا گروه خاصی به تنهائی مقام رهبری و پاسخگوئی جریان را نداشت؛ هر محفلی به نسبت توان و عملش موثر بود. حالا هم هرتحلیل و انتقادی که بخواهد کس و یا گروه خاصی را از درون جریان، عامل عمدۀ فروپاشی جریان “شعلۀ جاوید” بی انگارد، تحلیل و انتقاد جامع و کامل به حساب نمی آید. هرکسی هم که بخواهد گویا با خوشبینی، شخص و یا گروهی را پیشوا و یا همه کارۀ جریان بنمایاند، ناخودآگاه بارسنگین مسئولیت اشتباهات همگانی و پراکندگی جریان را بردوش آن گروه و شخص تحمیل می کند؛ و این ظلمی ناروا برآن شخص یا گروه، و خلاف واقعیت تاریخ است. بعداً این مسایل را بیشتر می شگافیم.

ت. حمید: از زندانی شدن تان ذکر کردید، لطفاً دراین مورد کمی بیشتر توضیح دهید. 

آهنگر: من بیست ساله بودم که با دو رفیق دیگر در هرات به حکم محکمه سه سال زندانی شدم و با زندانیان دیگری چون ماما غلام محمد و… درمحبس هرات یکجا شدیم. حدود یک سال و یا کمتر ازآن را در زندان های مختلف هرات، فراه، و یک شبانه روز هم در قندهار، به شکل تبعید و زندان  گذشتاندیم، که گاهی بدون اطلاع قبلی، درنیمۀ شب با بیرون کشیدن ما از بسترخواب، ما را به محبس ولایتی دیگر تبعید می کردند. اکثراً این نقل وانتقالات همراه با شکنجه و الچک(دستبندهای آهنین وطنی) بود. این دوران تلخ را  به همراه زنده یادان انجینیرقدوس، ماما غلام محمد با انجینیرعبدالله و جمع دیگری از رفقا گذشتاندم و یک سال و اندی زندان توام با تبعید را هم درقلعۀ جدید و قلعۀ کرنیل زندان دهمزنگ کابل، درسراچه های کوته قلفی سپری کردم.

ادامه دارد